حقیقت نمیتواند کاملاً واقعیت داشته باشد! این چکیده ساده چهارگانه اسکندریه است؛ کتابی که ۷۰ سال پیش، و در دوره محبوبیت نظریه نسبیت انیشتین نوشته شد و به نسبیبودن حقیقت میپردازد. مجموعه کتابهای چهارگانه اسکندریه، روایتگر داستانی عاشقانه و پیچیده در جغرافیایی عجیب است که روزگاری، مرکز علم و دانش یونان قلمداد میشد.
«چهارگانه اسکندریه» رمانی چهار جلدی، به قلم نویسنده بریتانیایی، لارنس دارل است. شاهکار دارل، در دهه ۱۹۵۰ میلادی نوشته شد اما زمان زیادی نیست که در ایران، شناخته میشود. چهارگانه اسکندریه از زمان انتشار تا سالها بعد و حتی اکنون، توجهات و نقدهای فراوانی به خود جلب کرده و داستانی واحد را از زوایای دید مختلف روایت میکند.
لارنس جورج دارل، نویسنده و رماننویس محبوب، شاعر، طنزپرداز و سفرنامهنویس است که در شمال هند به دنیا آمد. پدرش یک مهندس ایرلندی از کیش پروتستان بود که برای ساخت سیستم ریلی هند به این کشور سفر کرده بود. لارنس، کشور خود، یعنی انگلستان را در ۱۱ سالگی دید اما چندان از آن خوشش نیامد. پس از اینکه نتوانست به کمبریج راه پیدا کند، بهعنوان پیانیست جاز در لندن شروع به کار کرد و در کنار کار، به نوشتن شعر و رمان مشغول شد.
دارل سال ۱۹۳۵ به همراه همسر، مادر، دو برادر و خواهرش به جزیره یونانی کورفو نقل مکان کردند. او در این شهر، حرفه ادبی خود را جدیتر در پیش گرفت. در همان زمان بود که کتاب جدید هنری میلر با نام «مدار راسالسرطان» را خواند و نامهای در ستایش آن به نویسنده نوشت. خوشبختانه، میلر هم نگارش نامه دارل را ستود و اینگونه شد که مکاتبه و دوستی ۴۵ ساله این دو نویسنده پرآوازه آغاز شد. دارل با کمک میلر توانست برای چاپ اولین رمان جدی خود، ناشری در پاریس پیدا کند. تأثیر میلر بر آثار ابتدایی دارل، کاملاً مشهود است.
با شروع جنگ جهانی دوم، دارل به قاهره رفت و پیش از نقل مکان به اسکندریه، در آنجا مسئول روابط عمومی مطبوعاتی شد. او بهطور موقت در چندین شهر و جزیره زندگی کرد تا اینکه در نهایت، سال ۱۹۵۷ در فرانسه ساکن شد. طی دوره جابهجاییهای فراوان، دارل به مشاغل جزئی در سرویسهای خارجی بریتانیا مشغولیت داشت و همزمان، سفرنامه، نمایشنامه و شعر مینوشت.
این نویسنده خوشنام بریتانیایی، عموماً بهخاطر رمان چهارگانه اسکندریه شناخته میشود. انتشارات معتبر Modern Library، چهارگانه اسکندریه را در میان برترین آثار ادبیات انگلیسیزبان قرن بیستم قرار داده است. دارل پس از چهارگانه اسکندریه و با الهام از آن، رمان پیشگامانه «پنجگانه آوینیون» را به رشته تحریر درآورد که جلد اول آن با نام «موسیو»، جایزه یادبود جیمز تایت بلک را از آن خود کرد و سومین جلد به نام «کنستانتین» نیز نامزد جایزه بوکر شد. اثر مشهور دیگر لارنس دارل، مجموعه خاطرات سفر او با نام «لیموهای تلخ قبرس» است که برنده جایزه داف کوپر شد.
زندگی دارل در جزیره کورفو، بارها دستمایه فیلم و برنامههای تلویزیونی قرار گرفت. لارنس دارل سال ۱۹۹۰ و در ۷۸ سالگی، در فرانسه چشم از جهان فرو بست.
«چهارگانه اسکندریه» شامل چهار کتاب با عناوین (به ترتیب) «ژوستین»، «بالتازار»، «مونتآلیو»، «کلیا» است. ژوستین در سال ۱۹۵۷، بالتازار و مونتآلیو در سال ۱۹۵۸، و کلیا سال ۱۹۶۰ نوشته شدند و خیلی زود به محبوبیت فوقالعادهای رسیدند.
داستان رمان در دهه ۱۹۴۰ در اسکندریه میگذرد و اثر این مکان جفرافیایی، در تار و پود داستان مشهود است. اسکندریه یکی از بزرگترین شهرهای مدیترانه، و مرکز علم و دانش یونانی بود. اسکندر مقدونی، شهر اسکندریه را سال ۳۳۲ پیش از میلاد بنا نهاد تا اینکه در سال ۶۴۲ میلادی، به تسخیر مسلمانان عربزبان درآمد.
نویسنده داستان که خود از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ در اسکندریه زندگی کرده بود، به نقش مکان بر خلقوخوی آدمی باور عمیق داشت. فضای شرقی و عجیب اسکندریه در دوران دارل، که مملو از سنت و مدرنیته، حضور مهاجران اروپایی و یهودی و مسلمان بود، در صفحات رمان بهخوبی تصویرسازی شده است. اسکندریه در رمان دارل، موجودیتی زنده دارد و مکانها و چشماندازهای متعدد آن به تفضیل شرح داده شدهاند.
برخی از خوانندگان وفادار، چهارگانه اسکندریه را تداعی یک شهر یونانی-عربی میدانند که همتراز لندن چارلز دیکنز است. بااینحال، داستان چهارگانه از محل رخدادن اتفاقها مهمتر است و تنها به موقعیت جغرافیایی یا حتی تم عاشقانه خود محدود نمیشود. نمیتوان گفت که رمان دارل، بهطور دقیق، مربوط به یک چیز دقیق یا مشخص است! چهارگانه اسکندریه، در زمان خود، رمانی تجربی محسوب میشد. این به چه معناست؟
چهارگانه دارل سبک و ساختاری دارد که مختص خود است. سه جلد از مجموعه، با دید اول شخص نوشته شدهاند و کتاب مونتآلیو با دید سومشخص. زمان و مکان در این داستان، مرتب در حال تغییر است و با روایتگری شخصیتهای مختلف، زمان هم به جلو و عقب میرود. داستان براساس این فرض نوشته شده که آدمی و رخدادها، در دورهها و چشماندازهای مختلف، متفاوت دیده میشوند و میتوانند همانگونه در ذهن به خاطر سپرده شوند.
چهار جلد مجموعه، به داستان چهار شخصیت میپردازد اما روایتگران آن متعددند و روایتی پیچیده را از دید خود، و در زمانهای متفاوت بیان میکنند. به عقیده دارل، این سبک از روایتگری، مفهومی جدید از واقعیت را در بر میگیرد که بازتابدهنده نظریههای فروید و انیشتین است. دارل میگوید این کتاب «رقصی چهار وجهی یا شعرگونه است… بهتر است هر چهار جلد، همزمان خوانده شوند! چون هر کدام، یک زاویه از وقایع را در آن واحد نشان میدهند…»
یکی از مضامین مهم چهارگانه اسکندریه این است که تجارب جنسی، هنر و عشق، در رشد ادراک و یافتن حقیقت، شدیداً تأثیرگذار هستند. خود نویسنده، داستان را «بررسی عشق مدرن» توصیف میکند. در رمان چهار جلدی دارل، انواع اشکال عشق مورد بررسی قرار میگیرند.
در نهایت، چهارگانه اسکندریه روایتگر داستانی واحد است که از دیدگاههای مختلف، داستانهای مجزایی را شکل میدهد. این موضوع بر نظریه نویسنده مهر تأیید میزند. او عقیده دارد که هیچ داستان یا دیدگاه درستی در تاریخ یا در رخدادها وجود ندارد. چهارگانه دارل دنبالهروی نظریه نسبیت انیشتین است که در آن زمان، تازه به معروفیت رسیده بود. مجموعه کتابهای اسکندریه قصد دارد بگوید که باید درک مطلقگرا از حقایق و اتفاقات را کنار گذاشت و به درکی نسبیگرا دست پیدا کرد.
سه کتاب اول مجموعه چهارگانه اسکندریه، رشته وقایع واحدی را از دیدگاههای مختلف روایت میکند. کتاب چهارم، مروری جزئی بر وقایع سه کتاب اول دارد که ۶ سال پس از آنها و در زمان جنگ رخ میدهد. داستان رمان حول مردی به نام ال.جی.دارلی میچرخد که نظارهگر سرگذشت دوستیها و ارتباطات رمانتیک خود در شهر اسکندریه است. این مشاهدات، گاهگاهی توسط دیگر شخصیتها داستان تکمیل، یا به چالش کشیده میشوند. پرسش اساسی در چهارگانه اسکندریه این است که آیا عشق در زمانهای که تغییر در آن اجتنابناپذیر است، پایدار میماند؟
اولین رمان از مجموعه چهارگانه اسکندریه، «ژوستین» نام دارد. این کتاب، سفری بهشدت رمزآلود را در گذشته نه چندان دور آموزگاری بریتانیایی و نویسندهای پرشور روایت میکند. در کتابهای بعد، درمییابیم که نام این شخص، دارلی است. دارلی بهتازگی از مصر به جزیرهای در یونان، واقع در دریای اژه، گریخته و فرزند معشوق متوفی خود، ملیسا را نیز به همراه دارد. او در جزیره، خاطرات پیش از جنگ خود از اسکندریه را در مصر مرور میکند. در آن زمان، دارلی در شهر بندری دورافتادهای، رابطهای عاشقانه با زنی یهودی به نام ژوستین حسنانی آغاز میکند که به نظر بسیار دلپذیر مینماید. دارلی در مصر، با ساکنان و مهاجران متعددی ارتباط دوستی برقرار میکند؛ آن هم در زمانی که همگی، از احتمال وقوع جنگ جهانی دوم بیمناک هستند. مهمترین شخصیتهایی که دارلی در مصر ملاقات میکند، همخانه هوسرانی به نام پومبال؛ بانکداری به نام نِسیم حسنانی که از قضا، همسر ژوستین است؛ دیپلمات و رماننویسی به نام پِرسهواردن که در نهایت خودکشی میکند؛ پزشک همجنسگرایی به نام بالتازار؛ و پلیس پیری به نام اسکوبی هستند که لباس مبدل به تن میکند تا بهطور مخفیانه با دریانوردان بریتانیایی معاشقه کند. راز اسکوبی در نهایت فاش میشود و او به قتل میرسد.
پس از شرح مفصلی از تمام آشنایان دارلی در مصر، نوبت قصه عاشقانه ارتباط با ژوستین میرسد. این دو در جلسه شعر کاوافی با هم آشنا میشوند و رابطهای بدیمن را آغاز میکنند. همسر ژوستین، بهوضوح، از ارتباط آنها باخبر است اما دارلی و معشوقهاش دست از رابطه نمیکشند و از واکنش قریبالوقوع نسیم ترسی به دل راه نمیدهند. یک روز، این سه نفر در زمینهای نسیم به شکار اردک میروند. نسیم مردی به نام کاپودیستریا را برای قتل دارلی اجیر کرده که از قضا، شخصی است که در کودکی ژوستین، به او تجاوز کرده و موجب بیشفعالی جنسی وی شده است. همین اتفاق موجب میشود تا ژوستین به فلسطین بگریزد.
جلد دوم چهارگانه، «بالتازار» نام دارد. بخش مهمی از این کتاب، به نقد روایت دارلی در کتاب اول میپردازد. روایتگر رمان دوم، بالتازار است که روایت دارلی از ژوستین را خوانده و در سیکلادها او را تعقیب میکند تا ادعاهایش را به چالش بکشد. در این نسخه از داستان، مسائل سیاسی به تفضیل شرح داده شدهاند. دارلی از توطئهای علیه بریتانیا در مصر و فلسطین باخبر میشود که خانواده نسیم را نیز در بر میگیرد؛ بهخصوص برادر نسیم، یعنی ناروز. دارلی متوجه میشود که ژوستین به او حقه زده و از رابطهشان برای سرپوشگذاشتن بر رابطه با پرسهواردن نویسنده و جاسوسی سود برده است.
داستان اسکوبی، با مرگ او به پایان میرسد. دریانوردان بریتانیایی که متوجه هویت جنسی او و هوسرانیهایش میشوند، اسکوبی را به قتل میرسانند. در کتاب اول، بهطور مختصر به نقاشی به نام کِلیا مونتیس اشاره میشود که ظاهراً، ارتباطی نزدیک با دارلی دارد. او همچنین از علاقه ناروز به خود مطلع است. بالتازار در انتهای کتاب، یک نتیجهگیری فلسفی میکند و میگوید نمیتوان واقعیتها و اتفاقهای زندگی را پیشبینی کرد؛ چرا که برای هر اتفاق، انگیزههای متعدد غیر قابل توضیحی وجود دارد.
«مونتآلیو» نام سومین جلد چهارگانه است که لحنی سومشخص دارد. انتخاب لحن سومشخص نشان میدهد که قرار است داستان را از دیدگاه درستی بشنویم. در سومین کتاب، از وقایع اولیه زندگی دیوید مونتآلیو در مصر و دوستی او با خانواده نسیم مطلع میشویم. مونتآلیو، مرد خام و جوانی است که از زنی به نام لیلا حسنانی (مادر نسیم) بهعنوان منبع الهام خود استفاده میکند. این دو پس از رابطهای عاشقانه، با هم ارتباطی مکاتبهای برقرار میکنند و مونتآلیو، او را در جریان زندگی سیاسی خود قرار میدهد. او سفیر مصر میشود و پرسهواردن را بهعنوان دستیار استخدام میکند. این در حالی است که بارها به مونتآلیو هشدار داده شده که پرسهواردن به عقاید ضد انگلیسی نسیم بیتوجهی میکند. نسیم بدون اینکه خود بداند، در توطئهای در حمایت از گروههای صهیون در فلسطین دخیل است.
پس از خودکشی پرسهواردن، مونتآلیو خلاف دوستیها و پیمانهای وفاداری خود عمل میکند. لیلا برای کمک به خانوادهاش مداخله میکند و مونتآلیو بهخاطر این کار، از او منزجر میشود. حال، نسیم و ژوستین در فقر روزگار میگذرانند و دولت مصر، برخوردی وحشیانه با ناروز دارد. کتاب سوم اینگونه به پایان میرسد که نسیم کنار کفن برادرش نشسته و به بلندپروازیهای بیجای خود میاندیشد.
آخرین کتاب از چهارگانه اسکندریه، «کلیا» نام دارد و دوباره از نگاه دارلی روایت میشود. این کتاب، اتفاقات سه کتاب ابتدایی را نسبتاً روشن میکند. دارلی در انتهای جنگ، به اسکندریه بازمیگردد و دوستانش را میبیند که روزگار بر وفق مرادشان پیش نرفته. او دیگر میلی به عشق سابق در خود احساس نمیکند و نسیم هم راننده آمبولانس شده است. در این میان، کلیا از نظر شخصیتی و هنری، زنی بالغ شده و دارلی عاشق او میشود. بالتازار عاشق بازیگر جوانی شده و دوستانش به او کمک میکنند تا امیال همجنسگراییاش را کنار بگذارد. دارلی نوشتههای پرسهواردن را پیدا میکند و متوجه میشود که به او لقب «خر داداش» داده است. در انتهای کتاب، دارلی کلیا را در یک میهمانی آبی، از غرقشدن نجات میدهد. بالتازار خیلی اتفاقی، یک نیزه از بقایای جنگ بهسمت دست کلیا پرتاب میکند که او را به کشتی در حال غرقشدن میخ میکند. این اتفاق، حرفه کلیا را به خطر میاندازد اما همین موضوع، اهمیت و لزوم تغییر برای بقا را نشان میدهد. پس کلیا دستی مکانیکی را جایگزین دست قبلیاش میکند و شیوههای هنری خود را نیز تغییر میدهد. دارلی در انتهای کتاب میگوید که آگاهی از پیچیدگی و نسبیبودن دیدگاههای مختلف در قبال اتفاقات زندگی، شخصیت هنری او را شکل داده است.
مجموعه کتابهای چهارگانه اسکندریه در کنار عناصر عاشقانه و روایت پیچیده خود، به پرسشهای فلسفی زیادی پاسخ میدهد. روایت درهمپیچیده کتابهای چهارگانه نشان میدهد که چقدر زندگی و روابط آدمها در هم پیچیده است. اما مضامین اصلی کتاب کدامند؟
چهارگانه اسکندریه، مجموعه رمانی ادبی است که لحنی شعرگونه دارد. این داستان به بررسی عمیق عواطف، ادراک آدمی و پیچیدگی روابط میپردازد. لارنس دارل با استفاده استادانه از کلمات و روایتهایی ساختارشکنانه، خوانندگان را برای اندیشیدن به مفهوم واقعیت و نحوه شکلگیری ادراک شخصی، به چالش میکشد. پس اگر به داستان و روایتهای عاشقانه، مطالعه تاریخی و کاوش در نثرهای عمیق ادبی علاقهمندید و شیفته نگاه هنری به زندگی و مسائل آن هستید، خواندن چهارگانه اسکندریه را به شما پیشنهاد میکنیم.
«چهارگانه اسکندریه» اثری است که تاریخ انقضا ندارد. جالب است که ۷۰ سال از داستان رمان گذشته و در این روزها، همچنان ماجرای پیچیدگی روابط، ارتباطات و تنشهای جهانی داغ است.
این روزها و سالهای اخیر، فیلمهای زیادی را دیدهایم و میبینیم که قصد دارند یک موضوع واحد را از چند وجه و از نقطهنظرات مختلف به بیننده نشان دهند. این همان ساختار پیشگامانهای است که لارنس دارل در چهارگانه اسکندریه در پیش گرفت و خوانندگان خود را پای داستانش میخکوب کرد.
دارل با چهارگانهاش، ما را در سفر ادراک شخصی و پذیرش ابهامات زندگی همراهی میکند و نشان میدهد که چگونه آدمی از طریق تجاربی مانند عشق، فقدان و گذر بیرحمانه زمان، تغییر میکند و چارهای جز رشد و نمو ندارد.
آیا شما چهارگانه اسکندریه را خواندهاید یا تازه با آن آشنا میشوید؟ آیا سعادت خواندن این داستان در گذشته را داشتهاید؟ اگر پاسختان بله است، آیا خواندن آن را پیشنهاد میکنید؟ لطفاً نظرات خود درباره «چهارگانه اسکندریه» را با ما و دیگر خوانندگان «چطور» در میان بگذارید.
منابع: supersummary , goodreads , washingtonpost
پاسخ ها