شاید ورود به زندگی خصوصی یک زوج و آشنا شدن با سبک گفتوگوهای پیوسته بین آنها فقط با خواندن کتابها مقدور باشد. کتاب دلبند عزیزترینم نامههای بین یک زوج را روایت میکند. درواقع، آنتون چخوف و همسر او، اولگا کنیپر، در این کتاب، احساسات و روابط عاطفی خود را با خواننده به اشتراک گذاشتهاند. خواندن این کتاب هیجانی به همراه دارد که میتوانیم مدتی کوتاه با آن همراه شویم و نوعی متفاوت از زندگی را با خواندن نامههای عاشقانه آن دو تجربه کنیم. در این کتاب، با زندگی زوجی آشنا میشویم که بهدلایلی مجبورند دور از یکدیگر زندگی کنند؛ اما فاصله باعث کمرنگشدن عشق آنها نمیشود. با ما همراه باشید تا با کتاب دلبند عزیزترینم آشنا شوید.
عنوان: دلبند عزیزترینم
نویسندگان: آنتون چخوف و اولگا کنیپر
مترجم: احمد پوری (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۳۵۲ صفحه
انتشارات: نشر نیماژ (پیشنهاد کاربران)
آنتون پاولوویچ چخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) متولد سال ۱۸۶۰ در روسیه بود و در سال ۱۹۰۴ در ۴۴سالگی براثر بیماری و خونریزی مغزی درگذشت. آنتون پزشک، نمایشنامهنویس و نویسنده توانایی بود. او در دوران کوتاه زندگیاش حدود هفتصد اثر ادبی نوشت. آنتون پدری مذهبی و خشن داشت که فرزندان خود را به شرکت در مراسم مذهبی و سرودسرایی وامیداشت و اگر یکی از آنها نمیپذیرفت، او را با چوب، تنبیه بدنی میکرد.
بعدها، پدر چخوف، پس از ورشکستگی، مجبور شد به مسکو نقلمکان کند ولی آنتون برای اتمام تحصیلاتش در زادگاهش، تاگانروگ، ماند و تنها به زندگی ادامه داد. در سال ۱۸۸۴ از رشته پزشکی فارغالتحصیل و در شهر واسکرسنسک به طبابت مشغول شد. اولین آثار بیماری سل در ۲۴سالگی چخوف خود را نشان داد. از همان سال، آنتون نویسندگی را حرفهایتر ادامه داد و تا زمان مرگش، آثار بسیاری نوشت. در ادامه، به برخی از این آثار اشاره میکنیم.
درونمایه آثار چخوف را میتوانیم در نکات زیر خلاصه کنیم:
نویسنده دوم این کتاب، همسر آنتون، اولگا کنیپر (به روسی: Ольга Леонардовна Книппер-Чехова) است. اولگا متولد سال ۱۸۶۸ بود و در سال ۱۹۵۹ درگذشت. او بازیگر بود و پس از مرگ چخوف، در جمعآوری آثارش نقش ارزشمندی داشت.
آنتون چخوف و همسرش، اولگا کنیپر
ساختار کتاب دلبند عزیزترینم ساده و بههمپیوسته است. بخشهای مختلف کتاب با تاریخ نگارش نامههای آنتون چخوف و همسرش، اولگا کنیپر، جدا شده است. نامهها گذر زمان را نشان میدهد و مخاطب را همچنان علاقهمند به خواندن کتاب نگه میدارد.
کتاب دلبند عزیزترینم روایتگر نامههای عاشقانه بین یک زوج است و به عشق، دوستداشتن و اعتماد میپردازد. میتوانیم از جنبههای متفاوتی به این کتاب نگاه کنیم. در ادامه، با چند دیدگاه درباره این کتاب آشنایتان میکنیم تا این اثر را بهتر بشناسید:
اول، نامهنوشتن آنهم در وضعیتی که بهعلت بیماری از عزیزت دور هستی، زندگی را چه شکلی میکند؟ در این کتاب، با فضایی روبهرو میشویم که گویای زندهبودن عشق است. بارها و بارها استقلال عشق و وابستهنبودنش به زمان و مکان را احساس میکنیم که از ویژگیهای ارزشمند این کتاب است؛
دوم، فضای کتاب و جنس نامهها باعث میشود مخاطب بتواند خود را جای شخصیتهای کتاب قرار دهد و در دنیایی زندگی کند که بعید نیست روزی مجبور به تجربه آن شود. از طرفی، همین حالا هم نوع کار برخی افراد چنین وضعیتی را برای زوجهای بسیاری ایجاد کرده است. بنابراین، فضای کتاب برایشان بسیار ملموس خواهد بود؛
سوم، این کتاب بهنوعی روانکاوی عشق هم است. درواقع، پس از خواندن آن میتوانیم موضوع عشق و دوستداشتن را بررسی کنیم؛ گویی که یک کتاب روانشناسی خواندهایم. بهنوعی میتوانیم بگوییم مسائل روانشناسی در این کتاب و در لابهلای نامهها پنهان است و بیشک ذهن خواننده را درگیر خود خواهد کرد.
کتاب دلبند عزیزترینم را بیشتر به کسانی پیشنهاد میکنیم که بهدلایلی ازنظر جغرافیایی از محبوب خود دور هستند. همچنین این کتاب انتخاب مناسبی است برای دورانی که احساس میکنید انرژیتان تحلیل رفته و حوصلهتان کمتر شده است. میتوانید آن را به پدر و مادرتان هدیه کنید. علاوهبراین، انتخاب خوبی است برای خوشحالکردن کسانی که از میانسالی عبور کردهاند و وقت کافی برای خواندن کتابی آرامشبخش دارند.
«سپتامبر، یالتا
سلام هنرپیشه گرانقدر و عزیز! سلام ای همسفر عزیز راه یالتا! سلام ای شادی من! “ماشا” میگوید نامهام به دست شما نرسیده است. چطور شده؟ من مدتها پیش، درست پس از دریافت نامه شما، فرستادمش. حالتان چطور است؟ کار میکنید؟ تمرینها چطور هستند؟ واقعا خبر تازهای نیست؟ ماشا و مادرم آمدهاند. درست است سه نفریم؛ اما به خانه بزرگتری احتیاج دارم. اینجا قابلتحمل است. تلفن از سر کسالت هر ساعت زنگی میزند. چقدر کسالتآور است نبودن در مسکو، نبودن با شما هنرپیشه عزیز، کی دوباره همدیگر را خواهیم دید؟ […] میخواهم سری به شهر و بازار بزنم. مواظب خودتان باشید. شاد باشید و شادکام. نویسنده را از یاد نبرید. مرا از یاد نبرید؛ وگرنه یا خودم را غرق خواهم کرد یا با مغول یکچشم ازدواج خواهم کرد. دستتان را بارها و بارها میبوسم.
آنتون چخوف همیشگی شما» (ص۲۲ نسخه الکترونیکی).
***
«[…] “کوندراتیف” را دیدم. کلی از من تعریف کرد و مرا ترغیب کرد که به گروه آنها بپیوندم. در یک کلام بگویم توانستهام به ماهیت واقعی هنرشناسان پی ببرم. دارم حوصلهتان را سر میبرم آقای نویسنده، مگر نه؟ اگر حالش را دارید، نامهای شیرین و کوتاه برایم بنویسید، اگر نه که هیچ […] هر روز ناهار میخورید؟ پس خوب بخوابید، خوب بخورید و تنتان را سالم نگه دارید. دستتان را میفشارم.
اولگا کنیپر» (ص۲۸ نسخه الکترونیکی).
پاسخ ها