اگر از علاقهمندان به ادبیات کلاسیک هستید، حتما نام مارسل پروست و رمان معروفش «در جستجوی زمان ازدسترفته» را شنیدهاید. خواندن این خودزندگینامه هفتجلدی را میتوان فارغ از خط داستان از هرکجا آغاز کرد و همین دلیلی بر غنای این رمان کلاسیک برجسته است. اگر تاکنون برای خواندن این اثر بینظیر دودل بودهاید، این مقاله دید بهتری به این نویسنده فقید و آثارش به شما میدهد تا همه دودلیها را کنار بگذارید و بهسراغ آثار این نویسنده بزرگ بروید.
مارسل پروست، منتقد و از بهترین نویسندگان فرانسوی، ۱۰ ژوئیه ۱۸۷۱ در حوالی پاریس متولد شد. پدرش آدرین پروست پزشکی معروف و مادرش از خانواده یهودی ثروتمندی بود. او از همان کودکی به بیماری آسم مبتلا شد و این بیماری تا آخر عمر با او بود. در جوانی بهرغم بیماری، چند سال در ارتش خدمت کرد و همچنین در دانشکده علوم سیاسی حقوق و ادبیات خواند. او از همان سالهای ابتدای جوانی با نشریات مختلف همکاری میکرد و درنهایت در ۲۵سالگی اولین کتابش بهنام «خوشیها و روزها» را منتشر کرد که مجموعهای از نوشتههای منتشرشدهاش در نشریات بود. همه فعالیتهای ادبی او مقدمهای برای نوشتن رمان هفتجلدی بینظیرش یعنی «در جستوجوی زمان ازدسترفته» بود. ۴ جلد اول این مجموعه در زمان حیاتش منتشر شدند و ۳ جلد بعدی پس از مرگ او. مارسل پروست ۱۸ نوامبر سال ۱۹۲۲ بهسبب بیماری برونشیت درگذشت اما در جستجوی زمان از دست رفته مارسل پروست را جاودان کرد.
«طرف خانه سوان» اولین کتاب از مجموعه «در جستوجوی زمان ازدسترفته» است. این مجموعه هفتجلدی از لحاظ محتوا مستقل از هم است، اما خط داستانی مشترکی آنها را به هم پیوند میدهد. در جلد اول، پروست داستان را از خاطرات کودکیاش و شخصیتهایی که در این دوره میشناسد آغاز میکند و سپس خانواده سوان را معرفی میکند که دخترشان معشوقه اوست. توصیفات او از شخصیتها و آداب اجتماعی آن زمان شما را چنان به وجد میآورد که نمیتوانید کتاب را زمین بگذارید.
بچه که بودم، سرنوشت هیچکدام از شخصیتهای تاریخ مقدس بهنظرم دردناکتر از سرنوشت نوح نمیآمد، بهخاطر توفان که او را چهل روز در کشتیاش زندانی کرده بود. بعدها، اغلب بیمار بودم، و روزهای درازی را من نیز در «کشتی» میماندم. آنگاه بود که دریافتم نوح نتوانسته بود هیچگاه دنیا را به آن خوبی ببیند که از کشتی دید، هرچند که تنگ و بسته بود و زمین در تاریکی فرورفته.
در جلد دوم از مجموعه «در جستوجوی زمان ازدسترفته»، مارسل پروست انسان را در دوره نوجوانی موشکافی میکند. خانواده سوان همچنان در این داستان حضور دارند و دو شخصیت مهم دیگر به نامهای بارون دو شارلس و آلبرتین به مخاطب معرفی میشوند، شخصیتهایی که پروست شیفه آنهاست. رابطه پروست با مادربزرگش نیز بخشهایی از این داستان را به خود اختصاص داده است. هنگام مطالعه این اثر، خواننده رفتهرفته با جهانبینی پروست که آن را با توصیفات زیاد و تحلیلهای مخصوص به خودش ارائه میکند، آشنا میشود.
هنگامی که قرار شد برای نخستین بار آقای دونورپوا را به شام دعوت نداشت، و اینکه پروفسور کوتار در سفر بود، چون بیشک هر دوشان برای سفیر سابق جالب میبودند، پدرم گفت که حضور مهمان برجسته و دانشمند سرشناسی چون کوتار در مهمانی شام هیچگاه نمیتواند بیجا باشد، امّا سوان با خودنماییاش، با شیوه جارزدنش درباره جزئیترین آشناییهایی که دارد، آدم متظاهر پیش پا افتادهای است که مارکی دونورپوا بدون شک او را، به گفته خودش، مستهجن مییابد.
در «طرف گرمانت»، مارسل پروست بهسراغ طبقه اشراف در اواخر قرن نوزدهم فرانسه میرود و دنیایی را که اشراف برای خود ساختهاند، با دقت برای مخاطب تصویر میکند. پروست مانند آدمشناس و ذهنخوان همه شخصیتهایی را که در محافل اشرافی میبیند، معرفی میکند. دیدن دنیای اشرافزادهها و دغدغههایشان از نگاه پروست این اثر را به یکی از خواندنیترین کتابهای این مجموعه تبدیل کرده است.
دوباره در میان انبوه رهگذران، از عرض خیابان گابریل گذشتیم. مادربزرگم را روی نیمکتی نشاندم و رفتم تا کالسکهای پیدا کنم. هماویی که همواره حتی برای داوری درباره بیاهمیتترین کسان خود را در دلش جا میدادم، اکنون به روی من بسته بود، بخشی از جهان بیرونی شده بود، و بیشتر از هر رهگذر غریبهای ناگزیر بودم از خود او پنهان کنم که درباره حالش چه نظری دارم، و به او نگویم که چقدر نگرانم. هیچ نمیتوانستم در اینباره با او خودمانیتر از یک غریبه حرف بزنم.
این جلد از مجموعه «در جستوجوی زمان ازدسترفته» به آدمبدها اختصاص دارد و همه شخصیتهای که پروست ما را با آنها آشنا میکند، باری از گناه بر دوش میکشند. در این جلد علاوهبر شخصیتهای جدید که درگیر ماجراهای عشقی و حسادتهای آن هستند، دو شخصیت محبوب پروست یعنی بارون دو شارلس و آلبرتین به داستان بازمیگردند. اگر شما هم مانند پروست از این دو شخصیت خوشتان میآید، لذت مطالعه این کتاب برای شما دوچندان خواهد بود.
تا آن زمان در برابر آقای دو شارلوس حالت مرد گیج سربههوایی را داشتم که متوجه آبستنی زنی نشده است و بیملاحظه پی در پی از او میپرسد: چهتان است، حالتان خوب نیست؟ درحالیکه زن با لبخندی مدام میگوید: نه، این روزها کمی خستهام. اما همین که کسی بگوید خانم آبستن است، تازه فربهی شکم او را میبیند و آنگاه جز آن چیز دیگری به چشمش نمیآید. چشمان را آگاهی میگشاید؛ هر خطای برطرفشده آدمی را از حس تازهای برخوردار میکند.
«اسیر» سال ۱۹۲۳ منتشر شد و اولین کتاب از این مجموعه است که پس از مرگ پروست روانه بازار شد. مارسل پروست که در بخشهای پایانی کتاب «سدوم و عموره» عاشق آلبرتین شده بود، اکنون بهرغم ناراحتی مادرش با او در یک خانه زندگی میکند. آلبرتین شخصیت اصلی این جلد است و «اسیر» توصیف نویسنده از اوست. پروست رفتارهای کنترلگرانهای در قبال آلبرتین دارد که هر روز نیز بیشتر میشود تا جایی که که دیگر رمقی برای ادامه این رابطه عاشقانه نمیماند.
از همان اول صبح، با آن که هنوز رو به دیوار داشتم، بیآنکه رنگ روشنایی روز را بالای پردههای بزرگ پنجره دیده باشم، میدانستم هوا چگونه است. این را از نخستین سروصداهای خیابان فهمیده بودم که یا رطوبت خفیف و گنگشان میکرد یا در خلأ پرطنین بامدادی باز، یخین و زلال، چون پیکانهایی میلرزیدند؛ از آوای حرکت نخستین تراموا شنیده بودم، که یا باران خفه میکردش یا به سوی لاجورد آسمان پر میکشید.
پروست بر این باور بود که بهترین صفحاتی که تاکنون نوشته، در این اثر قرار دارند. جملههای عمیق، روانکاوی استادانه و هنر نوشتنش در «گریخته» به اوج میرسد. آلبرتین عشقی که پروست آن را مالکانه از آن خود میدانست، اکنون گریخته است و جهان او در حال فروریختن است. پروست درنهایت آلبرتین را رها میکند و بهدنبال خود واقعیاش و حقیقت میرود.
بدون شک، در همان لحظهای که از من میخواست بگذارم به جایی برود، دادن این اجازه، با این تصور که عیاشیهایی تدارک دیده شده است، برایم بسیار دردناک بود. امّا گفتن این که: با قایقمان، یا با قطار، یک ماهی به فلان کشوری بروید که نمیشناسم و هیچ هم نمیدانم آنجا چکار میکنید اغلب مرا به دلیل این تصور خوش میآمد که دور از من، مقایسه خواهد کرد و مرا ترجیح خواهد داد و خوشحال به خانه برخواهد گشت.
در آخرین کتابِ این مجموعه شاهکار، پروست که خود واقعیاش و توانایی بینظریش در نوشتن را پیدا کرده است، دست به قلم میشود تا با نوشتن خاطراتش زمان ازدسترفتهاش را بازپس گیرد. تأثیرات جنگ جهانی بر فرانسه باعث شد تا پروست بیش از هرچیزی در این کتاب از مرگ بگوید.
همه روز در آن خانه کمی بیش از اندازه ییلاقی، که تنها حالت جایی برای چُرتی میان دو گردش یا هنگام رگباری را داشت، یکی از آن خانههایی که هر اتاقشان به آلاچیقی میماند و بر کاغذهای دیواریشان، در یکی گلهای سرخ باغچه و در دیگری پرندگان نشسته بر درختان، آمدهاند و با تو همدمی میکنند اما تنها تنها ــ چه کاغذهای دیواری قدیمی بود و هر گلش آنقدر دور از دیگری که اگر زنده بود میشد بچینیاش، و هر پرندهاش آن چنان که در قفس بگذاری و رامَش کنی، بیهیچکدام از انبوه آرایههای اتاقهای امروزی که بر آنها بر زمینهای نقرهای، همه درختان سیب نورماندی را نقش بسته به سبک ژاپنی میبینی که ساعتهایی را که در بستر میگذرانی میآشوبد.
«خوشیها و روزها» اولین کتاب پروست است که در ۲۵سالگی منتشرش کرد. این اثر دربردارنده نخستین تلاشهای پروست جوان برای نوشتن است که پیشتر در قالب مقالات در جاهای مختلف منتشر شده بودند. اگر میخواهید بدانید جهان فکری خالق رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» از کجا شروع به شکلگرفتن کرده است، این کتاب مخصوص شماست تا بیشتر با مارسل پروست آشنا شوید.
چشمان آلکسیس از امید دریافت اسبی و از فکر این که سیزده سالش شده از پس اشک برق زد. امّا دلش آرام نگرفت چون باید به دیدن عمویش بالداسار سیلواند، ویکنت سیلوانی میرفت. درست است که آلکسیس، از روزی که شنید عمو بیماری بیدرمانی دارد، چندین بار او را دیده بود. امّا از آن زمان همه چیز تغییر کرده بود.
جان راسکین، منتقد و هنرمند و متفکر انگلیسی، یکی از شخصیتهای محبوب پروست بود. در این اثر، این اندیشمند انگلیسی و آثارش را از نگاه پروست که طرفدار و مترجم آثار او نیز بود، میبینیم. پروست همچنین از کتابخواندن و مزایا و معایبش میگوید. او خواننده را به خطراتی آگاه میکند که در هرنوع از مطالعهای ممکن است در کمین ما باشد.
ما که در اینجا تنها قصد داریم ایده راسکین را بررسی کنیم بی آنکه به ریشههای تاریخی آن بپردازیم، میتوانیم آن را کمابیش با این سخن دکارت خلاصه کنیم که «خواندن تمام کتابهای خوب به مانند سخن گفتن با مردمان شریف ادوار گذشته است که نویسندهها از آن جملهاند.» راسکین احتمالا با اندیشه اندکی خشک این فیلسوف فرانسوی آشنایی نداشت، اما در جای جای سخنرانی او چیزی که رویت میشود در واقع تنها همین اندیشه است.
خانم ماری ویلیامز و همسرش همسایه طبقه بالای پروست بودند و این کتاب مارسل پروست شامل ۲۳ نامه به خانم ویلیامز و همسرش است. نامهها موضوعاتی بهظاهر ساده دارند مانند سروصداها، مزاحمتهای نوسازی خانه و البته بیماری و تنهایی که پروست و خانم ویلیامز به آن گرفتار بودند. این نامهها که با قلمهای متفاوتی از دو همسایه بسیار نزدیک ردوبدل شدهاند، خواندنی و تأملبرانگیزند.
شارل آگوستن سنتبوو شاعر و نویسنده و منتقد ادبی قرن نوزدهم فرانسه است. مارسل پروست در بخشهایی از این کتاب نقدهایش به او را بیان میکند و در دیگر بخشها نیز از عشقی که به ادبیات دارد و رسالتی که در این حوزه برای خود قائل است میگوید. اگر میخواهید نگاه پروست به ادبیات و مطالعهکردن را بدانید، این کتاب برای شماست.
در آن اوقات صبحگاهی که نمیدانم چرا میخواهم اکنون خاطرم را بدان ایام متمرکز کنم، همچنان بیمار بودم، سراسر شب را به بیداری میگذراندم، صبح دراز میکشیدم و روز را میخوابیدم. اما آن دورهای را که امید داشتم بار دیگر ببینم هنوز بسیار نزدیکِ من بود، دورهای که امروز حس میکنم انگار کس دیگری آن را زیسته است، منظورم زمانی است که ساعت ده شب به بستر میرفتم و ضمنِ چند بار بیدارشدنِ کوتاهمدت تا فردا صبح میخوابیدم.
تاکنون فرصت خواندن مجموعه «در جستوجوی زمان ازدسترفته» را داشتهاید؟ تا چه اندازه با مارسل پروست و کتابهایش آشنایی دارید؟ تجربه خواندن کدامیک از آثار او را دارید؟ نظرتان درباره این نویسنده فقید و کتاب معروفش «در جستجوی زمان ازدسترفته» را در قسمت ارسال دیدگاه با ما اشتراک بگذارید.
پاسخ ها