ترککردن کره شمالی به ترککردن هیچ کشوری شباهت ندارد. بیشتر شبیه رفتن به جهانی دیگر است. از کره شمالی و آنچه بر مردمان این کشور میگذرد چه میدانید؟ از کمونیسمی که بر این کشور حاکم است، چطور؟ اگر اطلاعات شما تنها به عنوانهای کوتاه خبری از این کشور محدود میشود، کتاب دختری با هفت اسم در بخش معرفی کتاب امروز را از دست ندهید.
در بچگی همین که آگاهیمان به جهان بیشتر میشود، حس میکنیم به چیزی بزرگتر از خانوادهمان تعلق داریم: به کشورمان. قدم بعدی این است که بهعنوان یک شهروند جهان، خود را انسان بدانیم؛ اما در من این بخش از رشد متوقف شد. طوری بزرگ شدم که تقریبا هیچچیزی از جهان خارج نمیدانستم، جز آنچه از چشم حکومت بهنمایش گذاشته میشد. (ص ۹)
اگر با مطالعه این مقدمه از کتاب، این سؤال در ذهن شماست که چطور این مسئله امکانپذیر است، در ادامه با معرفی این اثر با ما همراه باشید.
هیئون سئو لی، نویسنده و فعال حقوق بشر، متولد ۱ ژانویهٔ ۱۹۸۰ در هیسان (شهری در استان ریانگگانگ کره شمالی) و حاصل ازدواج اول مادرش است. هیئون یک برادر ناتنی کوچکتر از خودش دارد. در نوجوانی، ناپدریاش فوت میکند و اداره زندگی آنها برعهدهٔ مادرش قرار میگیرد. او در ۱۷سالگی بهدلیل زندگی در مجاورت مرز چین و کره و از سر کنجکاوی کشورش را ترک میکند و زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد.
هیئون سئو لی در ابتدای کتاب درباره اسم خود میگوید: «اسم من هیئون سئو است. این نه اسم زمان تولدم است و نه اسمی که شرایط مختلف به من تحمیل کرده باشد؛ بلکه اسمی است که خودم بعد از اینکه به آزادی رسیدم انتخاب کردم. “هیئون” بهمعنای آفتاب است و “سئو” بهمعنای بخت و اقبال. این اسم را انتخاب کردم تا زندگیام را در روشنایی و گرما ادامه دهم و دیگر به تاریکی برنگردم.»
کتاب دختری با هفت اسم خودزندگینامهٔ هیئون سئو، دختری اهل کره شمالی است. او ضمن روایت زندگی خود ما را با وضعیت سیاسی ـ اجتماعی کشورش، کره شمالی، آشنا میکند. او توصیف سرگذشت خود را از کودکیاش با شرح جزئیات محل زندگی، خانواده و مدرسههایی که در آنها درس خوانده آغاز میکند. ما در ابتدای داستان، کره شمالی را از نگاه کودکانۀ او میبینیم. باوجوداینکه وضعیت سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر این کشور و حجم ناآگاهی مردم کره از آنچه بر آنها میگذرد برای مخاطب باورکردنی نیست، اما هرچه بیشتر با نویسنده و رشد آگاهی او در طی سالهای نوجوانی و جوانیاش همراه میشویم، آنچه در کره شمالی تاکنون رخ داده برای ما باورپذیرتر میشود.
درواقع دلیل نامگذاری کتاب، تعداد اسمهایی است که او در برهههای مختلف زندگیاش، در خارج از مرزهای کره شمالی، برای محافظت از جانش از آنها استفاده میکند. این مسئله نشاندهندهٔ مشکلات هویتی مهاجران کره شمالی است.
این اثر در سال ۲۰۱۵ نامزد جایزه بهترین خودزندگینامه به انتخاب Goodreads (یک شبکه اجتماعی کتاب که کاربران در آن کتابهایی را که خواندهاند، پیدا میکنند، به کتابها امتیاز میدهند و کتابهای محبوب خود را به دوستان خود توصیه میکنند) شد.
نویسنده پس از یک مقدمه، سرگذشت خود را در سه بخش کلی شرح میدهد که مطالب هر بخش با عنوانهای مختلفی از هم تفکیک شدهاند.
عنوان بخشها را در ادامه مشاهده میکنید:
بخش اول: بهترین کشور دنیا
بخش دوم: در قلب اژدها
بخش سوم: سفر به تاریکی
بخش اول مربوط به کودکی و نوجوانی نویسنده است یعنی زمانی که او در کره شمالی زندگی میکند.
بخش دوم شامل روزها و ماجراهایی است که بعد از فرار از کره شمالی از سر گذرانده است.
بخش سوم و پایانی کتاب مربوط به زمانی است که برای اولین بار و بهخاطر گرفتن تابعیت وارد کره جنوبی میشود.
علاوهبر بحثهای تاریخی و سیاسی، این کتاب روایتی از زندگینامهٔ پرفرازونشیب هیئون سئو است که میتواند الهامبخش همه کسانی باشد که بهنحوی از وطن خود دور هستند و با سختیهای مهاجرت دستوپنجه نرم میکنند. اگر به مطالعهٔ تاریخ کشورها علاقهمند هستید، این کتاب برای شما مناسب است. همچنین این کتاب مناسب همهٔ کسانی است که درمورد تاریخ کره شمالی، مردمان و حاکمان این سرزمین کنجکاو هستند.
یکی از دلایل اصلی نامشخص بودن تفاوت بین ظالم و قربانی در کرهٔ شمالی این است که هیچکس تصوری از مفهوم حق و حقوق ندارد. برای اینکه بدانیم آیا کسی به حقوقمان تجاوز میکند و یا ما به حقوق دیگران دستدرازی میکنیم، ابتدا باید آن حقوق را بشناسیم و بدانیم چه هستند؛ اما بهدلیل فقدان اطلاعات مقایسهای درمورد جوامع دیگر جهان، چنین سطح آگاهی در کرهٔ شمالی وجود ندارد. (ص۷۰۶)
کیم ایل سونگ، رهبر کبیر، پدر ملت ما، از دنیا رفته بود. خبری که از رادیو پخش شد هم بههمین اندازه تأثیرگذار بود: «قلب بزرگ از تپیدن ایستاد.» […] هرگز به ذهنم خطور نمیکرد. حتی به ذهن خیلی از اهالی کرهٔ شمالی هم نمیرسید که این خدای پادشاهی که قادر بود با قدرتش هوا را کنترل کند، ممکن بود بمیرد. او بیعیب و نقص بود و قادر مطلق. […] اما او مرده بود و دریچهای به ذهنم باز شد. با خودم فکر کردم او یک مرد ۸۲ساله بود. پیر و ضعیف شده بود؛ پس او هم یک بشر بود. (ص۱۹۲)
خودکشی در فرهنگ کره نوعی اعتصاب احساسی محسوب میشود. از نظر رژیم، خودکشی نوعی فرار از کشور و اعتراض به حکومت است؛ بنابراین با تنبیهکردن بازماندگان، تلاش میکنند تا از اعتراضهای دیگر در قالب خودکشی جلوگیری کنند. (ص ۱۸۸)
پاسخ ها