روایتهای واقعی از بحران سوگ خانواده قربانیان کرونا؛ عوارض روانی جانکاه کرونا؛ بحران سوگ و فقدان!؛ تنهایی در زمان سوگواری، باورناپذیری و غیرمترقبه بودن و ترس از تکرار آن برای عزیزان دیگر سه عامل دیگری بوده که در میان خانوادههای داغدار کرونا بسیار زیاد دیده شده است. وقتی که ما با فرآیند از دست دادن یک عزیز مواجه میشویم دچار فرایند سوگ میشویم. اما در فرآیند سوگ ناشی از مرگ بر اثر کرونا، فرایند سوگواری ما با یک خلأ مواجه میشود. مهمترین مسئله باورناپذیری مرگ کرونایی است یعنی یک نفر در یک زمان خیلی کوتاه فوت میکند پس باورپذیری آن سخت میشود...
پارس لاین «به من گفتند چون فرایند سوگ پدرت را در چهل روز به طور طبیعی طی نکردی دچار بحران سوگ شدی، ذهن تو این راه را برای سوگواری انتخاب کرده است؛ اما من هنوز هم باور نمیکنم چه روزهایی بر من و خانوادهام گذشته است.» اینها را زهره میگوید که پدرش را در همان اوایل شیوع کرونا در اسفند ماه از دست داده است. خانواده زهره هم جزو ۴۱ هزار و ۳۴ خانوادهای هستند که از ابتدای شیوع کرونا تا روز ۲۴ آبان ماه آن هم تنها طبق آمار رسمی، عزیزی را از دست دادند و به سوگ نشستند.
پارس لاین ، سوگ کرونایی نیز عالمی دارد از تنهایی و از غربت اما دیگر مصایب خانواده قربانیان کرونا نیز خود روایتی شنیدنی و دردناک است.
مادر زهره که همچنان پس از چند ماه در عزای همسر ۶۵ سالهاش گریان است میگوید: سختتر از مصیبت همسرم، اتفاقی بود که برای دخترم افتاد. او برای پدرش خیلی کم اشک میریخت و آرام بود. اما انگار آرامش قبل از طوفان بود. او پس از چهلم همسرم از خوابهایی میگفت که هر شب از او میدید تا اینکه یک روز گفت که خواب نمیبیند بلکه با پدرش در ارتباط است و پدرش به او گفته دو سال دیگر بر میگردد. حتی گاهی حین صحبت، صدای دخترم عوض میشد یک زمان میشد پدرش، یک زمان پدربزرگش یا یک فامیل دیگر که سالها پیش فوت کرده بود. این برای ما خیلی وحشتناک و غیرقابل باور بود.
زهره به میان صحبت مادر میآید: خواهر و برادرم برای بابا گریه میکردند، اما من تعجب میکردم. چون بابا را نشان مان ندادند یک جسد کفن پوش را کردند در خاک، گفتند پدر شماست! من از همان اول گفتم بابا نمرده و یک روز بر میگردد. همان روز هم برگشت و مدام با من حرف میزد مثل همیشه. برای چی باید گریه میکردم وقتی او همه جا با من بود. کار به جایی رسید که به وسیله صدایی که فکر میکردم بابا است، ارواح دوست، آشنا و فامیل هم با من حرف میزدند. حتی دیگر فکر میکردم گل و گیاه هم در حال صحبت با من هستند. من هم همینها را به مادرم میگفتم و او هر روز نگرانتر میشد.
او به اینجا که میرسد خنده تلخی میکند و ادامه میدهد: ارتباط من با دنیای واقع کاملا قطع شده بود. برخی به من میگفتند مدیوم هستی. اما خانوادهام جلویم ایستادند و گفتند این ذهن توست که با تو حرف میزند. بعد هم تحت درمان قرار گرفتم. حدود ۵ ماه است که دارو میخورم. به من گفتند سایکوز شدم که آن هم به دلیل اختلال استرس حاد بوده است. پس از خوردن داروها یک دوره افسردگی شدید پیدا کردم. اما دکتر گفت طبیعی است و حالا بهتر شدم.
اما این فقط زهره نیست که این دوره سخت را از سر گذرانده است. اولیا که پس از مرگ پدر با تپش قلب در سحرگاه یک روز ماه رمضان از خواب بلند شده صدای دختری را میشنیده که از او کمک میخواسته است. اولیا آرام حرف میزند و مدام با انگشتانش بازی میکند و میگوید: آن دختر میگفت اسمش شهین است و بابا از او خواسته تا پیش من بیاید. شهین میگفت سالها پیش به دست پسرعمویش کشته شده و در محلی در غرب تهران به خاک سپرده شده است. باور کردنی نبود. بابا هم با من حرف زد صدایش در قلبم طنین میانداخت. میگفت باید به شهین کمک کنم، چون مظلوم کشته شده و خانوادهاش گمان میکنند او با پسری فرار کرده است. بابا از آن روز مرتب با من حرف میزد.
اولیا با چشمهایی پر اشک، ادامه میدهد: بابا میگفت خدا این فرصت را به او داده تا بیاید و از طریق من با عزیزانش حرف بزند و خداحافظی کند، چون خدا شاهد سختی که ما کشیدیم بوده و در عوضش این فرصت را به ما داده است. او میگفت من باید به شهین و دیگر ارواحی که دستشان از دنیا کوتاه است کمک کنم. اما این تمام ماجرا نبود. من خیلی زود دچار وحشت از خودم شدم. از تنهایی به شدت میترسیدم. صداهای عجیب و وحشتناکی میشنیدم. از دیدن تصویر خودم در آینه هم وحشت داشتم. این ترس را داشتم که بلایی سر خودم یا دیگران بیاورم. مدام منتظر خبر بد بودم. بعدتر دچار استرس شدید شدم. دیگر حرف نمیزدم و از یک دختر پر جنب و جوش به دختر سرخورده و منزوی تبدیل شدم. یادم نمیرود یک روز به خودم آمدم. دیدم این ارواحی که با من حرف میزنند هیچ از آینده خبر ندارند. همه حرفهایی که خودم میدانم را به من میگویند. آن زمان قبول کردم تحت درمان قرار بگیرم. سه ماهی هست دارو میخورم. آقای دکتر به خانوادهام گفتند دچار اختلال استرس حاد شدم و خانواده باید مرا در حلقه حمایتی خود قرار بدهند و اصلا تنها نباشم. الان بهترم. اما هنوز هم تمام روز به یاد پدرم هستم. احساس عذاب وجدان دارم اینکه شاید در فوت بابا کم کاری کرده باشیم. اینکه شاید میشد کاری کرد. نمیدانم کی این احساس تمام میشود؛ کِی.
علی هم که همسر ۵۵ سالهاش را در فروردین ماه امسال بر اثر کرونا از دست داده دچار عوارض بحران سوگ است. دخترش میگوید: بابا به همه بدبین شده است. با اینکه اجتماعی و اهل رفت و آمد بسیار بود، اما حالا از جواب دادن تلفن اطرافیان طفره میرود. از همه عصبانی است. پرخاشگر شده و همه را در مرگ مادرم مقصر میداند. مرتب نگران ماست و استرش شدید دارد. او میافزاید: بابا قبول ندارد که باید به یک روانشناس مراجعه کند، میگوید چیزیم نیست، اما حالش خوب نیست مدام خودخوری میکند و افسرده است. انگار روزهای خوش ما پس از مرگ مادرم دیگر تمام شدند.
تپش قلب شدید، افت فشار، ضعف عضلانی و افسردگی شدید تجربههای دیگر داغداران قربانیان کرونا از روزهای سوگ کرونایی است. در برخی موارد مانند ستاره، فرد حتی دچار احساس رسالت از سوی خدا یا امامان شیعه شده و فرایندی را تجربه کرده است که در صورت تداوم ممکن بوده برای فرد و خانوادهاش دردسرساز شود، اما با شناسایی به موقع و اقدام جدی خانواده این فرد تحت عنوان اختلاس استرس حاد تحت درمان و مداوا قرار گرفته است و حالا به آن روزهای خود میخندد.
آمار دقیقی از میزان ناراحتیهای روحی و روانی خانواده قربانیان کرونا در دست نیست. ولی با افزایش فوتیهای کرونا، آسیبی جدی، سلامت روانی جامعه را تهدید میکند. در این میان، خانواده قربانیان کرونا در معرض خطر بیشتر هستند. در حالی که ممکن است به لحاظ مالی یا هر دلیل دیگری از دریافت خدمات بهداشت و سلامت روان محروم باشند و همین ارائه خدمات رایگان حمایتی از آنان را لازم میکند.
دکتر جلال مرادی روانشناس بالینی هم در گفتگو با فرارو درباره بحران سوگ کرونایی گفت: تنهایی در زمان سوگواری، باورناپذیری و غیرمترقبه بودن و ترس از تکرار آن برای عزیزان دیگر سه عامل دیگری بوده که در میان خانوادههای داغدار کرونا بسیار زیاد دیده شده است. وقتی که ما با فرآیند از دست دادن یک عزیز مواجه میشویم دچار فرایند سوگ میشویم. اما در فرآیند سوگ ناشی از مرگ بر اثر کرونا، فرایند سوگواری ما با یک خلأ مواجه میشود.
وی افزود: مهمترین مسئله باورناپذیری مرگ کرونایی است یعنی یک نفر در یک زمان خیلی کوتاه فوت میکند پس باورپذیری آن سخت میشود. مرگ بیماری کرونا هم روال سرعت مرگ بر اثر تصادف را دارد و فرد در عرض یک هفته تا ده روز از دست میرود. علاوه براین، برچسب این بیماری باعث شده تا ما در حالت جمعی نتوانیم سوگواری کنیم و تنهایی ناشی از این سوگواری موجب میشود تا ما شبکههای حمایتی و ارتباطی اقوام را در مدت سوگواری نداشته باشیم. بحث بعدی، ترس از تکرار این موضوع است. چون این موضوع برای ما ناشناخته و غیر قابل کنترل است ترس از دست دادن را برای افراد به وجود میآورد و فرد هر آن احتمال میدهد که این بلا سر او بیاید و وظایف و نقشی که در خانواده دارد لنگ بماند. پس نگرانی از اینکه نکند عزیزی از دست بدهد یا اینکه عزیزانم به خاطر رفتن من دچار مشکل بشوند، باعث میشود که خانواده قربانیان کرونا با مسئله مواجه شوند.
این روانشناس اضافه کرد: واکنشهای جسمانی که برای افراد در سوگ اتفاق میافتد در مورد سوگ کرونا شدیدتر است مثل سفتی عضلات، حساسیت شدید به صدا، احساس تنگی نفس، ضعف عضلات و ترس از بیمار شدن و باور به اینکه من هم احتمال دارد که بیمار شوم. البته این نیاز به یک چکاب دارد. ما همچنین اختلال جسمانی کردن یا احتمال بیمارانگاری را داریم که با آزمایشهای مناسب از اعضای اصلی خانواده یا افرادی که دچار مشکل سوگ هستند میتوانیم این مسئله را برطرف کنیم.
مرادی ادامه داد: افکار برخی از افراد داغدار نیز در این شرایط نمیتواند این باور فعلی را بپذیرد که او کسی را از دست داده است. این امر دو احتمال اختلال استرس حاد یا تروما و اختلالات هذیانی در پی دارد. یعنی باور به اینکه من عزیزم را از دست ندادم یا باور به این که احتمال دارد همه عزیزانم را از دست بدهم. این فرد به خاطر اینکه چشمانداز درستی را پیش روی خودش نمیبینند و برنامهریزی برای این بیماری و این رفتار ناخواسته نداشته احتمالاً دچار این اختلال میشود. اختلال استرس حاد شباهت بسیار زیادی به اختلال پس از سانحه دارد یعنی تکرار خاطرات و ترومای از دست دادن شبها و روزها برای فرد آزاردهنده است. عواطف دردناک و آزاردهنده این اتفاق باعث میشود که این افراد باور به از دست دادن آن فرد را نداشته باشند. ۵ تا ۲۰ درصد کسانی که دچار سانحه تصادف یا از دست دادن عزیز میشوند تقریباً دچار اختلال استرس پس از سانحه میشوند و ۵۰ درصد اطرافیان افرادی که دچار اتفاقاتی نظیر مرگ عزیز یا آسیب جدی یا خشونت فیزیکی یا بیماریهای ناخواسته میشوند درگیر این حادثه میشوند.این حادثه آزاردهنده است و موجب روحیه منفی فرد میشود. حتی او دچار گیجی میشود. خاطرات فرد، افکار، احساسات و مکانهای حادثه و موضوع خود حادثه برایش دردناک میشود. حالت برانگیختگی مثل کجخلقی، بیخوابی، تنش و حتی درگیری با اطرافیان را به دنبال دارد و شاهد حملات عصبی در فرد هستیم. برای درمان این مساله درمان رفتاری و دارویی را داریم که عملاً قصد ما این است که فردا آرام بکنیم که مشکل را حل بکند و از طریق رفتاردرمانی و معنا درمانی و بازسازی شبکه حمایتی و دادن اطلاعات حقوقی، اجتماعی و خانوادگی و برنامهریزی فردی فرد را به آرامش و ثبات برگردانیم.
او گفت: رفتاری که این افراد انجام میدهند متفاوت است. نگرانی از اینکه دیگران از او فاصله بگیرند و برچسب بیمار به او بخورد هست. البته برای کرونا این اتفاق نیفتاد، اما برای ایدز این اتفاق در ایران افتاد و چند مورد ابتلا به ایدز که در روستاها رخ داد با رفتار پنهانکاری افراد مواجه شد. اما در این مورد شاید شاهد رفتار پرخاشگرانه یا تعصبی یا بیپروا باشیم. فرد بگوید حالا که این اتفاق افتاده من نمیتوانم کاری بکنم و دیگر دستورعملها را رعایت نمیکنم.
وی افزود: در اینجا روانشناس باید شوک ناباوری و کرختی ناشی از سوگ را به سمتی هدایت کند که درماندگی و آشفتگیهای ناشی از این سوگ کمرنگ بشود. یک نفر از اعضای خانواده حتماً باید بحث حقوقی و مالی خانواده را توسط وکیل انجام بدهد تا احساس سردرگمی رفع بشود. تامین اجتماعی و بازنشستگی و حمایتهای مالی باید تسریع بشود. سازمانها و دادگاهها هم در بحث حضانت با زنانی که همسرانشان را از دست دادند به خوبی همراهی بکنند. کسب برنامهریزی جدید و نقشپذیری توسط روانشناس و مشاور خانواده انجام بشود که در نهایت به پذیرش واقعیت فقدان برسد.
این روانشناس اضافه کرد: اگر این کار را نکنیم سوگ بازداری شده مشکل ایجاد میکند و احتمال دارد که آن فرد همچنان به مرحله باورپذیری نرسد. یک سوگ تأخیری هم داریم یعنی فرد آن زمان نمیتواند این کار را انجام بدهد و این سوگ همچنان در ذهنش باقی میماند و به عنوان تروما برایش تکرار میشود. این نیاز به دارو درمانی دارد. یک سوگ متعارض هم داریم که فرد دچار خشم یا احساس گناه است. یکی از مراجعین من همسرش ناراحتی قلبی داشته و عید برای دیدن خانوادهاش به شهرستان رفته است. فردای آن روز همسرش کرونا گرفته و در عرض سه روز فوت کرده است. او به احساس گناه شدید دچار شده حتی خانواده همسرش با او درگیر شدند که به خاطر رسیدن به خواستههای خودت پسر ما را قربانی کردی.
وی تشریح کرد: عوارض مزمنی مثل افسردگی، احساس وحشت زدگی و کنارهگیری از روابط اجتماعی هم ممکن است اتفاق بیفتد که اینها هم باید مورد بررسی قرار بگیرند. در برخی موارد نیز احساس بدبینی به اطرافیان شدت گرفته است. در این مورد احساس عدم امنیت و کمبود اطلاعات دردسرساز است. مثلاً برای زنی که در سن پایین همسرش را بر اثر کرونا از دست میدهد نگران این است که فرزندانش را از او بگیرند یا حق و حقوقش به او پرداخت نشود سر همین هم نسبت به رفتوآمد عزیزان و اطرافیان همسرش احساس بدبینی دارد. حتی موردی داریم که از ترس این مسایل، ارتباطش را با خانواده همسرش قطع کرده است و حتی اجازه نداده است تا در مراسم شرکت بکنند. برنامهریزی حقوقی مناسب در اینجا میتواند کاربرد داشته باشد. باید یک فرآیند حقوقی به صورت شفاف و اطلاعات بسیار خوب در اختیار خانواده قرار بگیرد تا خانواده درگیر این موارد جزئی نشوند و این عامل هم باعث نشود که سلامت خانواده به خطر بیفتد.
او افزود: برای کاستن از بحران سوگ باید از رفتار جایگزین مناسب استفاده کرد. فرایند سوگواری در دوران کرونا تغییر کرده است. باید این را بپذیریم و تجربههای احساسی مانند غمگینی، خشم، اضطراب، تنهایی و احساس خستگی را در این دوران از طریق شبکههای مجازی یا جایگزینهای مناسب مثل تسلیت گفتنها و کمک خانوادهها رفع کنیم.
وی درباره حمایت از خانواده قربانیان کرونا در استفاده از خدمات درمانی و روانی گفت: ما سالهاست با این مقوله درگیریم. بیمههای درمانی ما بیمههای قدرتمندی نیستند و حتی بیمههای تکمیلی هم با شرط و شروط بسیار بالا هزینه خدمات روانی را پوشش میدهند. ما مراجعه کننده دچار این اختلال را داشتیم که پس از بردن هزینه ما به بیمه تکمیلی، بیمه تکمیلی با ما تماس گرفته و گفته این هزینهها برای ما سنگین است و جز روانشناس باید روانپزشک و یک پزشک متخصص هم امضاء بدهد و ما مجبور شدیم علاوه بر امضای روانشناس بالینی، امضای روانپزشک و یک پزشک متخصص را هم بگیریم که بله این مسئله جبران کننده است.
او افزود: باید یک قانون جامعی را بگذاریم و خدمات روانشناسی و مشاورهای را هم جزو خدمات بیمه عادی در نظر بگیریم. سازمان بهزیستی و نظام روانشناسی سالهاست با بیمهها در مذاکره هستند. حمایت دولت یا ایجاد یک صندوق حمایت مالی میتواند به بیمهها کمک بکند که این فرایند را شفاف بکنند. یکی از مواردی که بیمهها با آن مشکل دارند این است که تفکر درمان و سیستم درمان را شفاف نمیدانند. درحالیکه ما براساس دستورالعملهایی که داریم حتی بعد از تشخیص یک بیماری، دقیقاً نوع مداخله و نوع کاری که باید انجام بشود و زمان و هزینهای آن کار را به صورت شفاف داریم. آنها باید خودشان را به روز کنند تا این اطلاعات را در فایل فرانشیز پرداختشان در نظر بگیرند.
وی ادامه داد: باید صندوقی در نظر گرفته بشود که بتواند از طریق بیمهها و بیمههای تامین اجتماعی این کار را انجام بدهد. نظارت بر بازپرداخت بیمهها به مراکز درمانی و مراکز مشاوره و مراکز پزشکی میتواند کمککننده باشد. مثلا در تست کرونا شاید ما مراکز آزمایشگاهی را مقصر بدانیم درحالیکه که شش یا هفت ماه است بیمه پول آنها را پرداخت نکرده است. پس ایجاد یک صندوق مناسب و مکلف کردن بیمهها به پرداخت آنلاین و ایجاد یک دستورالعمل مناسب برای اینکه خانواده بتواند از آن خدمات و دفترچههایشان بهرهمند شوند خیلی میتواند در این فرایند کمک بسزایی داشته باشد و حداقل تشخیص بموقع و اقدام بموقع را به دنبال داشته باشد.
پاسخ ها