«من از خودم متنفرم»؛ آیا تابهحال پیش آمده که این جمله را زیر لب زمزمه کنید؟ شاید عجیب به نظر برسد اما کم نیستند کسانی که به بیماری تنفر از خود دچارند و نهتنها از این اختلال روانی رنج میبرند، بلکه اندک فرصتهای زندگی برای آرامش و کامیابی را از دست میدهند. تنفر از خود، فرد را به چالهای عمیق از ناهنجاریها میافکند، بر آتش اضطراب و افسردگی او میدمد و هر آنچه از فرصت برای رشد و کمال پیش روی او قرار دارد، به باد میدهد. در این مقاله میخواهیم بیماری تنفر از خود و زوایای پیدا و پنهان آن را واکاوی کنیم، از علل و علائم آن بگوییم و روشهای درمان این اختلال را تشریح کنیم.
نفرت از خود یا خودبیزاری اختلالی نیست که در پس لایههای روانی پنهان بماند؛ دیر یا زود نشانههای خود را آشکار و فرد مبتلا را زمینگیر میکند. ناگفته نماند که گفتوگوهای درونی یا واگویههای منفی با آنچه خودبیزاری میخوانیم، متفاوت است و هرازچندگاهی ممکن است دامنگیر افراد شود.
در ادامه به برخی از رایجترین علائم تنفر از خود و زمینههای پیدایش آن اشاره میکنیم.
فرد مبتلا به بیماری تنفر از خود، زندگی را سیاه و سفید میبیند. از نظرگاه او رخدادهای زندگی اگر عالی و بینقص نباشند، دردی را دوا نمیکنند. او میانهای با رنگ خاکستری ندارد؛ یا دلباخته و شیدای چیزی است یا آنکه از آن نفرت دارد.
فرد مبتلا به خودبیزاری، حتی اگر روز خوبی را پشت سر گذرانده باشد، بازهم شادکام نمیشود و با ذرهبین بهدنبال نقصها و رخدادهای ناخوشایند هرچند ناچیز میگردد.
فردی که از خود متنفر است، پایههای استدلال خود را بهجای واقعیت، در زمین احساسات گذرا بنا میکند. او نمیتواند بهسادگی از کنار یک رخداد ناخوشایند عبور کند و با دلیلتراشیهای بچگانه تلاش میکند خود را مقصر بروز رخدادهای بد بداند.
فرد مبتلا به تنفر از خود از هیچ کوششی برای جلب تأیید و موافقت دیگران فروگذار نمیکند. تمام هموغم او معطوف به این است که دیگران دربارهٔ او چه میگویند و چه میشنوند و بر مبنای آن گفتهها و شنیدهها خودش را ارزشگذاری میکند.
اگر اطرافیان فرد مبتلا به خودبیزاری حتی بدون تعارف و رودربایستی هم از او تعریف و تمجید کنند، تحسینها را نادیده میگیرد و آن را به پای خوبی فرد تحسینکننده میگذارد.
فردی که با اختلال نفرت از خود دستبهگریبان است، وقتی در جمع قرار میگیرد، احساس میکند وصلهای ناجور است و همیشه در تقلاست که از سوی دیگران پذیرفته شود. او گمان میکند دیگران از او بدشان میآید و فکر میکند آنها از سر لطف، او را در جمع خود پذیرفتهاند.
فرد مبتلا به خودبیزاری، تاب و توان انتقاد را ندارد و بهجای پذیرش انتقادهای احتمالی، آن حرفها را به خود میگیرد و حملهای مستقیم به شخصیت خود قلمداد میکند.
فرد متنفر از خود به دام حسادت و نفرت از دیگران میافتد و حتی حاضر است دیگران زمین بخورند تا او بتواند اندکی احساس رضایت کند.
فرد مبتلا به خودبیزاری مدام فکر میکند ارتباطش با نزدیکترین دوستانش هم عاقبت خوشی نخواهد داشت و بهسختی حلقه آشنایان خود را گسترش میدهد.
فردی که با احساس نفرت از خود روبهرو است، میانه خوبی با رؤیاپردازی ندارد. ترس از شکست سراسر وجود او را تسخیر کرده و هیچ روزنه امیدی برای دستیابی به آرزوهایش پیش چشمان خود نمیبیند.
فرد مبتلا به اختلال تنفر از خود دنیا از از دریچه تنگ و تاریک بدبینی نگاه میکند. او بر این باور است که انسانهای خوشبین سادهلوحاند و بهزودی طعم تلخ واقعیتهای این دنیای نفرتانگیز را میچشند. بنابراین او نهتنها از خود بلکه از دنیای پیرامونش هم متنفر است.
فردی که از خودبیزاری رنج میبرد، وقتی مرتکب خطایی میشود، بهسختی خودش را میبخشد. او مدام ایام گذشته زندگیاش را مرور و خود را بابت اشتباههای هرچند ناچیزش سرزنش میکند.
حال که با علائم بیماری تنفر از خود آشنا شدیم، بهتر است بدانیم دلایل و زمینههای اولیه پیدایش این اختلال روانی چیست. برخی از این دلایل از این قرارند.
فرد مبتلا به خودبیزاری از حضور دائمی یک منتقد ذهنی درونی بیانصاف رنج میبرد: منتقدی که همچون گرگی هار، بیهیچ رحم و مروتی، مدام بر طبل انتقاد و نکوهش فرد میکوبد و همیشه به او یادآوری میکند که «تو آنچنان که باید خوب و مطابق انتظار نیستی.»
والدین سختگیر و سرزنشگر بهسادگی میتوانند از کودکی پرنشاط، موجودی عصیانگر و خودبیزار بسازند. والدینی که خود با اضطراب و خشم دستبهگریبان هستند و انتظارات غیرعقلانی از فرزند خود دارند، به منتقد ذهنی کودکان خود پروبال میدهند. فرزندان این گونه از والدین کمکم برای در امان ماندن از تیغ تیز انتقادات، گوشهگیر میشوند و ترجیح میدهند سکوت کنند تا آنکه برای یک اشتباه کوچک، گرفتار تنبیهی سخت شوند.
علاوهبر والدین سختگیر، دوستی با انسانهای سرزنشگر هم باعث میشود صدای منتقد درونی فرد بلندتر شنیده شود. از همکار یا سرپرست خردهگیر و منتقد تا شریک عاطفی عیبجو همگی میتوانند خوددوستی فرد را سرکوب و خودبیزاری او را تقویت کنند.
مواجه با قلدری و رفتارهای لاتمآبانه در مدرسه، محل کار یا حتی روابط عاطفی از دیگر دلایل شکلگیری حس تنفر از خود در افراد است. قلدرها با زورگویی خاطراتی محوناشدنی از آزاردیدگی را در ذهن قربانیان خود میسازند و حتی باعث میشوند تا منتقد درونی فرد، علاوهبر انتقاد، دهان به زورگویی هم باز کند.
افرادی که در زندگی خود تجارب ناخوشایند و ناگواری از مواجهه با سارقان و زورگیران دارند یا آنکه ناخواسته گرفتار دعواهای فیزیکی شدهاند، در معرض ابتلا به خودبیزاری هستند. وقتی چنین اتفاقاتی برای فردی رخ میدهند، او ممکن است از خود بپرسد: «چرا من؟ مگر چه کار ناصوابی مرتکب شدهام که سزاوار چنین عقوبتیام؟» همین جملات بهظاهر خنثی جرقههای اولیه را برای شکلگیری زمینههای حس تنفر از خود را در فرد روشن میکنند.
اگر به این اختلال مبتلا هستید یا آنکه میخواهید صدای منتقد درونی خود را کمتر بشنوید، میتوانید با بهکاربردن راهحلهای زیر تا حد ممکن از شر خودبیزاری خلاص شوید و به سرزمین خوددوستی و خودپسندی مثبت قدم بگذارید.
وقتی مرتکب خطایی شدید و بلافاصله صدای منتقد درونی خود را شنیدید که فریاد میزند: «تو چقدر بیعرضه و دستوپاچلفتی هستی!»، بیدرنگ دهانش را بدوزید. سپس نگاهی به کار نادرست خود بکنید و ببینید که آیا آسمان به زمین آمده یا نه. با کمی تأمل درمییابید که آسمان به زمین نیامده که هیچ، آب هم در دل کسی تکان نخورده. بنابراین آنچه میتواند شما را در خاموشکردن صدای منتقد درونیتان یاری دهد، واقعبینی و پرهیز از دلیلتراشی عاطفی است.
بهجای انتقاد و سرزنش خود، یک بار هم که شده با خودتان مهربان باشید. اعمال و رفتار و خصیصههای مثبت خود را به یاد بیاورید و خودپسندی را تمرین کنید. چرا باید با دیگرانی که دهها برابر بیش از شما مرتکب خطا و اشتباه شدهاند، مهربان باشید اما زیر ضربههای تازیانه منتقد درونی خود جان بدهید؟
وقتی میبینید معاشرت با فردی حال شما را بد میکند، دیگر سراغش نروید و بهجای آن همنشین افراد مثبتاندیش شوید. شاید یافتن این افراد دشوار بهنظر برسد؛ اما بخت خود را بیازمایید و از عضویت در گروههای دوستی تازه نترسید. آداب و رسوم و تعارف را کنار بگذارید و در قطع معاشرت با منفیبافها درنگ نکنید.
اگر دیدید بهسادگی نمیتوانید از شر بیماری تنفر از خود خلاص شوید، بهتر است به رواندرمانگر مجرب و کاربلدی مراجعه کنید. رواندرمانگر میتواند شما را در التیام زخمهای روانی یاری دهد و الگوهای فکری سازندهتری را با شما تمرین کند.
خودبیزارها فکر میکنند در این دنیا یکه و تنها هستند و فرد دیگری به اختلال روانی تنفر از خود دچار نیست. اما واقعیت فرسنگها از این انگاره ذهنی فاصله دارد و تعداد کسانی که با این حس دستبهگریباناند، بسیار فراتر از تصورهای اولیه است. برای مبارزه با این اختلال در گام نخست باید با خود مهربان باشید و بدانید که خودخواهی مثبت یا خودپسندی، نهتنها صفت مذمومی نیست، بلکه کلید سلامت روانی است.
اگر شما هم تنفر از خود را کمابیش حس و احساس کردهاید، تجربه خود را از مواجهه با این حالت روانی ناخوشایند و درمان آن با ما و مخاطبان چطور در میان بگذارید.
پاسخ ها