آیا باید مادرم را که زنی سختگیر و سوءاستفادهگر و در کل والدی سمی است، دوست داشته باشم؟ آیا باید والدینی را که از من سوءاستفاده میکردند یا به من آسیب میزدند، ببخشم؟ بهاحتمال زیاد رواندرمانگران در جلسات درمانی با افرادی که بهخاطر تجربیات کودکی به آنها مراجعه کردهاند، این پرسشها را میشنوند. همه ما تجربیات تلخ و شیرین زیادی از دوران کودکی داریم. بخش مهمی از شخصیت فعلی ما حاصل تعاملات دوره کودکی با والدین است. حال اگر این والدین، بهخصوص مادرمان، رفتاری نامناسب با ما داشتهاند و هنوز هم دارند، چه کنیم؟ آیا باید از او متنفر شویم؟ متنفربودن از او اصلا درست و منطقی است؟ آیا این تنفر مشکلی را حل میکند؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها تا انتهای مقاله با ما همراه باشید.
مادر یکی از نزدیکترین افراد به ماست؛ او زمانی همه نیازهای ما را برطرف میکرد و به همین دلیل همیشه رابطه هرکسی با مادرش رابطهای منحصربهفرد است. همین رابطه خاص که آن را پیوند مادرفرزند مینامند، باعث میشود گاهی نتوانیم ضعفها و مشکلات مادرمان را ببینیم. درنتیجه زمانی که او به هر دلیلی نتواند به نیازهای ما پاسخ مناسب بدهد، واکنشهای متفاوتی نشان میدهیم. نفرت از کسی که با او گذشته و پیوندی نداریم زیاد سخت نیست، اما چگونه میتوانیم از کسی متنفر شویم که ما را در آغوش خود پرورانده است؟
مشکل اینجاست که مادر نیز مانند هرکس دیگری انسانی ناکامل است. کیفیت رابطه ما با مادرمان به میزان نقصهای او و توانایی خود در پذیرش این نقصها بازمیگردد. از این رو وقتی مادرمان به فردی سختگیر، نامهربان، سوءاستفادهگر و در یک کلام والدی سمی تبدیل میشود، نفرتداشتن از او آسان نخواهد بود. دلیلش این است که زیر این خشم و نفرت، هنوز کودکی وجود دارد که دلبسته مهر مادر است. با وجود این، وقتی مادرمان نتواند یا نخواهد به این نیاز حیاتی پاسخ دهد، رنجش خاطر زیادی در ما ایجاد میکند که میتواند به احساساتی مانند نفرت منجر شود.
نشانههای والد و بهخصوص مادر سمی را میتوان این موارد برشمرد:
وقتی مادری در تعامل با فرزندش این نگرشها و رفتارها را بروز دهد، میتوان وی را والد سمی نامید. منظور از سمی آسیبزننده است، یعنی کسی که با رفتار خود به فرزندش آسیب میزند. بیشتر اوقات این آسیبها ناخواسته و برخی اوقات نیز عمدی است.
نفرت داشتن از والدین، بهخصوص مادر، امری آزاردهنده و سردرگمکننده است. نفرت حسی ریشهدار و عمیقتر از خشم و ناراحتی موقتی است. به همین دلیل رسیدگی به آن و کنار آمدن با آن برای حفظ سلامت روان ضروری است. برای مقابله با انباشت خشم و پیشگیری از تبدیل آن به نفرت، میتوانید کارهایی را انجام دهید که در ادامه توضیح میدهیم.
وقتی کسی یکی از مرزهای زندگی ما را نقض میکند یا صرفا نیازهای ما پاسخ داده نمیشوند، خشمگین میشویم. راهحل مشکل به رسمیت شناختن این خشم و استفاده صحیح از آن برای حل تعارضات است. پس گام اول پذیرش این واقعیت است که ما عصبانی شدهایم. سپس باید منشأ این احساس را پیدا کنیم.
این فرایند بهظاهر ساده است، اما در عمل کار دشواری در پیش داریم. خشم معمولا با واکنشهای عصبی و تند اشتباه گرفته میشود؛ اینها فقط نمود بیرونی خشم هستند. در واقع خشم احساسی ریشهدار است که اغلب به تجربیات گذشته ما با دیگری مربوط میشود. پس اگر ما بهجای بررسی و واکاوی درون خود، سراغ تخلیه خشم با روشهایی مانند فریادزدن، تهدیدکردن و حتی آسیبزدن به دیگران برویم، نهتنها اوضاع را بهتر نمیکنیم بلکه باعث تشدید مشکل اصلی نیز میشویم. با تداوم این رفتارها ما در دوری باطل گرفتار میشویم، چرخهای که در آن مجبوریم برای رفع نیازهای خود از روشهای ناکارآمد ذکرشده استفاده کنیم. درنتیجه مشکلات حلنشده ما با والدین تشدید میشوند.
بهجای این روشها، میتوانیم از خشم خود همچون راهنما برای شناخت مشکلات خود با والدین استفاده کنیم. میتوانیم به آنها بیاموزیم چگونه نیازهای ما را برطرف کنند، چگونه به مرزهای شخصی ما احترام بگذارند و در یک کلام، چگونه با ما تعامل کنند. برای شناسایی خشم خود و روشهای درست ابراز آن میتوانیم از کمک رواندرمانگر بهره بگیریم.
فاصلهگرفتن از والدین سمی اقدامی مثبت برای حفظ سلامت روان و آرامش بیشتر است، بهخصوص هنگامی که مرزهای شما را رعایت نمیکنند. از طرف دیگر، این جداشدن به شما فرصت میدهد که رابطه خود با والدینتان را بهتر واکاوی کنید و فرصت بیشتری برای عمیقترکردن روابط خود با دوستان و دیگر اقوام بیابید.
سبک زندگی سالم در کل برای سلامت جسم و روان ما مفید است و وقتی با والدین خود دچار تنشیم، اهمیتش بیشتر هم میشود. خوردن غذاهای سالم، مدیتیشن، ورزشکردن و نوشتن درباره احساسات و عواطف در این شرایط سخت به کمک بدن و روان ما میآیند.
لزومی ندارد که تمام امور روزانه یا برنامههای خود را به اطلاع والدین خود برسانید. حال که در رابطه با آنها دچار مشکلاتی شدهاید، بهتر است فقط بر گفتن چیزهایی تمرکز کنید که واقعا میخواهید آنها بدانند.
هنگام صحبتکردن با والدین خود، سعی کنید تا حد امکان شفاف و صریح باشید. اگر طرف مقابل شما واضح حرف نمیزند، از او بخواهید منظورش را بیشتر توضیح بدهد.
گاهی اوقات بهرغم تلاشهای شما، والدینتان قصد ندارند دست از آزار شما یا عبور از مرزهایتان بردارند. در این حالت باید درک کنید که وظیفه شما خشنودکردن آنها یا رفتار مطابق میل آنها نیست. والدین سمی ممکن است در برابر استدلالهای شما پرخاشگرانه، لجوجانه یا حتی فریبکارانه رفتار کنند. در این صورت، نیازی نیست که برای فهماندن چیزی به آنها تلاش بیشتری کنید. مراقب باشید که وارد دور باطل بگومگوها و درگیری نشوید، چراکه باعث آسیب بیشتر میشود.
کنار آمدن با احساس تنفر از مادر دشوار و چالشبرانگیز است. اصول خودمراقبتی در این شرایط به کمک شما میآیند تا نیازهای خود را اولویت دهید و از سلامت روان خود محافظت کنید.
این اصول چگونه در رابطه با مادرتان به شما کمک میکنند؟ مثلا میتوانید از او بخواهید فضای شخصی بیشتری به شما بدهد یا به او اعلام کنید که قصد ندارید این تعطیلات آخر هفته را با وی بگذرانید. همچنین اگر به حد کافی بزرگ شدهاید، نقلمکان به خانه جدید و مستقلشدن کمک زیادی به شما میکند.
بخشیدن کار آسانی نیست، بهخصوص زمانی که بخواهیم نزدیکترین افراد زندگی خود را ببخشیم چراکه ما روی آنها حساب دیگری باز کرده بودیم. بااینحال، بخشیدن والدینی که خواسته یا ناخواسته به ما آسیب زدهاند، برای ادامه زندگی ضروری است.
ذهن ما بهکمک بخشش از خشم و نفرت رها میشود. بخشیدن مادری که از وی متنفریم، ما را از بند سالها خشم فروخورده و سرکوبشده رها میکند و به ما امکان میدهد که بهجای گیرکردن در گذشته، به جلو حرکت کنیم. فهم این حقیقت که والدین ما نیز انسان هستند و ناکامل گامی مهم برای بخشیدن آنهاست. بخشیدن والدین همچنین زمینه لازم برای پرورش فرزندان آینده را فراهم میکند چراکه کودکان آسیبدیده اغلب در آینده خشم و آسیب ناشی از کودکی را در رفتار خود با فرزندانشان تکرار میکنند. بخشیدن میتواند روشی برای شکستن این دور باطل باشد.
برخی از ما بهگونهای بزرگ میشویم که در دوره کودکی خشم و انزجار فراوانی به والدین خود داریم. در برخی موارد این آسیبها به حدی است که بر کیفیت زندگی ما اثر جدی میگذارد. بنابراین باید برای احیای سلامت روان خود و نیز جلوگیری از تکرار اشتباهات نسلهای آینده، فکری به حال این آسیبهای عمیق و کهنه کنیم. مراجعه به رواندرمانگر شروع خوبی برای بهبود و کنارآمدن با زخمهاست.
پاسخ ها