کتاب جدیدی دربارهی داستان شکلگیری اینستاگرام منتشر شده است که جزئیات دقیقتری از چگونگی خروج بنیانگذاران از این شرکت را شرح میدهد.
اینستاگرام امروزه یکی از شبکههای اجتماعی محبوب جهان و بهنوعی یکی از پایههای اصلی فیسبوک درادامهی فرمانروایی بر دنیای شبکههای اجتماعی است. داستان اینستاگرام از زمان شکلگیری تا وضعیت کنونی و خروج بنیانگذاران اولیه از آن، احتمالا برای کاربران دنیای فناوری جذاب و آموزنده خواهد بود. سارا فریر بهتازگی کتابی بهنام No Filter: The Inside Story of Instagram منتشر کرده است که احتمالا به بسیاری از پرسشهای کاربران دربارهی اینستاگرام، بهویژه بنیانگذاران پاسخ میدهد.
کتاب «بدون فیلتر» داستانی گزارشگونه از تاریخچهی راهاندازی اینستاگرام را تعریف میکند؛ داستانی که در بخشهای اصلی، رابطهی دو بنیانگذار اصلی، یعنی کوین سیستروم و مایک کریگر را شرح میدهد و سپس با ورود مارک زاکربرگ به جمع آنها و درنهایت، خروج بنیانگذاران از اینستاگرام به اوج میرسد. کتاب جدید داستانهای ناگفتهای از سرنوشت شبکهی اجتماعی تعریف میکند و احتمالا با خواندن آن، تصور شما دربارهی نحوهی فروختهشدن شرکتها به فیسبوک تغییر خواهد کرد.
شاید تاکنون چنین تصوری از داستان فروختهشدن اینستاگرام به فیسبوک داشتهاید. مارک زاکربرگ شبکهی اجتماعی جدیدی با رشد چشمگیر کشف و یکمیلیارد دلار برای خرید آن پیشنهاد میکند. پس از خرید، تیم اصلی را به فیسبوک میآورد و قول استقلال کامل به آنها میدهد. اینستاگرام بهکمک منابع عظیم فیسبوک رشد چندینبرابری را تجربه میکند؛ اما استقلال بنیانگذاران آن کمکم از بین میرود و درنهایت، سیستروم و کریگر از شرکت جدا میشوند.
بینش جدیدی که فریر در کتابش دربارهی داستان اینستاگرام ایجاد میکند، این است که استقلال مدیریتی شبکهی اجتماعی بهنوعی از روزهای ابتدایی فعالیت درمعرض خطر قرار داشت. درواقع، تحت مدیریت قرارگرفتن فیسبوک دلیل اصلی ازبینرفتن استقلال بنیانگذاران نبوده است و داستان ادعا میکند حداقل در روزهای ابتدایی، زاکربرگ تأکید زیادی بر مستقلبودن اینستاگرام میکرد.
اینستاگرام سازمان کوچکی بود که تنها با ۱۳ نفر اداره میشد و برای حفظ حیات، به منابع عظیم فیسبوک احتیاج داشت. با رشد سازمان، بازهم هویت آن تا مدت زیادی حفظ شد؛ روندی که در کمتر داستان خرید و ادغام سازمانی شاهدش هستیم. درنهایت با وجود حفظ استقلال، اینستاگرام روزبهروز به بخشی از هویت داخلی فیسبوک تبدیل میشد.
در بخشی از داستان «بدون فیلتر»، به تغییرات شدید روند کاری در همان ابتدای پیوستن اینستاگرام به فیسبوک اشاره میشود. فریر میگوید کارمندان اینستاگرام بهمحض پیوستن به فیسبوک، وظیفهی مدیریت رفتار کاربران را به فیسبوک واگذار کردند:
فیسبوک پیمانکاران خارجی با حقوق اندک داشت که بهسرعت محتوای خلاف قوانین شبکهی اجتماعی مانند محتوای تروریستی و آزار و اذیت و دزدی هویت را کشف و برای اعمال قانون ارسال میکردند. کارمندان فیسبوک دیگر نیازی نداشتند تا با محتوای آزاردهنده در شبکهی اجتماعی خود روبهرو شوند. درواقع، بدترین کابوس آنها رسما برونسپاری شد.
سالهای بعد، وقتی محتوای آزاردهنده و قلدری به مشکل اصلی کاربران جوان اینستاگرام تبدیل شد، مدیران از فیسبوک خواستند تیم نظارت مجزایی تشکیل دهند. زاکربرگ با این پیشنهاد مخالفت کرد؛ چون مدتها قبل چنین تیمی را در فیسبوک تشکیل داده بود و نمیخواست برنامههای آن را تکرار کنند. تیم اینستاگرام از تصمیم زاکربرگ عصبانی شد؛ اما بهنوعی از مدتها قبل تیم مذکور را در داخل سازمان خود ایجاد کرده بود.
البته توضیحات گفتهشده به این معنا نیست که فیسبوک اقدامی در مسیر کاهش استقلال اینستاگرام انجام نداد. قبلا مقالههای متعددی دربارهی دلیل جدایی بنیانگذاران اینستاگرام از فیسبوک و ازبینرفتن استقلال آنها منتشر شده است. فریر در کتاب خود با مصاحبههای بیشتر با بنیانگذاران، جزئیات بیشتری دراختیار مخاطبان قرار میدهد. یکی از داستانهای مهم و تأثیرگذار بنیانگذاران، مربوط به زمانی است که مدیر محصول سابق فیسبوک، کریس کاکس، بهعنوان رئیس بنیانگذاران فیسبوک انتخاب شد و آنها چند ماه بعد شرکت را ترک کردند. در بخشی از کتاب فریر، مصاحبهای مرتبط با همین داستان بهچشم میخورد:
سیستروم در جلسهای با کاکس و با حضور کریگر که بهتازگی از مرخصی زایمان بازگشته بود، به کاکس گفت بیا باهم شفاف باشیم. من به استقلال و منابع نیاز دارم. وقتی اتفاقی رخ میدهد، میدانم لزوما همه با تصمیمهای من موافق نیستند؛ اما درنهایت به صداقت نیاز دارم. تنها با این شرایط، به کارم در اینجا ادامه میدهم.
چند ماه پس از گفتوگوی یادشده، سیستروم به کاکس گفت هیچیک از درخواستهایش برآورده نشدند؛ بههمیندلیل، او و کریگر شرکت را ترک کردند.
آیا استقلال اینستاگرام باید برای همیشه ادامه پیدا میکرد؟ آیا حفظ استقلال برای همیشه امکانپذیر بود؟ این سؤالها در کل کتاب «بدون فیلتر» مطرح میشوند و بسیاری از طرفداران جداشدن اینستاگرام از فیسبوک هم آن را درک میکنند. افرادی که مخالف پیوستن اینستاگرام به شرکت بزرگتر بودند، با خواندن چند فصل ابتدایی خود را داخل فیلمی ترسناک میبینند. گویی با نوجوانانی روبهرو هستید که میخواهند وارد خانهای مخوف شوند و از واردنشدن آنها خوشحال میشوید. البته درنهایت میدانید سرنوشت آنها با واردشدن به این خانه گره خورده است.
نتیجهگیری دربارهی تقصیر فیسبوک و مدیران برای ازبینبردن استقلال اینستاگرام آنچنان راحت نیست. غول شبکههای اجتماعی در سالهای ابتدایی اجازه داد اینستاگرام هویت ویژهی خود را حفظ کند؛ هویتی که با ساخت و توسعهی تدریجی و مقاومت دربرابر روشهای رشد سریع شکل گرفته بود و تا سالها در اینستاگرام جریان داشت. فیسبوک با حفظ هویت آن شبکه و بهرهگیری از منابع عظیم بازاریابی خود، به رشدش کمک میکرد و درنهایت، عبور اینستاگرام از یکمیلیارد کاربر رخ داد.
اینستاگرام درکنار فیسبوک، عملکرد مناسبی از خود نشان داد. این شبکهی اجتماعی به شرکت نشان داد یک اپلیکیشن میتواند با مشاورهی دقیق و تمرکز روی سادگی بهموفقیت برسد. اینستاگرام بهنوعی اپلیکیشنی جایگزین برای اپلیکیشن آبی مشهور بود و موفق شد سهم عمدهای از کاربران جوان امروزی را جذب کند؛ کاربرانی که فیسبوک قطعا بدون آنها امروز دوام نمیآورد.
شاید فیسبوک و اپلیکیشن زیرمجموعهاش میتوانستند سالها به یادگیری از یکدیگر ادامه دهند. البته بحران انتخابات سال ۲۰۱۶ ایالات متحده و رسواییهای پسازآن، وضعیت را برای غول شبکههای اجتماعی ناگوار کرد؛ سالی که سیستروم و کریگر فیسبوک را ترک کردند و با رسوایی کمبریج آنالیتیکا و کشف دخالت روسیه در پلتفرم همراه بود. در همان سال، اولینبار زاکربرگ برای پاسخگویی در کنگرهی ایالات متحده حاضر شد و بازرسیهای عمیقتر روی شیوهی کاری فیسبوک و نحوهی مدیریت حریم خصوصی کاربران در آن در سرتاسر جهان شدت گرفت.
سال ۲۰۱۸، با بحرانهای متعددی برای فیسبوک همراه بود. در همان سال، زاکربرگ به مدیران دیگر گفت به مدیرعامل زمان جنگ تبدیل شده است. در زمانهای آرامش، زاکربرگ گروهی از افسران ایدئال داشت که با استقلال کامل، فرمانرواییهایی همچون واتساپ و اینستاگرام را هدایت میکردند. شایان ذکر است در زمان جنگ، وفاداری به ارزشهای اصلی شرکت ارزش بیشتری درمقایسهبا هویت و استقلال منحصربهفرد بنیانگذاران پیدا کرد. ارزش بنیادی فیسبوک از سالها پیش به ادامهی حیات این شرکت انجامید و هنوزهم مفهومی بنیادی محسوب میشود.
شاید درس بزرگ در داستان فیسبوک و اینستاگرام، در داستانهای بعدی و زمانی مشهود باشد که شرکتی بزرگ به حفظ استقلال دارایی جدیدش متعهد میشود. نکتهی مهم این است که استقلال در چنین مواقعی عموما با اغراق تشریح میشود و استقلال نیز همیشه تاریخ انقضا دارد. در دنیای کسبوکار، شاید بتوانید سه تا پنج سال قول استقلال به شرکت زیرمجموعه بدهید؛ اما درنهایت دنیا تغییر خواهد کرد و متوجه میشوید همهی قولها، تا ابد پایدار نیستند.
پاسخ ها