میخواهیم پرسش سخت و چالشبرانگیزی را با شما مطرح کنیم. به نظر شما معنویت چیست؟ منظور از این واژه چه چیزهایی میتواند باشد؟ شاید در نگاه نخست، فکرمان درباره این کلمه بهسمت باور به خدا و اعتقادات مذهبی برود. برای برخی هم معنویات با چیزهایی مانند رازونیازهای شخصی، یوگا، مدیتیشن و تلاش برای رسیدن به آرامش معنا پیدا میکند. اگر بخواهیم وارد این مقوله بشویم، باید مفصلتر فکر کنیم. در این مقاله تلاشی برای معناکردن معنویات خواهیم داشت. آمادهاید؟
راهنمای مطالعهنمایش
مذهب و معنویت برای انسان مفید است؟
آیا انسانهای طرفدار معنویات بخشندهتر هستند؟
چطور میتوان معنا را در زندگی پیدا کرد؟
بسیاری از آدمها معنوی هستند اما در دسته افراد مذهبی قرار نمیگیرند. برای مثال، آمارها نشان میدهد که در بسیاری از جوامع پیشرفته، آدمهای زیادی از مذهب دور شدهاند اما کماکان نیاز به معنویت در قلب و وجودشان زنده است و آن را دنبال میکنند. در واقع، حتی زمانی که مذهب را از زندگی کنار میگذارند، بازهم نیاز به معنویت در آنها بیدار است.
پس جستوجو برای یافتن معنویات چیزی نیست که منحصر به جوامع مذهبی باشد. انسانها نیاز دارند که از درون خود بیشتر باخبر شوند. این تلاش از گذشته تاکنون در نهاد آدمها وجود داشته است و مزایای زیادی هم به همراه داشته و دارد.
به نظر میرسد که معنویت یعنی تلاش برای کنارگذاشتن ادراکات اشتباه و غیرواقعی از دنیا و شناخت بهتر روح و روان خود یا کنارگذاشتن خودخواهی و منیت و تلاش برای درککردن زندگی و هستی. کسانی که به معناکردن معنویات علاقه دارند، در تلاش هستند که خود واقعیشان را بهتر بشناسند.
شاید هم معنویت حس نیاز به اتصال به نیرویی برتر از وجود بشری باشد. برخی معنویت را در مذهب مییابند و برخی به شکلهای دیگر آن را وارد زندگیشان میکنند، برای مثال با تمرینهایی مانند مدیتیشن.
شاید عجیب به نظر برسد اما حتی دانشمندان حوزه پزشکی هم متوجه شدهاند که توجه به معنویات در زندگی میتواند آثار مفیدی بر بدن انسان داشته باشد. برای مثال از مزایا و نتایج مثبت معنویت میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کسانی که درهای معنویت را رو به زندگی باز میکنند، ویژگیهای اخلاقی بهتری هم دارند؛ برای مثال، همراهی بیشتری با دیگران پیدا میکنند، انسانهایی همراه و همدل هستند و حس همدردی با دیگران در وجودشان قوی است. عزت نفس چنین افرادی هم از آدمهای دیگر بیشتر میشود.
برخی تحقیقات علمی نشان دادهاند که انسان نیازی جدی به معنویات دارد و کسانی که از این مقوله دور هستند در یافتن الگوهای جهان هستی با مشکل روبهرو میشوند. نتیجه این دوری هم مشکلاتی مانند افسردگی یا آنهدونیا (anhedonia) خواهد بود. آنهدونیا یعنی ناتوانی در تجربه لذت.
علم میگوید که معنویات میتواند روی مغز انسان هم اثرات مثبت داشته باشد. اعتقاد به مسائل معنوی همراه با افزایش سطح سروتونین (serotonin) در مغز است. این ماده میتواند از نازکشدن کورتکس یا قشر مغز جلوگیری کند.
تحقیقات متعدد نشان میدهند که بهرهمندی از عقاید مذهبی مزایای زیادی برای انسانها دارد. کسانی که به این مقوله مؤمناند، سبک زندگی سالمتری انتخاب میکنند. برای نمونه، کمتر سیگار میکشند، بهسراغ مشروبات الکلی نمیروند، توانایی دفع خشم دارند و در اجتماع بهتر ظاهر میشوند.
البته بنا به نتایج برخی از تحقیقات، افراط در مذهبیبودن هم مضراتی دارد. برای مثال، در برخی جوامع که مذهب به شکلی افراطی رواج دارد، آدمها دچار احساسات ناخوشایندی مانند حس گناه و تقصیر زیادی هستند.
بنا به نتیجه تحقیقات مختلف، کسانی که تجربههای تلخ و جدی مشکلات روانی داشتهاند، پس از بهبود معنویتر از گذشته میشوند و ویژگیهایی مانند ایثار و ازخودگذشتگی در این افراد بیشتر میشود؛ برای مثال، بخشندهتر میشوند و حتی حاضرند که کلیهشان را به غریبهای نیازمند ببخشند.
به نظر میرسد که آدمهای معتقد به معنویت بخشندهتر و همدلتر از دیگران هستند و از مصرفگرایی و مادیات دور میشوند. آنها دور افکاری مانند خودکشی نمیگردند و تلاش و میلشان برای یافتن هدف و معنا مانع از آن میشود که ناامیدی و یأس دامن زندگیشان را بگیرد.
انسانها بهطور غریزی تمایل به یافتن معنا در زندگی دارند. حتی انسانهایی که به معنویت علاقه و اعتقاد ندارند هم گاهی متوجه میشوند که چیزی فراتر از زندگی مادی در این جهان وجود دارد. زمانی که مغز تجربههای حسی را پردازش میکند، بهطور طبیعی بهدنبال الگوهایی در این تجربههای حسی میگردد و تلاش میکند که معنا را در آنها بیابد. چنین روندی میتواند منجر به ناهماهنگی شناختی (cognitive dissonance) شود. ناهماهنگی شناختی میگوید زمانی که فرد بهطور ناگهانی به چیزی اعتقاد پیدا میکند، تمام تلاشش بر این است که چیزهای متضاد با آن را کنار بگذارد و حذف کند.
در واقع، ممکن است که مذهب یا معنویت منجر به ناهماهنگی شناختی شوند. البته این موضوع فقط محدود به مذهب و معنویات نیست و میتواند درباره افکار و عقاید مختلف رخ بدهد.
ویکتور فرانکل (Victor Frankl) روانپزشک نجاتیافته از هولوکاست است. او فرد خوب و مناسبی برای تعریف معنا به نظر میرسد. عقیدهاش هم درباره یافتن معنا در زندگی جالب است. او میگوید:
نباید برای رسیدن به معنا در زندگی تلاش کنیم. در عوض، بهتر است که آن را بهعنوان نتیجهای از تلاش برای رسیدن به اهداف مختلف حس کنیم.
تحقیقات هم نشان میدهند که هرچه بیشتر بهدنبال رسیدن به معنا در زندگی باشیم، از میزان رضایت و شادیمان در طول زندگی کمتر خواهد شد.
روشهایی برای رسیدن به رشد معنوی در زندگی وجود دارد. این روشها بنا به تجربه یا با تکیه بر علم از سوی انسانها کشف و استفاده شدهاند:
با خواندن سرنوشت و تجربههای مذهبی و معنوی دیگران میتوانید برای رسیدن به پرسشهای ذهنی خود درباره معنویت هم پاسخهایی پیدا کنید.
تمرینهای آرامشبخش مدیتیشن هم پُلی به درونمان میزنند. تلاش برای رسیدن به آرامش روحی ما را در معناکردن معنویت یاری میدهد. مدیتیشن و یوگا میتوانند ذهن را آرام کنند.
برای جستوجوکردن معنویت در زندگی باید گاهی خود را از جسمی فانی فراتر دید و برای این تلاش کرد که چه چیزی باعث حس زنده و هوشیاربودن میشود.
نگاه مثبت و دیدن نیمه پُر لیوان در زندگی هم راهی برای واردکردن معنویت به لحظهها و ثانیههاست. با کنارگذاشتن نگاه سیاه و منفی میتوانید توانایی کنترل ذهنتان را به دست بیاورید.
یاد بگیرید که شادی از درون ما میجوشد. نباید بهدنبال شادی در بیرون از خودمان باشیم. در واقع، شادی باید در کنترل خودمان باشد و با عوامل بیرونی و دنیای اطراف گره نخورد.
ارادهتان را تقویت کنید. در تصمیمگیری قوی شوید. حتی برای موضوعات کوچک هم تصمیمگیری کنید و بگذارید که ذهنتان قوی شود. در این صورت، کنترل آن در دستان خودتان خواهد بود.
قدرشناس امکانات و موفقیتهایتان باشید. اندیشیدن به این دنیا شما را از خود بیرون میکشد و نگاهتان را وسیعتر و عمیقتر میکند.
صبوری و افزایش آستانه تحملتان نسبت به دیگران و دنیا شما را از خودتان فراتر میبرد به شما کمک میکند که هوشیارانهتر و آگاهانهتر، راهِ یافتن معنا در زندگی را پیدا کنید.
عشق و احترام را به روابطتان وارد کنید و با این کار هم آرامش بیشتری داشته باشید و هم امکان درک نظرات و نگاههای دیگر را در خودتان تقویت کنید.
انسانهای معنوی ارتباط خوبی با آدمهای دیگر دارند. برای مثال، با خانواده وقت میگذرانند و در اجتماعات حضور فعالی دارند. این روحیه باعث میشود که نیاز به ارضای حس تعلق در وجودشان پاسخ داده شود.
کمک به دیگران یا افراد فقیر هم میتواند راهی برای ورود به شناخت و حسکردن معنویات باشد. پا را فراتر از رسیدگی به زندگی شخصی بگذارید و تلاش کنید که با خروج از خودخواهی و خودبینی، معانی بیشتری از این جهان را درک کنید.
به نظر میرسد که نیاز به دنبالکردن معنویت در زندگی ضروری است. این موضوع از نظر علمی هم فوایدی اثباتشده دارد. انسان در جستوجوی یافتن معنا برای زندگی و جهان هستی است. معنویت و مذهب از موضوعاتی هستند که احتمالا عطش کشف معنا را رفع میکنند. معنویت در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟ چقدر به آن فکر میکنید؟
پاسخ ها