حتما این ضربالمثل را شنیدهاید که «معما چو حل گشت آسان شود». آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چرا پس از حل مسئله ریاضی حل آن آسان به نظر میرسد، در حالی که پیش از حلشدن دشوار به نظر میرسید؟! وقتی مسئلهای حل میشود، انگار آسان و قابلپیشبینی به نظر میرسد. چرا اینگونه است؟ در روانشناسی به این پدیده سوگیری پس نگری گفته میشود. در این مطلب، درباره این مفهوم و تأثیرش بر نگرش و رفتارمان صحبت میکنیم.
سوگیری پس نگری اینچنین تعریف میشود: تمایل ذهن افراد به اینکه مسئلهای را پیشبینیپذیرتر از آنچه واقعا هست در نظر بگیرند. گرچه ممکن است پیش از یک رویداد بتوانید درباره نتیجه احتمالی آن حدسهایی بزنید، هیچ راهی برای آنکه بدانیم کدام پیشبینی درست است وجود ندارد.
پس از تحقق یک نتیجه، افراد تمایل دارند بگویند آنها میدانستهاند که چنین یا چنان خواهد شد. در واقع، جمله معروف «دیدی گفتم» نشانهای از تمایل فرد برای پیشبینیپذیرکردن رویدادی است که چهبسا امکان پیشبینیکردن آن وجود نداشته است. این پدیده در بسیاری از موارد دیده میشود، از ورزش گرفته تا سیاست و روابط خانوادگی. افراد اغلب پس از پایان یک رویداد، به پیشبینیهای خود وزن و اعتبار بیشتری میدهند.
سوگیری پس نگری زمانی رخ میدهد که اطلاعاتی درباره چگونگی و نتایج یک رویداد در اختیار ما قرار میگیرند و ذهن ما را بهسمت «دیدی گفتم» سوق میدهند. ما بهطور گزینشی اطلاعات جدید را با آنچه قبلا پیشبینی کرده بودیم تطبیق میدهیم تا به این نتیجه برسیم که از قبل میدانستهایم چنین یا چنان خواهد شد.
دانشمندان برای توصیف دلایل این سوگیری ۳ متغیر را نام میبرند. آنها معتقدند این ۳ متغیر در کنار هم باعث میشوند ما چیزها را پیشبینیپذیرتر از آنچه هستند در نظر بگیریم. این ۳ متغیر عبارتاند از:
افراد تمایل دارند آنچه را پیشبینی کرده بودند تحریف یا حتی عوض کنند. ذهن افراد تمایل دارد تا دادههایی را که با نتایج سازگار است به یاد بیاورد. افراد، پس از دیدن نتایج، با اغراق در میزان اطلاعاتشان از یک رویداد، مدعی میشوند که آنها را از قبل پیشبینی کرده بودند.
وقتی ما با نتایج و چگونگی وقوع یک پدیده مواجه میشویم، آن رویداد در نظر ما قابلپیشبینی جلوه میکند.
اعتقاد به اینکه پدیدههای اطراف ما اجتنابناپذیر و حتمیاند و طبق نقشه رخ میدهند برای خیلیها مایه آرامش است. افراد و جوامع تمایل دارند در جهانی قابلپیشبینی و منظم زندگی کنند و درک این نکته که جهان مجموعهای از رویدادهای تصادفی است برای بسیاری ناخوشایند است. حتی اینشتین نیز تمایلی به پذیرش این مسئله نداشت و در جمله معروفش «خدا تاس نمیاندازد» مخالفت خود را با مکانیک کوانتومی (که اساسش بر مبنای احتمالات است) اعلام کرده بود.
وقتی هر سه این متغیرها در کنار هم جمع شوند، بهاحتمال زیاد با سوگیری پس نگر مواجه خواهیم شد. این سه متغیر را میتوان در مثال زیر تحلیل کرد:
وقتی فیلم سینمایی به پایان میرسد و شخصیت قاتل داستان برملا میشود، ما به حافظه خود رجوع میکنیم و بهطور ناخودآگاه بهدنبال اطلاعاتی میگردیم که با پایانبندی فیلم مطابقت کند. با درنظرگرفتن سایر شخصیتها و موقعیتهای فیلم، ممکن است به این نتیجه برسیم که از اول معلوم بود چهکسی قاتل است؛ در حالی که شاید واقعا برای ما در اواسط فیلم هم این مسئله مشهود نبود.
این شیوه از طرز فکر ممکن است پیامدهای نامطلوبی در زندگی ما داشته باشد؛ برای مثال، چنین نگرشی ممکن است به اعتماد به نفس کاذب منجر شود. در نتیجه این امر نیز دچار این توهم شویم که ما قدرت بالایی در پیشبینی رویدادها داریم و بنابراین، ریسکهای خطرناک بیشتری خواهیم کرد.
این ریسکها شاید جنبههای مختلف زندگی ما را مختل کنند؛ مثلا کسی که بهواسطه اعتمادبهنفس کاذب همه سرمایهاش را روی یک سهم خاص در بازار سهام سرمایهگذاری میکند یا فردی که بهواسطه قدرت کاذبِ پیشبینیاش بخش بزرگی از وقت و احساس خود را صرف یک رابطه میکند.
برخی مشاغل کمتر از دیگران در معرض این سوگیریاند. در شغلی مانند حسابداری که فرد مدام با بازخورد و دادههای ثبتشده روبهروست، کمتر جایی برای سوگیری پس نگری باقی میماند. با این حال، در اغلب مشاغل و موقعیتها، بهدلیل ماهیت پیچیدهتر و وجود عوامل آشکار و پنهان متعدد، امکان بروز این سوگیری در افراد بیشتر میشود.
محققانِ این پدیده راهکارهایی را برای گیرنیفتادن در این سوگیری مطرح کردهاند. یکی از روشها بررسی همه نتایجی است که ممکن بوده رخ دهند، اما رخ ندادهاند. با بررسی همه گزینهها در ذهن خود، میتوانیم به درک بهتری از ماهیت و میزان پیشبینیپذیریِ یک پدیده برسیم.
یکی از راههای ساده اما مؤثر برای پیشگیری از این سوگیری شناختی، داشتن دفترچه خاطرات و نوشتن یادداشتهای روزانه است. با ثبت وقایع و روند وقوع رویدادها در آن، شما به یاد میآورید که چه فرایندی طی شده تا یک رویداد رخ داده است. با نگاه به گذشته، نه از دریچه حافظه بلکه از دریچه قلم، میتوانیم به درک بهتری از اینکه واقعا چه رخ داده است (نه آنچه گمان میکنیم رخ داده) برسیم. در نتیجه، کمتر دچار سوگیری پس نگری میشویم.
پاسخ ها