شاید شما هم از آن دسته مخاطبانی باشید که کتابهای ایرانی، خصوصا رمان و داستان، اولویتتان برای مطالعه نباشند؛ اما اگر مایلید با داستانی جذاب و فضاسازی زیبا و قصهای غیرقابل پیشبینی آشنا شوید که علاقهتان را به داستان ایرانی بیشتر کند، حتما این مقاله را درباره کتاب آداب بی قراری بخوانید؛ کتابی که با جنجالهایی هم همراه بوده و، بهطوری که بعضی از منتقدان اشاره کردهاند، جنجالهای ایجادشده کتاب را به حاشیه برده و سبب شده ارزش ادبی آن کمتر دیده شود.
در معرفی کتاب امروز قصد داریم شما را با این اثر ادبی آشنا کنیم. رمانی پرچالش که مخاطب تا آخرین لحظه نمیتواند آن را زمین بگذارد. یعقوب یادعلی کتابش را با شعری عاشقانه از شیمبورسکا، شاعر و نویسنده لهستانی آغاز میکند:
بههنگام قرارهای مخفی عاشقانه، حتی چای بهسختی دم میکشد. آدمها روی صندلی مینشینند، لبهایشان را تکان میدهند.
– شیمیورسکا
یعقوب یادعلی فیلمساز و نویسنده ایرانی است. او زاده نجفآباد اصفهان در سال ۱۳۴۹ است. یادعلی پس از نگارش رمان آداب بی قراری، بهدلیل سوءتفاهمهای ایجادشده برای مخاطبان، چند ماه به زندان افتاد، که در تیرماه ۱۳۹۱ از تمام اتهامات تبرئه شد و پس از آن به آمریکا رفت. البته این سفر همیشگی نبود و در سال ۱۳۹۶ به ایران بازگشت. حامد داراب، شاعر و نویسنده ایرانی، پس از بازگشت یادعلی یادداشت بلندی برای او در روزنامه همدلی نوشت.
یعقوب یادعلی رشته فیلمسازی را در دانشکده صداوسیما خواند و از سال ۱۳۷۴ فعالیتش را در حوزه هنر آغاز کرد. یادعلی سبک رئالیسم اجتماعی را برای نوشتن کتابهایش انتخاب کرد که کتابهایش نشان دادهاند او بهخوبی توانسته با این سبک بنویسد و ارتباط خوبی با مخاطبش ایجاد کند.
او دو بار موفق به دریافت جایزه هوشنگ گلشیری شده است. یک بار برای داستان «تیمسارها و دکه» از مجموعۀ «احتمال پرسه و شوخی» و یک بار دیگر برای کتاب آداب بی قراری . از دیگر نوشتههای این نویسنده و فیلمساز میتوان آثار زیر را نام برد:
ماجرای این رمان درباره زندگی زن و شوهری است که سالهای اول ازدواجشان را سپری میکنند. کامران و فریبا بهخاطر وضعیت شغلی کامران در یک منطقه پرت زندگی میکنند و بهمرور زمان این مسئله باعث اختلاف آنها میشود. فریبا دوست دارد به زادگاهشان اصفهان برگردند و از آن منطقه پرت دور شوند. کامران تمایلی به این کار ندارد، ولی در نهایت تصمیم غیرمنتظرهای میگیرد: او خانه را میفروشد و کارهای انتقالی به اصفهان را انجام میدهد. با ساک پول فروش خانه، سوار بر ماشین میشود و بهسوی اصفهان حرکت میکند تا ضمن انتقال کار و منزل به آنجا، به خانه پدری فریبا برود و فریبا را که قهر کرده است سر خانه و زندگی برگرداند؛ اما این تمام ماجرا نیست.
شاید شروع کتاب بهتر بتواند هیجان واقعی این رمان را به مخاطب نشان دهد:
خیلی ساده، مهندس کامران خسروی در یک سانحه رانندگی کشته میشد.
این شروع مبهم، قصه کامران و فریبا را به چالش میکشد و ما در طول داستان با چهرههای دیگری از این دو آشنا میشویم.
@داناییmedia صفحه جدید ما را دنبال کنید
کتاب آداب بی قراری رمانی ایرانی و مهیج است. نویسنده داستان را طوری روایت میکند که گاهی مخاطب مرز بین آنچه اتفاق افتاده و آنچه هنوز رخ نداده را گم میکند. همین ویژگی است که باعث میشود مخاطب ارتباط قویتری با کتاب برقرار کند. شخصیتپردازی داستان هم بسیار قوی است؛ گویی با تکتک شخصیتهای آن در زندگی خودمان قبلا آشنا شدهایم. فضاسازی کتاب نیز آنقدر جزئی و هنرمندانه است که مخاطب احساس میکند در لحظه و در آن فضا حضور دارد.
کتاب آداب بی قراری جایزه بهترین رمان هوشنگ گلشیری را بهطور مشترک با کتاب «آبیتر از گناه» نوشته محمد حسینی در سال ۱۳۸۳ دریافت کرد. عبدالله کوثری دلیل انتخاب این اثر از دیدگاه داوران را اینگونه بیان کرد:
کتاب آداب بی قراری ساختاری بههمپیوسته دارد و مخاطب از ابتدای داستان تا پایان با قصهای دنبالهدار و جذاب روبهرو خواهد شد.
خواندن رمان آداب بی قراری را به کسانی پیشنهاد میکنیم که علاقهمند به داستانهای واقعگرایانه و اجتماعیاند. همچنین اگر از طرفداران داستانهای ایرانی هستید، بدون شک این رمان جزو یکی از بهترین انتخابهاست. رمان آداب بی قراری را میتوانید به دوستانتان که علاقهمند به این سبک داستاناند نیز هدیه دهید. مطمئنا هنر نویسنده در شخصیتپردازیِ قوی و خلق داستانی رازآلود در بین خیال و واقعیت، تجربه خوبی از خواندن یک رمان ایرانی را برای مخاطبش به همراه خواهد داشت.
«چشمها را بست. خنکی گوارای آب را از کف پا کشید تا ذرهذرۀ تنش. گوش را داد به صدای چکچک قطرههای آب و تکان برگهای درخت، تا آرامآرام شلوغی و همهمۀ آدمهای دوروبر محو شود، آنقدر که چیزی نشنود جز صدای پرندهها با جیکجیکهای تند و پشتسرهمشان؛ که انگار یکبند باهم حرف میزنند و سیر نمیشوند از اینهمه حرف و جیکجیک. خندهاش گرفت از یادآوری دوران بچگی و آرزوی اینکه کاش زبان پرندهها را بلد بود. شاید میفهمید صبحها و عصرها که دور هم جمع میشوند، با شتاب و عجله، ورجهوورجهکنان چی به هم میگویند.» (صفحه ۱۶۶)
«من دوست دارم غروب بیفته وسط سفر. اگه اولش باشه دلم میگیره، آخرشم باشه که بدتر. از طلوع خورشید حرصم درمیآد؛ چون مال اوناییه که فکر میکنن یا دوست دارن یه روز به جایی برسن، یا مال بدبختهایی که مجبورن دنبال یه لقمه نون بخورونمیر صبح زود از خونه بزنن بیرون، یا اونایی که اونقدر حوصله دارن زنگ بزنن یکیو بیدار کنن بره بشینه تماشای طلوع خورشید، فکر کنه مثلا خوشبخته و داره حال میکنه از آزادیش.» (صفحه ۱۴۵ و ۱۴۶)
پاسخ ها