همیشه دلیل اینکه چرا بعضی از افراد به افسردگی دچار میشوند، مشخص نیست. پژوهشها نشان میدهند که کار کردن در تعطیلات آخر هفته با بالارفتن خطر افسردگی در هر دو جنسیت مرتبط است. شاید مجبور باشیم که آخر هفتهها کار کنیم و چارهای دیگر نداشته باشیم، ولی راهکارهایی وجود دارند که میتوانند مفید باشند. در ادامه پژوهشی را بررسی میکنیم که در این باره در مجله اپیدمیولوژی و سلامت جامعه (Journal of Epidemiology & Community Health) منتشر شده است. با ما همراه باشید تا اثرات نامطلوب کار کردن در تعطیلات آخر هفته و راهکارهای پژوهشگران برای مقابله با این مشکل را بیان کنیم.
افسردگی، که به آن اختلال افسردگی عمده یا افسردگی بالینی (clinical depression) هم گفته میشود، اختلالی خلقی است که بر نحوهٔ تفکر، احساس و رفتار ما اثر میگذارد و میتواند منجر به مشکلات رفتاری و جسمی شود.
نشانههای معمول افسردگی عبارتاند از: عصبانیت، پرخاشگری، اضطراب، بیقراری، احساس غم و اندوه، بی خوابی، خستگی، مشکلات مربوط به اشتها، کاهش میل جنسی و غیره. هنوز مشخص نیست که دقیقا چهچیزی باعث افسردگی میشود، ولی در افسردگی هم مانند بسیاری از اختلالات روانی دیگر، عوامل گوناگونی میتوانند دخیل باشند.
پژوهشگران، در این پژوهش، دادههای بهدستآمده از بررسی ۱۱ هزار و ۲۱۵ مرد و ۱۲ هزار و ۱۸۸ زن شاغل در بریتانیا بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۲ را بررسی کردند.
در این بررسی، تقریبا نیمی از زنان کمتر از ۳۵ ساعت در هفته کار میکردند، درحالیکه بیشتر مردان ساعات کاری بیشتری داشتند. همچنین فقط نیمی از زنان، دستکم بعضی از آخر هفتهها، کار میکردند، ولی این میزان در مردان دوسوم بود.
این مطالعه برای اثبات این موضوع طراحی نشده بود که آیا زمانبندی شیفتها یا تعداد ساعتهای کاری در هفته، بهطور مستقیم بر احتمال ابتلا به افسردگی اثر میگذارد یا خیر. همچنین در این بررسی، پژوهشگران به گزارش کارکنان از علائم افسردگیشان اعتماد کردند.
جالب است بدانید که مطالعهٔ مشابهی هم در فرانسه انجام شد که در آن پژوهشگران هیچ ارتباطی میان کارکردن در تعطیلات آخر هفته و علائم افسردگی پیدا نکردند. البته مؤلفههای آنها برای تعریف «کار کردن آخر هفته» بهاندازه این پژوهش مشخص و روشن نبود.
مردانی که کمتر کار میکردند، در مقایسه با کسانی که ساعتهای کاری استاندارد ۳۵ تا ۴۰ ساعت در هفته را داشتند، دارای علائم افسردگی بیشتری بودند؛ ولی خطر افسردگی در زنان فقط زمانی بیشتر بود که ساعتهای کاری آنها دستکم ۵۵ ساعت در هفته بود.
زنانی که بیشتر آخر هفتهها کار میکردند، نسبتبه زنانی که فقط در روزهای هفته کار میکردند، علائم افسردگی بیشتری داشتند. در مردان هم زمانی که از شرایط کاری خود ناراضی بودند، علائم افسردگی ناشی از کار آخر هفتهها بیشتر بود.
در هر دو جنسیت، علائم افسردگی در کارکنان مسنتر، سیگاری، افراد شاغل در مشاغل فیزیکی و کسانی که به طبقهٔ اجتماعی ـ اقتصادی پایین جامعه تعلق داشتند، بیشتر بود. همچنین، این مطالعه نشان داد در کسانی که آخر هفتهها کار میکنند، سطح فرسودگی هیجانی (emotional exhaustion) و استرس شغلی بالاتر است.
پژوهشگران بریتانیایی عقیده دارند که شاید فشارهای کارکردن برخلاف هنجارهای اجتماعی و نیروی کار، بتواند نتایج بررسی آنها را توضیح دهد: اساسا این کارکنان بهدلیل کار کردن در ساعتهایی غیرمعمول، در مقایسه با بیشتر دوستان و خانوادههایشان، دچار ترس ازدستدادن فرصت میشوند. آنها همچنین عقیده دارند که افسردگی مردانی که ساعتهای کاری آنها در هفته کم است، در بعضی موارد میتواند با مشکلات سلامتی آنها مرتبط باشد.
بهنظر این پژوهشگران، افسردگی زنانی که ساعتهای کاریشان در هفته زیاد است، میتواند با این حقیقت مرتبط باشد که بهطورکلی، زنان بار مسئولیت بیشتری را در خانه به دوش میکشند که به آن کار عاطفی (emotional labour) یا ادارهٔ خانواده هم گفته میشود.
جیلیان وستون (Gillian Weston) مسئول پژوهش (study leader) و پژوهشگر سلامت عمومی در کالج دانشگاهی لندن (یوسیال، University College London) میگوید: «نتایج بررسی ما نشاندهنده تفاوتهای جنسیتی در رابطهٔ بین ساعتهای کاری طولانی و نامنظم با علائم افسردگی است.» «این پژوهش، مطالعه مشاهدهای است. گرچه ما نمیتوانیم دلایل دقیق را مشخص کنیم، ولی میدانیم که بسیاری از زنان با فشار اضافیِ انجام سهم بیشتری از کارهای خانه نسبت به مردان مواجه هستند که منجر به ساعتهای کاری بیشتر، فشارهای زمان اضافهشده و مسئولیتهای سنگین و دشوار میشود. بهعلاوه، زنانی که بیشتر آخر هفتهها کار میکنند، معمولا در مشاغل بخش خدماتی با دستمزد کم متمرکز هستند که باعث بروز سطوح بالاتری از افسردگی میشود.»
بهگفته وستون، «کارکردن در شغلهای خوب میتواند مزیتهای اجتماعی، اقتصادی و سلامتی فراوانی داشته باشد؛ بنابراین نباید زنان را از ورود به بازار کار محروم کنیم. کارفرمایان و اعضای خانواده باید توجه کنند که چطور میتوانند از کسانی حمایت کنند که ساعتهای کاری طولانی یا نامنظمی دارند.»
جیلیان وستون میگوید که باوجوداین، نتایج نشان میدهد: کارفرمایان باید درک کنند که ساعتهای کاری طولانی و شیفتهای کاری آخر هفته میتواند سلامت روان کارکنان را به خطر بیندازد.
او همچنین میگوید: «باید از فرهنگ خواستههای غیرواقعی و پاداشهای کم بهسمت فرهنگی حرکت کنیم که در آن کارکنان حمایت میشوند و ارزشمند هستند، حس میکنند که اختیار و کنترل دارند، احساس میکنند که هدف دارند و به آنها زمان کافی برای بازیابی نیرو و فراغت داده میشود. این بهنفع کارکنان در هر دو جنسیت است و باعث میشود نیروی کاری شادتر و سالمتری داشته باشیم که البته این بهنفع کارفرما نیز خواهد بود.»
سبیر گیگا (Sabir Giga)، پژوهشگری در دانشگاه لنکستر (Lancaster University) بریتانیا که در این مطالعه شرکت نداشت، میگوید که ساعتهای کاری طولانی میتواند به سلامت روانی فرد آسیب برساند. بهنظر او، این آسیب به دلایل مختلفی اتفاق میافتد مانند کاهش زمان فرد برای فعالیتهای اجتماعی، زندگی شخصی و استراحت. گیگا میگوید که شاید کارکنان نتوانند ساعتها یا برنامههای کاری خود را بهاندازهای که میخواهند کنترل کنند، ولی بازهم میتوانند برای کاهش خطر ابتلا به افسردگی گامهایی بردارند. بهنظر او، این گامها میتواند چنین مواردی باشد:
بهگفتهٔ پژوهشگران این پژوهش، یافتههای آنها باید کارفرمایان و سیاستگذاران را تشویق کند که بدون محدودکردن مشارکت کامل زنان در نیروی کار، مداخلههایی را با هدف کاهش حجم کاری آنها انجام دهند.
شما چه فکر میکنید؟ آیا به نظر شما کارکردن در تعطیلات آخر هفته شما را افسرده میکند؟ دیدگاهتان را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.
پاسخ ها