اصول اخلاقی سنگ محک یا شاقولهاییاند که عامه مردم بر اساس آنها درستی یا نادرستی امور را میسنجند. صداقت، انصاف و برابری از جمله این اصولاند. این اصول در هر فرد ممکن است با دیگری متفاوت باشد، زیرا شیوه تعلیم و تربیت افراد و اولویتها و ترجیحات آنها در زندگی متفاوت است. در این مقاله میخواهیم اصول اخلاقی، پیشینه و انواع آن را واکاوی کنیم و بگوییم که چگونه میتوان به آن پایبند بود.
تبیین اصول اخلاقی قدمتی به درازای تاریخ تمدن بشر دارد و آنطور که تاریخنگاران میگویند، به یونان و چین باستان بازمیگردد. در آن جوامع، اصول اخلاق اهمیت بسیاری داشت، زیرا مردم بهاتفاق بر این باور بودند که دستیابی به سعادت و کامیابی جز با دراختیارداشتن مترومعیاری از درست و غلط ناممکن است.
مباحثات و تحقیقات درباره تعریف اصل اخلاقی در یونان باستان با نام ارسطو، فیلسوف پرآوازه، گره خورده است. او بیش از همه در پی آن بود تا معنایی برای آنچه «فضیلت» خوانده میشود، بیابد. مدتها بعد دیگر پیروان و همقطاران او همچون جان لاک (John Locke)، ژان ژاک روسو (Jean-Jacques Rousseau) و امانوئل کانت (Immanuel Kant) کوشیدند نظریات ارسطو در باب تعریف و تشریح این اصول را بسط دهند.
اما در حوزه دانش روانشناسی، اصول اخلاقی در بافتار دیگری با عنوان «رشد اخلاقی» تعریف شدهاند. فعالان این حوزه همواره کوشیدهاند دریابند که کودک انسان چگونه حس اخلاقگرایی یا عمل اخلاقی را در خود میپرورد و چطور ردپای این اصول در دیگر بافتارها آشکار میشود. مثلا لارنس کولبرگ (Lawrence Kohlberg)، روانشناس پرآوازه، تحقیقات پروپیمانی را در حوزه رشد اخلاقی پسران در فرهنگهای مختلف انجام داده است.
اصول مطلق ماهیتی جهانشمول و تغییرناپذیر دارند. این اصول بر پایه حقایق ماهیت نوع بشر بنا میشوند. مثلا ارتکاب قتل نادرست و نکوهیده است، زیرا برخلاف نظم طبیعی حاکم بر امور است. «اصول اخلاقی اساسی» یکی دیگر از عناوینی است که برای توصیف اصول مطلق اخلاقی به کار میرود.
برخلاف گونه مطلق، اصول اخلاقی نسبی بسته به شرایط و محیط متفاوت و تغییرپذیرند. هر فرد یا گروهی بسته به موقعیت و شرایط خود میتواند اصولی متفاوت با دیگران داشته باشد.
همچنین اصول نسبی پیوند تنگاتنگی با باورهای شخصی افراد دارند و هرکس در جهان ارزشها و ترجیحات یکتای خود میتواند اصول متفاوتی را تعریف کند و به کار بگیرد.
به بیان دیگر از نظرگاه تعریف اصول نسبی اخلاقی، وقتی کسی میگوید چیزی خوب است، بهاحتمال زیاد منظورش این است که آن چیز برای او و با قواعد جهان ذهنی او خوب است.
چند نمونه از اصول اخلاقی مطلق از این قرار است:
و چند نمونه از اصول اخلاقی نسبی عبارتاند از:
بسیاری از افراد همواره در تلاشاند تا به اصول و باورهای اخلاقی خود پایبند بمانند و بر اساس آنها زندگی کنند، اما پایبندی مستمر به اصول اخلاقی کار چندان آسانی نیست و به همین دلیل است که مراعات این اصول از نظر مردم کاری ارزشمند قلمداد میشود.
پایبندی به اصلهای اخلاقی مستلزم تمرین و تکرار است و در زوایای مختلف زندگی فرد از افکار او گرفته تا احساسات، گفتار و کردار او بازتاب مییابد. مثلا فرد اخلاقمدار میکوشد:
اصولی اخلاقی و پایبندی به آن در جوامع بشری اهمیت بسزایی دارد، زیرا این اصول به مردم میآموزد که چگونه همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند و با یکدیگر کنار بیایند.
اصول اخلاقی است که به انسانها میآموزد حقوق برابر دارند و نباید بر اساس مؤلفههایی همچون نژاد یا قومیت، نگاهی تبعیضآمیز به یکدیگر داشته باشند. شواهد حاکی از آن است که افراد پایبند به اصول و هنجارهای اخلاقی در قیاس با کسانی که میانه خوبی با مراعات این اصول ندارند، زندگی باکیفیتتری را از سر میگذرانند.
علاوه بر اثرگذاری بر اجتماع، اصول اخلاقی تأثیری انکارناپذیر بر حوزه فردی، هویت و احساس ارزشمندی افراد دارند. مثلا کسی که درستکار و صادق است، احتمالا احساس خوبی به خود دارد و بهدلیل پایبندی به هنجارهای اخلاقی به خود میبالد.
کسانی هم که سرسختانه به ارزش برابری معتقد و پایبندند، احتمالا احساس خوبی به خود دارند، زیرا هرگونه امتیاز ناروای دیگران یا حتی خود را در مقایسه با دیگران مردود میشمارند.
روشهای مختلفی برای بسط و گسترش اصول اخلاقی فارغ از رنگ و مذهب و نژاد و ملیت وجود دارد. اگر بهتازگی قدم در راه اخلاقمداری گذاشتهاید، بد نیست ابتدا سری به کتب مرجع بزنید و فلسفه اخلاق را از نظرگاه خبرگان این حوزه بررسی کنید.
علاوه بر کاوش نظری، از رویکرد اخلاق عملی نیز راهکارهای بسیاری برای رشد و توسعه اخلاقمداری وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
گاهی اوقات افراد در تعریف اصول اخلاقی یا توصیه آنها به دیگران دچار خطا میشوند. در ادامه میخواهیم با چند مثال بگوییم که پایبندی سفتوسخت به این اصول لزوما فرد را بهسمت بهترین تصمیم رهنمون نمیسازد.
در گام نخست، احتمال دارد که شما نه بر اساس ارزشهای دیگران بلکه بر پایه بنیانهای ارزشی خود گفتار و کردار دیگران را قضاوت کنید. مثلا ممکن است در جهان ارزشی شما، لباس پوشیده برای زنان امری ارزشمند و ستوده قلمداد شود و بر این مبنا زنان جامعه را به پوششهای محافظهکارانه تشویق کنید. حال آنکه احتمال دارد دیگران در جهان ارزشی خود، این چنین نیندیشند و نه لباس پوشیده برای زن را ارج بنهند و نه لباسهای نیمهعریان را مایه شرم بدانند.
علاوه بر این، گاهی اوقات فرد در تمایزقائلشدن میان اصلهای اخلاقی و ارزشهای فرهنگی و تربیتی به خطا میرود. مثلا ممکن است در فرهنگی بار آمده باشید که در آن تمکین و فرمانبرداری زنان از شوهرانشان امری پسندیده است. حال چون در جایی زیستهاید که این ارزش محلی در قالب فرهنگی متعارف پذیرفتهشده و جا افتاده، ممکن است فکر کنید در دیگر نقاط نیز چنین چارچوبی حاکم است.
حال اگر با چنین پیشینهای قدم به کشور دیگری با فرهنگ متفاوتی بگذارید، احتمال دارد بهاشتباه دست به قضاوت رفتار دیگران بزنید و روابط زناشویی را بهدلیل نبود فرمانبرداری بیچونوچرای زن و شوهر از یکدیگر زیر سؤال ببرید.
گاهی اوقات هم افراد از اصول اخلاقی بهمثابه دستاویزی برای توجیه اعمال و رفتار ناپسند بهره میگیرند. مثلا ممکن است سارقی در توجیه عمل نکوهیده خود بگوید که مال مسروقه را به فقرا انفاق میکند. حال ممکن است شما در مواجهه با این رویکرد به خطا بروید و با دزد در توجیه عملش همراه و همداستان شوید.
باورهای اخلاقی هم برای اجتماع و هم برای اشخاص کارکرد سازنده و مثبتی دارند. بااینحال، پیروی کورکورانه از اصول اخلاقی نسبی، چشمپوشی از دلایل پیدایش آنها یا اتکا به قضاوتهای شخصی هریک ممکن است فرد را به بیراهه بکشانند.
برای آنکه سنگ محکی قابلاتکا برای تشخیص درستی اصول و باورهای اخلاقی خویش داشته باشد، بهتر است آنها را در ارتباط با اجتماع و فرهنگ خود بسنجید. پایبندی بیچونوچرا به اصول اخلاقی نسبی نیز چندان راهگشا نیست، زیرا ممکن است در موقعیتی خاص، هزینه آن بیش از فایدهاش برای شما و اطرافیانتان باشد.
اگر شما هم اصول ویژهای برای خود تعریف کردهاید، از ماهیت آن اصول و تجربهتان از پایبندی به آنها برای ما و دیگر مخاطبان چطور بنویسید.
پاسخ ها