وبلاگ شخصی ابوالقاسم کریمی

وبلاگ شخصی ابوالقاسم کریمی

شاعر و نویسنده / وبسایت: k520.ir
توسط ۲ نفر دنبال می شود

تعالیم عیسی مسیح در انجیل لوقا


تعالیم عیسی مسیح در انجیل لوقا
خلاصه کتاب انجیل لوقا
**************************
انجیل لوقا تنها انجیلی است که مخاطبی مشخص دارد، یعنی «عالیجناب تِئوفیلوس». بیشتر محققان بر این اعتقادند که تِئوفیلوس یکی از مقامات بلندپایه رومی بوده‌است. هدف لوقا از نوشتن کتابش این بود که تِئوفیلوس و احتمالاً سایر دوستان ایمان‌دارش، در تعالیمی که پیشتر یافته بودند، استوار گردند. در میان نوشته‌های کتب عهد جدید، دو اثر لوقا، یعنی انجیل او و کتاب اعمال رسولان، از سبکی ادبی و بسیار شیوا برخوردار بوده، دارای واژگانی بس غنی و متنوع است. لوقا آثار خود را چنان هنرمندانه به رشته تحریر درآورده که ضمن ارائه اطلاعات دقیق تاریخی، مطالعه آنها برای خواننده بسی جذاب است

انجیل لوقا به مسائل خاصی توجه دارد که ویژه همین انجیل است، از آن جمله: غیریهودیان؛ زنان، که در آن زمان جایگاهی حقیر در جامعه داشتند؛ گناهکاران و مطرودین جامعه؛ مسئله فقر و ثروت؛ موضوع دعا و روح‌القدس. انجیل لوقا تنها انجیلی است که وقایع زندگی زمینی عیسی مسیح را به کمال، از تولّد تا صعودش به آسمان بازگو می‌کند. در این کتاب، اطلاعات دیگری در خصوص ولادت یحیای تعمیددهنده و چگونگی تولّد عیسی مسیح و کودکی او ارائه شده‌است. لوقا همچنین رویدادها و تعالیمی را از عیسی نقل می‌کند که خاص انجیل اوست. این مطالب، بیشتر در فصلهای ۱۰ تا ۱۹ یافت می‌شود. از آنجا که کتاب اعمال رسولان، جلد دوّم کتاب لوقاست، مطالعه آن بلافاصله پس از انجیل لوقا، درک بهتر هر دو کتاب را برای خواننده به ارمغان می‌آورد.
**************************
1
۳  پس ابلیس به او گفت:‏ «اگر یکی از پسران خدایی،‏ به این سنگ بگو تا نان شود.‏» ۴  اما عیسی به او چنین پاسخ داد:‏ «نوشته شده است،‏ ‹زندگی انسان فقط به نان وابسته نیست.‏›»‏
2
«نوشته شده است،‏ ‹یَهُوَه* خدای خود را باید بپرستی و تنها او را باید خدمت* کنی.‏›»‏
3
 «گفته شده است،‏ ‹نباید یَهُوَه* خدای خود را بیازمایی.‏›»
4
 «هیچ کس تکه‌ای از لباس نو را نمی‌بُرد تا بر لباسی کهنه وصله زند.‏ اگر چنین کند،‏ نه فقط وصلهٔ نو کنده می‌شود،‏ بلکه آن تکه از لباس نو نیز وصلهٔ ناجوری برای لباس کهنه است.‏
5
 کسی شراب تازه را در مَشک کهنه نمی‌ریزد.‏ اگر چنین کند،‏ شراب تازه مَشک را خواهد ترکاند،‏ شراب بیرون خواهد ریخت و مَشک نیز ضایع خواهد شد
6
۲۷  ‏«اما من به شما که گوش می‌دهید می‌گویم،‏ به دشمنان خود محبت نمایید و به آنانی که از شما نفرت دارند،‏ نیکویی کنید.
7
۲۸  همچنین برای آنانی که شما را لعنت می‌کنند،‏ برکت بخواهید و برای آنانی که به شما اهانت می‌کنند،‏ دعا کنید.
8
۳۱  ‏«با مردم همان گونه رفتار کنید که می‌خواهید با شما رفتار کنند.‏
9
۳۲  ‏«اگر به کسانی محبت کنید که به شما محبت می‌کنند،‏ آیا سزاوار تحسین هستید؟‏ حتی گناهکاران نیز به دوستداران خود،‏ محبت می‌کنند.‏ 
10
 ۳۳  اگر به کسانی نیکویی کنید که به شما نیکویی می‌کنند،‏ آیا سزاوار تحسین هستید؟‏ حتی گناهکاران نیز چنین می‌کنند.‏ 
11
۳۴  همچنین اگر به کسانی قرض دهید* که توقع داشته باشید،‏ آن را به شما پس دهند،‏ آیا سزاوار تحسین هستید؟‏ حتی گناهکاران نیز به گناهکاران قرض می‌دهند تا همان را باز پس گیرند.‏
12
۳۵  اما شما به دشمنان خود محبت کنید،‏ نیکویی کنید و بدون امید پس گرفتن،‏ قرض دهید،‏ آنگاه پاداشتان عظیم خواهد بود و پسران خدای متعال خواهید بود؛‏ زیرا او حتی با ناسپاسان و شریران نیز مهربان است.‏ 
13
 ۳۶  همواره رحیم باشید،‏ همان طور که پدر شما رحیم است.‏
14
۳۷  ‏«همچنین،‏ دیگر قضاوت مکنید تا در مورد شما قضاوت نشود،‏ دیگر محکوم مکنید تا محکوم نشوید.‏ همواره گذشت کنید تا نسبت به شما گذشت شود.‏
15
۳۸  بخشش به دیگران را پیشهٔ خود سازید،‏ آنگاه آنان نیز به شما خواهند بخشید.‏ پیمانه‌ای پُر،‏ فشرده،‏ تکان‌داده‌شده و لبریز در دامنتان خواهند ریخت؛‏ زیرا با همان ظرفی که برای دیگران پیمانه کنید،‏ آنان نیز در عوض برای شما پیمانه خواهند کرد.‏»‏
16
۲۰  او به شاگردانش نظر انداخت و گفت:‏
‏«خوشا به حال شما فقیران؛‏ زیرا پادشاهی خدا از آن شماست.‏
۲۱  ‏«خوشا به حال شما که اکنون گرسنه‌اید؛‏ زیرا سیر خواهید شد.‏
‏«خوشا به حال شما که اکنون گریانید؛‏ زیرا خواهید خندید.‏
۲۲  ‏«خوشا به حال شما هر گاه به خاطر پسر انسان،‏ مردم از شما نفرت داشته،‏ شما را از جمع خود برانند،‏ سرزنش کنند و بدنام سازند.‏ ۲۳  در آن روز شاد باشید و وجد نمایید،‏ چون پاداش شما نزد خدا* عظیم است؛‏ زیرا این‌ها همان کارهایی است که پدرانشان با پیامبران کردند.‏
۲۴  ‏«اما وای بر شما ثروتمندان؛‏ زیرا تسلّی خود را کاملاً گرفته‌اید.‏
۲۵  ‏«وای بر شما که اکنون سیرید؛‏ زیرا گرسنه خواهید شد.‏
‏«وای بر شما که اکنون خندانید؛‏ زیرا ماتم خواهید گرفت و گریه خواهید کرد.‏
۲۶  ‏«وای بر شما هر گاه همهٔ مردم از شما تعریف کنند؛‏ زیرا پدرانشان با پیامبران دروغین چنین کردند.‏
17
«آیا کوری می‌تواند راهنمای کوری دیگر باشد؟‏ آیا هر دو به چاه نخواهند افتاد؟‏
18
۴۰  شاگرد از استاد خود برتر نیست،‏ اما آن که به طور کامل تعلیم دیده است،‏ همچون استاد خود خواهد شد.‏ 
19
۴۱  پس چرا پَرِ کاه را در چشم برادر خود می‌بینی،‏ اما متوجه آن تیر چوبی که در چشم خود داری،‏ نیستی؟‏
۴۲  چگونه می‌توانی به برادرت بگویی:‏ ‹برادر،‏ به من اجازه بده پَرِ کاه را از چشمت بیرون آورم،‏› اما متوجه آن تیر چوبی که در چشم خود داری،‏ نیستی؟‏ ای ریاکار!‏ اول تیر چوبی را از چشم خود بیرون آور،‏ آنگاه به‌وضوح خواهی دید که چگونه پَرِ کاهی را که در چشم برادرت است،‏ بیرون آوری.‏
20
۴۳  ‏«هیچ درخت خوبی،‏ میوهٔ بد نمی‌آورد و هیچ درخت بدی میوهٔ خوب نمی‌آورد.
‏ ۴۴  هر درخت از میوه‌اش شناخته می‌شود.‏ برای مثال،‏ نمی‌توان از خار،‏ انجیر چید و از بوتهٔ خار،‏ انگور.
21
۴۵  شخص نیکو از اندوخته‌های نیکوی دل خود،‏ نیکویی بیرون می‌آورد،‏ اما شخص شریر از اندوخته‌های شریرانهٔ دل خود،‏ چیزهای شریرانه بیرون می‌آورد؛‏ زیرا زبان آنچه را می‌گوید که دل از آن پر است.‏
22
۴۶  ‏«چرا مرا ‹سَرور،‏ سَرور› می‌خوانید،‏ اما به آنچه می‌گویم عمل نمی‌کنید؟‏ ۴۷  هر که نزد من آید و سخنانم را بشنود و به آن عمل کند،‏ به شما می‌گویم مانند چه کسی است:‏ ۴۸  مانند شخصی است که برای ساختن خانه،‏ زمین را عمیق کَنْد و زیربنای آن را بر روی سنگ گذاشت.‏ آنگاه چنان سیلی آمد که رودخانه طغیان کرد و بر آن خانه کوبید،‏ اما آنقدر قدرت نداشت که خانه را به لرزه درآورَد،‏ چون خانه محکم بنا شده بود.‏ ۴۹  از طرف دیگر،‏ هر که سخنانم را می‌شنود و به آن عمل نمی‌کند،‏ مانند شخصی است که خانه‌ای بدون زیربنا ساخت.‏ وقتی رودخانه طغیان کرد و بر آن خانه کوبید،‏ همان دم ویران شد و خرابی آن خانه عظیم بود.‏»‏
23
۳۶  یکی از فَریسیان بارها از عیسی خواسته بود که با او غذا صرف کند.‏ پس او به خانهٔ آن فَریسی رفت و بر سر سفره نشست.‏ ۳۷  آنگاه زنی بدکاره که در آن شهر بود،‏ پی برد که او در خانهٔ آن فَریسی بر سر سفره نشسته است.‏ پس ظرفی* پر از روغن معطر با خود برد ۳۸  و گریان پشت سر عیسی کنار پاهای او زانو زد،‏ با اشک‌های خود پاهای او را تر ساخت و با موهای سر خود آن‌ها را خشک کرد.‏ سپس پاهای عیسی را بوسید و روغن معطر را بر آن‌ها ریخت.‏ ۳۹  آن فَریسی که عیسی را دعوت کرده بود،‏ وقتی این را دید،‏ با خود گفت:‏ «این مرد اگر واقعاً نبی بود،‏ می‌دانست این زن که او را لمس می‌کند،‏ کیست و چگونه زنی است؛‏ می‌دانست که بدکاره است.‏» ۴۰  عیسی به او گفت:‏ «شَمعون،‏ می‌خواهم چیزی به تو بگویم.‏» او گفت:‏ «استاد،‏ بگو!‏»‏
۴۱  ‏«دو مرد به شخصی بدهکار بودند.‏ یکی ۵۰۰ دینار* بدهی داشت و دیگری ۵۰ دینار.‏ ۴۲  اما چون چیزی نداشتند که با آن بدهی خود را پرداخت کنند،‏ او با بزرگواری بدهی هر دو را بخشید.‏ حال کدام یک از آن دو او را بیشتر دوست خواهد داشت؟‏» ۴۳  شَمعون در جواب گفت:‏ «تصوّر می‌کنم،‏ آن که بدهی بیشتری داشت و بخشیده شد.‏» عیسی به او گفت:‏ «درست قضاوت کردی.‏» ۴۴  سپس رو به آن زن کرد و به شَمعون گفت:‏ «این زن را می‌بینی؟‏ من به خانهٔ تو آمدم،‏ آبی برای شستن پاهای من نیاوردی.‏ اما این زن پاهای مرا با اشک‌هایش شست و با موهایش خشک کرد.‏ ۴۵  تو مرا نبوسیدی،‏ اما این زن از وقتی که داخل شدم،‏ از بوسیدن پاهایم دست نکشیده است.‏ ۴۶  تو سر مرا روغن نزدی،‏ اما این زن بر پاهای من روغن معطر ریخت.‏ ۴۷  از این رو،‏ به تو می‌گویم،‏ گناهانش هرچند که بسیار* است،‏ بخشیده شد؛‏ زیرا بسیار محبت کرد.‏ اما آن که کمتر بخشیده می‌شود،‏ کمتر محبت می‌کند.‏» ۴۸  سپس عیسی به آن زن گفت:‏ «گناهان تو بخشیده شد.‏» ۴۹  آنان که با او بر سر سفره نشسته بودند،‏ با خود گفتند:‏ «این مرد کیست که حتی گناهان را می‌بخشد؟‏» ۵۰  عیسی به آن زن گفت:‏ «ایمانت تو را نجات داده است.‏ به سلامت برو.‏»‏
24
۵  ‏«برزگری برای افشاندن بذرهای خود بیرون رفت.‏ همچنان که بذرها را می‌پاشید،‏ بعضی در کنار راه افتاد و پایمال شد و پرندگان آسمان آن‌ها را خوردند.‏ ۶  بعضی بر زمین سنگی افتاد و چون رطوبتی نداشت،‏ پس از جوانه زدن،‏ خشک شد.‏ ۷  بعضی دیگر در میان خارها افتاد و خارهایی که با بذرها رویید،‏ آن‌ها را خفه کرد.‏ ۸  اما بعضی نیز در خاک خوب افتاد و پس از جوانه زدن ۱۰۰ برابر ثمر آورد.‏» عیسی بعد از این سخنان،‏ با صدای بلند گفت:‏ «هر که گوش شنوا دارد،‏ بشنود.‏»‏
۹  شاگردانش در مورد مفهوم این مَثَل از او سؤال کردند.‏ ۱۰  او گفت:‏ «درک رازهای مقدّس پادشاهی خدا به شما داده شده است،‏ اما تعالیم من برای بقیه در حد مَثَل باقی می‌ماند تا هرچند نگاه می‌کنند،‏ نبینند و هرچند گوش می‌کنند،‏ درک نکنند.‏ ۱۱  حال،‏ مفهوم مَثَل این است:‏ بذر،‏ کلام خداست.‏ ۱۲  بذرهایی که در کنار راه افتاد،‏ کسانی هستند که کلام خدا را می‌شنوند،‏ اما ابلیس می‌آید و کلام را از دل ایشان می‌رباید تا ایمان نیاورند و نجات نیابند.‏ ۱۳  بذرهایی که بر زمینِ سنگی افتاد،‏ کسانی هستند که وقتی کلام را می‌شنوند،‏ فوراً با شادی آن را می‌پذیرند،‏ اما اینان ریشه‌ای ندارند؛‏ مدتی ایمان دارند،‏ لیکن هنگام آزمایش،‏ ایمان خود را از دست می‌دهند.‏ ۱۴  بذرهایی که در میان خارها افتاد،‏ کسانی هستند که کلام خدا را می‌شنوند،‏ اما چون نگرانی‌ها،‏ مال و ثروت و لذّت‌های زندگی،‏ آنان را منحرف می‌کند،‏ کلام در ایشان کاملاً خفه می‌شود و هیچ ثمری به بار نمی‌آورند.‏ ۱۵  بذرهایی که در خاک خوب افتاد،‏ کسانی هستند که وقتی کلام را با دلی پاک و نیکو می‌شنوند،‏ آن را نگاه می‌دارند،‏ پایدار می‌مانند و ثمر نیز می‌آورند.‏
25
۱۶  ‏«کسی چراغی را نمی‌افروزد تا آن را با سرپوشی بپوشاند یا زیر تخت بگذارد،‏ بلکه آن را روی پایه می‌گذارد تا کسانی که داخل می‌شوند،‏ نورش را ببینند؛‏ ۱۷  زیرا چیزی نیست که پنهان باشد و آشکار نشود؛‏ چیزی نیست که مخفی باشد و فاش و نمایان نگردد.‏ ۱۸  پس دقت کنید که چگونه می‌شنوید؛‏ زیرا هر که دارد،‏ بیشتر به او داده خواهد شد،‏ اما آن که ندارد،‏ حتی آنچه تصوّر می‌کند دارد نیز از او گرفته خواهد شد.‏»‏
26
۲۵  واقعاً انسان را چه حاصل،‏ اگر تمام دنیا را به دست آورد،‏ اما جان خود را از دست بدهد یا آن را تباه سازد!‏ 
27
۴۶  چندی بعد،‏ این بحث در میان شاگردان درگرفت که بزرگ‌ترین در بین آنان چه کسی است.‏ ۴۷  عیسی که می‌دانست ایشان چه در دل خود می‌اندیشند،‏ کودکی را گرفت و در کنار خود قرار داد ۴۸  و به ایشان گفت:‏ «هر که این کودک را به نام من بپذیرد،‏ مرا نیز پذیرفته است و هر که مرا بپذیرد،‏ او را که مرا فرستاده است نیز پذیرفته است؛‏ زیرا آن کس در میان شما بزرگ است که همچون کوچک‌تر رفتار کند.‏»‏
28
۴۹  یوحنا گفت:‏ «استاد،‏ ما مردی را دیدیم که دیوها را با استفاده از نام تو بیرون می‌راند و سعی کردیم مانع او شویم؛‏ زیرا تو را همراه ما پیروی نمی‌کند.‏» ۵۰  اما عیسی به او گفت:‏ «مانع او مشوید؛‏ زیرا هر که بر ضدّ شما نیست،‏ با شماست.‏»‏
29
۱۰  پس از آن،‏ سَرور ۷۰ نفر دیگر را تعیین کرد و آنان را پیشاپیش خود دوبه‌دو به هر شهر و منطقه‌ای که خود قصد رفتن به آنجا را داشت،‏ فرستاد.‏ ۲  به ایشان گفت:‏ «حقیقتاً محصول فراوان است،‏ اما کارگر کم.‏ از این رو،‏ از صاحب محصول استدعا کنید که برای جمع‌آوری محصولِ خود کارگر بفرستد.‏ ۳  پس بروید!‏ من شما را مانند برّه‌ها به میان گرگ‌ها می‌فرستم.‏ ۴  با خود کیسهٔ پول یا توشهٔ راه یا کفش برندارید و در راه به کسی سلام مگویید.‏*‏ ۵  هر جا که به خانه‌ای وارد شدید،‏ نخست بگویید:‏ ‹صلح بر این خانه باد.‏› ۶  اگر کسی آنجا دوستدار صلح باشد،‏ صلح شما نصیب او خواهد شد،‏ اما اگر نباشد،‏ صلح شما به شما باز خواهد گشت.‏ ۷  پس در آن خانه بمانید،‏ از آنچه تهیه می‌کنند،‏ بخورید و بنوشید؛‏ زیرا کارگر مستحق روزی خویش است.‏ از خانه‌ای به خانهٔ دیگر نقل مکان مکنید.‏
۸  ‏«همچنین،‏ هر جا به شهری وارد شدید و آنان شما را پذیرفتند،‏ آنچه در برابر شما می‌گذارند،‏ بخورید.‏ ۹  بیماران آن شهر را شفا دهید و به آنان بگویید:‏ ‹پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.‏› ۱۰  اما هر جا به شهری وارد شدید و مردم آنجا شما را نپذیرفتند،‏ به خیابان‌های اصلی آن بروید و بگویید:‏ ۱۱  ‏‹حتی گرد و خاک شهر شما را که به پاهایمان نشسته است،‏ بر ضدّ شما می‌تکانیم.‏* اما بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.‏› ۱۲  به شما می‌گویم،‏ تحمّل روز داوری برای سرزمین سُدوم آسان‌تر خواهد بود تا برای آن شهر.‏
30
۲۵  روزی،‏ یکی از فقیهان برخاست و برای آزمایش عیسی،‏ به او گفت:‏ «استاد،‏ باید چه کنم تا زندگی جاودان را به میراث برم؟‏» ۲۶  عیسی به او گفت:‏ «در شریعت چه نوشته شده است؟‏ از آن چه می‌فهمی؟‏» ۲۷  در جواب گفت:‏ «‹یَهُوَه* خدای خود را با تمامی دل،‏ با تمامی جان،‏ با تمامی قوّت و با تمامی ذهن خود دوست بدار›‏* و ‹همسایه‌ات* را مانند خودت دوست بدار.‏›»‏*‏ ۲۸  عیسی به او گفت:‏ «درست پاسخ دادی؛‏ پیوسته چنین کن و زندگی جاودان را خواهی یافت.‏»‏
31
۲۹  اما آن مرد که می‌خواست برحق بودن خود را ثابت کند،‏ به عیسی گفت:‏ «همسایهٔ من واقعاً کیست؟‏» ۳۰  عیسی در جواب گفت:‏ «مردی از اورشلیم به اَریحا می‌رفت که به دست راهزنان افتاد.‏ راهزنان او را عریان کردند،‏ زدند و نیمه‌جان رهایش کردند و رفتند.‏ ۳۱  اتفاقاً کاهنی از همان جاده پایین می‌آمد،‏ اما وقتی آن مرد را دید،‏ از طرف دیگر جاده عبور کرد.‏ ۳۲  همچنین وقتی فردی لاوی به آنجا رسید و مرد را دید،‏ او نیز از طرف دیگر جاده عبور کرد.‏ ۳۳  اما مسافری سامری نیز که از آن جاده می‌گذشت،‏ وقتی به آن مرد رسید و او را دید،‏ دلش به حال او سوخت.‏ ۳۴  پس به او نزدیک شد،‏ بر زخم‌هایش روغن و شراب ریخت و آن‌ها را بست.‏ سپس او را بر حیوانش سوار کرد و به کاروانسرایی برد و از او مراقبت کرد.‏ ۳۵  روز بعد،‏ دو دینار* بیرون آورد،‏ به مسئول کاروانسرا داد و گفت:‏ ‹از این مرد مراقبت کن و اگر بیش از این خرج کردی،‏ زمانی که به اینجا بازگردم به تو خواهم داد.‏› ۳۶  حال به نظر تو کدام یک از این سه نفر همچون همسایه با مردی که به دست راهزنان افتاد،‏ رفتار کرد؟‏» ۳۷  او پاسخ داد:‏ «آن که به او رحم کرد.‏» آنگاه عیسی به او گفت:‏ «برو و تو نیز چنین کن.‏»‏
32
۳۹  مارتا خواهری به نام مریم داشت.‏ مریم کنار پاهای سَرور نشسته بود و به سخنانش گوش می‌داد.‏ ۴۰  اما مارتا سخت مشغول بود و تدارک بسیار می‌دید.‏ از این رو،‏ نزد عیسی آمد و گفت:‏ «سَرور،‏ آیا برای تو مهم نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی تنها گذاشته است؟‏ پس به او بگو بیاید و به من کمک کند.‏» ۴۱  سَرور در جواب گفت:‏ «مارتا،‏ مارتا،‏ تو برای چیزهای بسیار،‏ نگران و مضطرب هستی.‏ ۴۲  حال آن که چیزهای کمی لازم است،‏ شاید حتی یک چیز هم کافی باشد.‏ مریم نصیب بهتر را برگزید* و از او گرفته نخواهد شد.‏»
33
۵  سپس عیسی به آنان گفت:‏ «فرض کنید که یکی از شما دوستی داشته باشد و نیمه‌شب نزد او برود و به او بگوید:‏ ‹ای دوست،‏ سه نان به من قرض بده؛‏ ۶  چون یکی از دوستانم از سفر نزد من آمده است و هیچ چیز ندارم که پیش او بگذارم.‏› ۷  اما او از داخل خانه چنین پاسخ دهد:‏ ‹مزاحم من مشو.‏ در قفل است و فرزندانم با من در بسترند.‏ نمی‌توانم بلند شوم و چیزی به تو بدهم.‏› ۸  به شما می‌گویم،‏ حتی اگر به دلیل دوستی بلند نشود تا به او چیزی بدهد،‏ مسلّماً به دلیل سماجت او بلند خواهد شد و هر آنچه نیاز دارد،‏ به او خواهد داد.‏ ۹  از این رو به شما می‌گویم،‏ پیوسته بطلبید که به شما داده خواهد شد؛‏ پیوسته بجویید که خواهید یافت؛‏ پیوسته بکوبید که در به رویتان باز خواهد شد.‏ ۱۰  زیرا هر که بطلبد،‏ دریافت می‌کند؛‏ هر که بجوید،‏ می‌یابد و هر که بکوبد،‏ در به رویش باز خواهد شد.‏ ۱۱  در میان شما کدام پدر است که اگر پسرش ماهی از او بخواهد،‏ به جای ماهی،‏ مار به او بدهد؟‏ ۱۲  یا اگر تخم‌مرغی از او بخواهد،‏ عقربی به او بدهد؟‏ ۱۳  پس اگر شما با این که گناهکار هستید،‏ می‌دانید که باید هدایای خوب به فرزندانتان بدهید،‏ چقدر بیشتر،‏ پدر آسمانی شما به هر کس که از او بخواهد،‏ روح‌القدس را خواهد داد!‏»‏
34
«هر سلطنتی که در آن تفرقه بیفتد،‏ نابود خواهد شد و خانه‌ای که در آن تفرقه ایجاد شود،‏ فرو می‌ریزد.
35
۲۱  اگر مردی زورمند و مسلّح از کاخ خود نگهبانی کند،‏ اموالش در امان می‌ماند.‏ ۲۲  اما اگر شخصی قوی‌تر از او به وی حمله کند و بر او چیره شود،‏ تمام سلاح‌هایی را که مرد زورمند به آن اعتماد داشت،‏ از او می‌گیرد و آنچه از او به غنیمت می‌بَرَد،‏ تقسیم می‌کند.‏ ۲۳  هر که با من نباشد،‏ بر ضدّ من است و هر که با من جمع نکند،‏ پراکنده می‌سازد.‏
36
۳۳  بعد از افروختن چراغ،‏ کسی آن را مخفی نمی‌کند یا زیر سبد* نمی‌گذارد،‏ بلکه آن را روی پایه می‌گذارد تا هر که داخل شود،‏ نورش را ببیند.‏ ۳۴  چشم تو،‏ چراغ بدنت است.‏ اگر چشمت متمرکز باشد،‏* تمام وجودت روشن* خواهد بود.‏ اما اگر چشمت پر از حسد باشد،‏* وجودت نیز تاریک خواهد بود.‏ ۳۵  پس مراقب باش نوری که در توست،‏ تاریکی نباشد.‏ ۳۶  اگر تمام وجودت روشن باشد و هیچ نقطهٔ تاریکی در آن نباشد،‏ روشنایی وجودت چنان خواهد بود که گویی چراغی بر تو نور می‌تاباند.‏»‏
37
۳۹  آنگاه سَرور به او گفت:‏ «شما فَریسیان بیرون پیاله و ظرف را پاک می‌کنید،‏ اما درون شما پر از طمع و شرارت است.‏ ۴۰  ای نادانان!‏ آیا آن که بیرون را ساخت،‏ درون را نیز نساخته است؟‏ ۴۱  پس،‏ از آنچه در باطن دارید صدقه دهید،‏* آنگاه از هر جهت پاک خواهید بود.‏
38
۳۷  پس از پایان سخنانش،‏ یکی از فَریسیان عیسی را به صرف غذا دعوت کرد.‏ پس عیسی به خانهٔ او رفت و بر سر سفره نشست.‏ ۳۸  آن فَریسی وقتی دید که عیسی پیش از غذا دست‌هایش را آب نکشید،‏* متعجب شد.‏ ۳۹  آنگاه سَرور به او گفت:‏ «شما فَریسیان بیرون پیاله و ظرف را پاک می‌کنید،‏ اما درون شما پر از طمع و شرارت است.‏ ۴۰  ای نادانان!‏ آیا آن که بیرون را ساخت،‏ درون را نیز نساخته است؟‏ ۴۱  پس،‏ از آنچه در باطن دارید صدقه دهید،‏* آنگاه از هر جهت پاک خواهید بود.‏ ۴۲  وای بر شما،‏ ای فَریسیان!‏ زیرا یک‌دهمِ نعنا،‏ سُداب* و هر سبزی دیگر را می‌دهید،‏ اما عدالت و محبت خدا را نادیده می‌گیرید.‏ درست است،‏ این‌ها را می‌بایست انجام می‌دادید،‏ اما آن‌ها را نیز نمی‌بایست نادیده می‌گرفتید.‏ ۴۳  وای بر شما،‏ ای فَریسیان!‏ زیرا دوست دارید در کنیسه‌ها جلوتر از همه بنشینید* و در بازارها مردم به شما سلام گویند.‏ ۴۴  وای بر شما!‏ زیرا همچون قبرهایی هستید که دیده نمی‌شود و مردم ندانسته بر آن‌ها راه می‌روند.‏»‏*
۴۵  یکی از فقیهان در جواب به او گفت:‏ «استاد،‏ با گفتن چنین سخنانی به ما نیز اهانت می‌کنی.‏» ۴۶  عیسی گفت:‏ «همچنین وای بر شما ای فقیهان!‏ زیرا بارهایی توانفرسا بر دوش مردم می‌نهید،‏ اما خود حتی انگشتی به آن بارها نمی‌زنید.‏
۴۷  ‏«وای بر شما!‏ زیرا آرامگاه‌های پیامبران را می‌سازید،‏ اما در واقع پدرانتان آنان را کشتند!‏ ۴۸  یقیناً،‏ شما از اعمال پدرانتان آگاهید،‏ با این حال آن‌ها را تأیید می‌کنید.‏ آری،‏ پدرانتان پیامبران را کشتند و شما مقبره‌هایشان را می‌سازید.‏ ۴۹  از همین روست که خدا با حکمتی که دارد،‏* گفت:‏ ‹من برای آنان پیامبران و رسولان خواهم فرستاد و ایشان برخی را خواهند کشت و برخی دیگر را آزار و اذیت خواهند رساند ۵۰  تا خون تمامی پیامبرانی که از آغاز دنیا* ریخته شده است،‏ به گردن این نسل باشد؛‏*‏ 
39
۵۲  ‏«وای بر شما،‏ ای فقیهان!‏ زیرا کلید شناخت را از مردم گرفتید،‏ خود داخل نشدید و مانع آنانی می‌شوید که می‌خواهند داخل شوند.‏»‏
40
۱۲  در این میان،‏ جمعیتی انبوه گرد آمده بودند؛‏ چندین هزار نفر،‏ طوری که پا بر پای یکدیگر می‌گذاشتند.‏ عیسی نخست شاگردانش را مخاطب قرار داد و گفت:‏ «از خمیرمایهٔ فَریسیان دوری کنید که ریاکاری است.‏ ۲  اما چیزی نیست که نهان باشد و نمایان نشود و هیچ رازی نیست که پنهان باشد و فاش نگردد.‏ ۳  از این رو،‏ هر آنچه در تاریکی می‌گویید در روشنایی شنیده خواهد شد و آنچه در اتاق‌های خود در گوش یکدیگر زمزمه می‌کنید،‏ از بام‌ها اعلام خواهد شد.‏ ۴  همچنین ای دوستان من،‏ به شما می‌گویم،‏ از آنانی مترسید که شما را می‌کشند* و پس از آن،‏ دیگر نمی‌توانند کاری بکنند.‏ ۵  اما من به شما نشان می‌دهم از چه کسی بترسید؛‏ از او بترسید که بعد از کشتن،‏ اقتدار دارد به درّهٔ هِنّوم* اندازد.‏ آری،‏ به شما می‌گویم،‏ از او بترسید.‏ ۶  آیا پنج گنجشک به دو سکهٔ کم‌ارزش* فروخته نمی‌شود؟‏ اما خدا حتی یکی از آن‌ها را نیز فراموش نمی‌کند.‏*‏ ۷  او حتی از تعداد موهای سر شما نیز آگاه است.‏ ترس به خود راه مدهید،‏ ارزش شما بسیار بیشتر از گنجشک‌هاست.‏
41
۱۳  آنگاه شخصی از میان جمع به عیسی گفت:‏ «استاد،‏ به برادرم بگو ارث پدر را با من تقسیم کند.‏» ۱۴  عیسی گفت:‏ «ای مرد،‏ چه کسی مرا میان شما دو نفر،‏ داور یا میانجی قرار داده است؟‏» ۱۵  پس به مردم گفت:‏ «هوشیار باشید و از هر گونه طمع* دوری کنید؛‏ زیرا حتی اگر شخصی اموال فراوان هم داشته باشد،‏ اموالش به او زندگی نمی‌بخشد.‏» ۱۶  این مَثَل را نیز برای آنان آورد:‏ «مردی ثروتمند از زمین خود محصول فراوان حاصل کرد.‏ ۱۷  پس با خود اندیشید و گفت:‏ ‹حال چه کنم که جایی برای انبار کردن محصول خود ندارم؟‏› ۱۸  سپس گفت:‏ ‹فهمیدم چه کنم.‏ انبارهای خود را خراب می‌کنم و انبارهای بزرگ‌تری می‌سازم و تمامی غلّه‌ها و کالاهایم را در آنجا ذخیره می‌کنم.‏ ۱۹  آنگاه به خود خواهم گفت:‏ «ای جان من،‏ برای سالیان سال چیزهای خوب اندوخته‌ای؛‏ پس آسوده باش،‏ بخور،‏ بنوش و خوش بگذران.‏»› ۲۰  اما خدا به او گفت:‏ ‹ای نادان،‏ امشب جانت را از تو خواهند گرفت.‏ آنگاه اندوخته‌های تو از آنِ چه کسی خواهد بود؟‏› ۲۱  چنین است روزگار کسی که برای خود گنج می‌اندوزد،‏ اما در چشم خدا ثروتمند نیست.‏»‏
42
۲۲  آنگاه عیسی به شاگردانش گفت:‏ «از این رو به شما می‌گویم دیگر نگران زندگی خود مباشید که چه بخورید یا نگران بدن خود که چه بپوشید؛‏ ۲۳  زیرا ارزش زندگی بیش از غذا و ارزش بدن بیش از لباس است.‏ ۲۴  به کلاغ‌ها نظر کنید که نه بذر می‌کارند،‏ نه برداشت می‌کنند،‏ نه کاهدانی دارند و نه انباری.‏ با این حال،‏ خدا به آن‌ها غذا می‌دهد.‏ آیا ارزش شما بسیار بیشتر از پرندگان نیست؟‏
43
۲۵  کدام یک از شما می‌تواند با نگرانی حتی لحظه‌ای* بر عمر خود بیفزاید؟‏ ۲۶  پس اگر توانایی انجام دادن چنین کار کوچکی را نیز ندارید،‏ چرا برای بقیهٔ کارها نگران هستید؟‏ ۲۷  به سوسن‌ها نظر کنید که چطور رشد می‌کنند؛‏ نه زحمت می‌کشند،‏ نه می‌ریسند،‏ اما من به شما می‌گویم که حتی سلیمان هم با همهٔ شکوهش،‏ همچون یکی از آن‌ها آراسته نشده بود.‏ ۲۸  حال اگر خدا گیاه صحرا را که امروز هست و فردا به تنور افکنده می‌شود،‏ چنین جامه‌ای می‌پوشاند،‏ چقدر بیشتر به فکر تأمین جامهٔ شما خواهد بود،‏ ای کم‌ایمانان!‏ ۲۹  پس دیگر در پی این مباشید که چه بخورید و چه بنوشید؛‏ دیگر غرق در نگرانی مشوید؛‏ ۳۰  زیرا قوم‌های دنیا سخت در پی به دست آوردن این چیزها هستند.‏ اما پدر آسمانی شما می‌داند که شما به این چیزها نیاز دارید.‏ ۳۱  پس همواره در پی پادشاهی او باشید و این‌ها برای شما مهیا خواهد شد.‏
44
۳۵  ‏«کمر به خدمت ببندید* و چراغ‌هایتان افروخته باشد،‏ ۳۶  مانند افرادی باشید که چشم‌به‌راهند که اربابشان از عروسی بازگردد تا به محض آمدن و در زدن او،‏ در را به رویش باز کنند.‏ ۳۷  خوشا به حال آن غلامانی که وقتی اربابشان بیاید،‏ آنان را هوشیار یابد.‏ به‌راستی به شما می‌گویم،‏ او خود کمر به خدمت خواهد بست و آنان را بر سر سفره خواهد نشاند و نزدشان آمده،‏ به آنان خدمت خواهد کرد.‏ ۳۸  حال فرض کنید که اربابشان در پاس دوم* یا حتی در پاس سوم* شب بیاید و آنان را آماده یابد.‏ به‌راستی خوشا به حال آنان!‏ ۳۹  این را بدانید،‏ اگر صاحبخانه می‌دانست دزد در چه ساعتی می‌آید،‏ نمی‌گذاشت به خانه‌اش وارد شود.‏ ۴۰  شما نیز همواره آماده باشید؛‏ زیرا پسر انسان در ساعتی که گمان نمی‌کنید،‏ می‌آید.‏»‏
45
 کیست که اربابش،‏ او را بر خادمان خود* بگمارد تا سهم خوراک آنان را همچنان به موقع بدهد؟‏ ۴۳  خوشا به حال آن غلام که وقتی اربابش بیاید او را مشغول این کار یابد!‏ ۴۴  به‌راستی به شما می‌گویم،‏ او را بر تمام مایملک خود خواهد گماشت.‏ ۴۵  اما اگر آن غلام در دل خود بگوید:‏ ‹ارباب در آمدن تأخیر کرده است› و شروع به زدن خدمتکاران و کنیزان کند و بخورد،‏ بنوشد و مستی کند،‏ ۴۶  در روزی که انتظار ندارد و ساعتی که از آن آگاه نیست،‏ اربابش خواهد آمد و او را به‌سختی مجازات خواهد کرد و نصیبش را با خیانتکاران قرار خواهد داد.‏ ۴۷  آنگاه آن غلامی که خواست اربابش را می‌دانست،‏ اما خود را آماده نساخت یا به آنچه از او خواست عمل نکرد،‏* تازیانهٔ بسیار خواهد خورد.‏ ۴۸  اما آن غلامی که خواست اربابش را نمی‌دانست و مرتکب اعمالی شد که سزاوار تنبیه است،‏ تازیانهٔ کمتری خواهد خورد.‏ آری،‏ به هر که بیشتر داده شود،‏ از او بیشتر خواسته خواهد شد و به هر که مسئولیت بیشتری بسپارند،‏ بیشتر از معمول از او خواهند خواست.‏
46
۴۹  ‏«من آمده‌ام تا بر زمین آتش افروزم و حال که افروخته شده است،‏ بیش از این چه می‌خواهم؟‏ 
47
 ۵۲  از این پس در خانه‌ای که پنج نفر باشند،‏ جدایی خواهد بود؛‏ سه نفر علیه دو نفر و دو نفر علیه سه نفر.‏ ۵۳  آری،‏ جدایی خواهد بود؛‏ پدر علیه پسر،‏ پسر علیه پدر،‏ مادر علیه دختر،‏ دختر علیه مادر،‏ مادرشوهر علیه عروس و عروس علیه مادرشوهر.‏»‏
48
۵۴  سپس خطاب به جمعیت گفت:‏ «وقتی می‌بینید ابری در غرب نمایان می‌شود،‏ فوراً می‌گویید:‏ ‹طوفان می‌آید› و همین نیز خواهد شد.‏ ۵۵  وقتی می‌بینید باد جنوب می‌وزد،‏ می‌گویید:‏ ‹هوا گرم خواهد شد› و چنین می‌شود.‏ ۵۶  ای ریاکاران!‏ شما می‌دانید که چگونه وضعیت آب و هوا را از نشانه‌های زمین و آسمان تشخیص دهید،‏ اما چرا نمی‌دانید که چگونه نشانه‌های این زمان را تشخیص دهید؟‏ ۵۷  چرا خود آنچه را درست است تشخیص نمی‌دهید؟‏ ۵۸  برای مثال،‏ هنگامی که با شاکی خود نزد حاکم می‌روی،‏ در طی راه سعی کن اختلاف خود را با او حل کنی،‏ مبادا تو را نزد قاضی بِکشد و قاضی تو را به دست مأمور محکمه دهد و او تو را به زندان اندازد.‏ ۵۹  به تو می‌گویم،‏ تا پشیزِ* آخر را نپردازی،‏ یقیناً از زندان آزاد نخواهی شد.‏»‏
49
۱۳  در همان زمان،‏ برخی از حاضران،‏ خبر جلیلی‌هایی را به عیسی دادند که پیلاتُس خون آنان را با خون قربانی‌هایشان آمیخته بود.‏ ۲  عیسی به ایشان گفت:‏ «آیا چون این مصیبت بر سر آن جلیلی‌ها آمد،‏ فکر می‌کنید که گناهکارتر از سایر جلیلی‌ها بودند؟‏ ۳  من به شما می‌گویم،‏ به هیچ وجه چنین نیست.‏ اما اگر توبه نکنید،‏ شما نیز همگی نابود خواهید شد.‏ ۴  یا آیا فکر می‌کنید آن ۱۸ نفری که برج سیلوحا بر آنان فرو ریخت و کشته شدند،‏ از سایر اهالی اورشلیم خطاکارتر بودند؟‏ ۵  من به شما می‌گویم،‏ به هیچ وجه چنین نیست.‏ اما اگر توبه نکنید،‏ همگی شما همچون آنان نابود خواهید شد.‏»‏
۶  سپس این مَثَل را آورد:‏ «شخصی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت و آمد تا میوه‌ای بر آن بیابد،‏ اما چیزی نیافت.‏ ۷  پس به باغبان گفت:‏ ‹اکنون سه سال است که می‌آیم تا میوه‌ای بر این درخت انجیر بیابم،‏ اما هیچ نیافته‌ام.‏ آن را ببُر.‏ چرا بی‌جهت زمین را اشغال کند؟‏› ۸  باغبان در جواب به او گفت:‏ ‹ای آقا،‏ امسال هم بگذار بماند تا دورش را کنده،‏ به آن کود بدهم.‏ ۹  اگر سال آینده میوه آورد که هیچ،‏ وگرنه آن را ببُر.‏›»‏
50
۱۸  عیسی در ادامه گفت:‏ «پادشاهی خدا مانند چیست و آن را به چه چیز می‌توانم تشبیه کنم؟‏ ۱۹  مانند دانهٔ خردَلی است که مردی آن را گرفت و در باغ خود کاشت.‏ دانه رشد کرد و به درختی مبدّل شد و پرندگان آسمان میان شاخه‌های آن لانه کردند.‏»‏
۲۰  عیسی بار دیگر گفت:‏ «پادشاهی خدا را به چه چیز می‌توانم تشبیه کنم؟‏ ۲۱  مانند خمیرمایه‌ای است که زنی آن را برداشت و در سه پیمانهٔ بزرگِ* آرد مخلوط کرد تا سرانجام کل آن وَر آمد.‏»‏
51
۲۵  زمانی می‌رسد که صاحبخانه برمی‌خیزد و در را قفل می‌کند.‏ آنگاه شما بیرون می‌ایستید و در را می‌کوبید و می‌گویید:‏ ‹سَرور،‏ در را به روی ما باز کن.‏› اما او در جواب به شما خواهد گفت:‏ ‹من شما را نمی‌شناسم.‏› ۲۶  آنگاه خواهید گفت:‏ ‹ما در حضور تو می‌خوردیم و می‌نوشیدیم و تو در خیابان‌های ما تعلیم می‌دادی.‏› ۲۷  اما او به شما خواهد گفت:‏ ‹من شما را نمی‌شناسم.‏ ای همهٔ بدکاران،‏ از من دور شوید!‏› ۲۸  آنجاست که گریه خواهید کرد و دندان بر هم خواهید سایید،‏ چون می‌بینید که ابراهیم،‏ اسحاق،‏ یعقوب و همهٔ انبیا در پادشاهی خدا هستند،‏ اما خود بیرون افکنده شده‌اید.‏ ۲۹  به علاوه،‏ مردم از شرق و غرب و از شمال و جنوب خواهند آمد و در پادشاهی خدا بر سر سفره خواهند نشست.‏ ۳۰  آنگاه،‏ هستند کسانی که آخرند و اول خواهند بود و کسانی که اولند و آخر خواهند بود.‏»‏
52
۱۴  در یکی از روزهای سَبَّت،‏* عیسی برای صرف غذا به خانهٔ یکی از رهبران فَریسیان رفت.‏ حاضران به‌دقت عیسی را زیر نظر داشتند.‏ ۲  در برابر او مردی بود که بدنش آب آورده بود.‏ ۳  پس عیسی از فقیهان و فَریسیان پرسید:‏ «آیا شفا دادن در روز سَبَّت جایز است،‏ یا نه؟‏» ۴  اما آنان سکوت کردند.‏ پس عیسی دست بر آن مرد گذاشته،‏ او را شفا داد و روانه‌اش کرد.‏ ۵  سپس به آنان گفت:‏ «کدام یک از شما اگر در روز سَبَّت،‏ پسر یا گاوش در چاهی بیفتد،‏ فوراً او را بیرون نمی‌کشد؟‏» ۶  آنان نتوانستند پاسخی به او بدهند.‏
۷  وقتی عیسی دید که مهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود انتخاب می‌کنند،‏ برای آنان مَثَلی آورد و گفت:‏ ۸  ‏«وقتی کسی تو را به جشن عروسی دعوت می‌کند،‏ در صدر مجلس منشین.‏ شاید شخصی مهم‌تر از تو را نیز دعوت کرده باشد.‏ ۹  آنگاه او که تو و آن شخص را دعوت کرده است،‏ نزدت خواهد آمد و به تو خواهد گفت:‏ ‹بگذار این آقا اینجا بنشیند.‏› آن وقت با شرمساری در پایین‌ترین جای مجلس خواهی نشست.‏ ۱۰  پس وقتی دعوت می‌شوی،‏ برو و در پایین‌ترین جای مجلس بنشین.‏ آنگاه میزبان نزدت خواهد آمد و به تو خواهد گفت:‏ ‹ای دوست،‏ بفرما بالاتر بنشین.‏› آن وقت پیش روی تمام مهمانان سربلند خواهی شد؛‏ ۱۱  زیرا آن که خود را بزرگ کند،‏ سرافکنده خواهد شد و آن که خود را فروتن سازد،‏ سرافراز خواهد گشت.‏»‏
53
۱۶  عیسی به او گفت:‏ «شخصی برای شام،‏ ضیافت مفصلی ترتیب داد و بسیاری را دعوت کرد.‏ ۱۷  در وقت شام،‏ غلامش را بیرون فرستاد تا به دعوت‌شدگان بگوید:‏ ‹بیایید؛‏ زیرا اکنون همه چیز مهیاست.‏› ۱۸  اما همگی آنان بدون استثنا بهانه آوردند.‏ اولی به او گفت:‏ ‹من مزرعه‌ای خریدم و باید بروم آن را ببینم.‏ خواهش می‌کنم که عذر مرا بپذیر.‏› ۱۹  دیگری گفت:‏ ‹من پنج جفت گاو خریدم و حال می‌روم تا آن‌ها را امتحان کنم.‏ خواهش می‌کنم که عذر مرا بپذیر.‏› ۲۰  یکی دیگر نیز گفت:‏ ‹من تازه زن گرفتم،‏ به همین دلیل نمی‌توانم بیایم.‏› ۲۱  پس غلام بازگشت و این امور را به اطلاع اربابش رساند.‏ آنگاه ارباب خانه خشمگین شد و به غلام خود گفت:‏ ‹بشتاب به خیابان‌های اصلی و کوچه‌های شهر برو و افراد فقیر،‏ معلول،‏ نابینا و لنگ را به اینجا بیاور.‏› ۲۲  اندکی بعد غلام گفت:‏ ‹ارباب فرمانت به اجرا درآمد.‏ اما هنوز هم جا هست.‏› ۲۳  پس ارباب به غلام گفت:‏ ‹به کوچه‌ها و راه‌های بیرون شهر برو و هر که را می‌بینی به‌اصرار به اینجا بیاور تا خانهٔ من پر شود؛‏ ۲۴  زیرا من به شما می‌گویم،‏ هیچ یک از آنانی که دعوت شده بودند،‏ شام مرا نخواهد چشید.‏›»‏
54
۲۷  هر که تیر شکنجهٔ* خود را بر دوش نکشد و از پی من نیاید،‏ نمی‌تواند شاگرد من باشد.‏ ۲۸  برای مثال،‏ کدام یک از شماست که بخواهد برجی بسازد،‏ اما اول ننشیند تا مخارج آن را برآورد کند و ببیند که آیا توان به پایان رساندن آن را دارد،‏ یا نه؟‏ ۲۹  در غیر این صورت،‏ او شاید زیربنای آن برج را بگذارد،‏ اما نتواند آن را تمام کند و هر که او را ببیند،‏ مسخره‌اش کند ۳۰  و بگوید:‏ ‹این شخص ساختن بنایی را آغاز کرد،‏ اما نتوانست آن را تمام کند.‏› ۳۱  یا کدام پادشاه است که به جنگ با پادشاهی دیگر برود،‏ بدون این که اول بنشیند و مشورت کند که آیا می‌تواند با ۱۰٬۰۰۰ سرباز به مقابله با کسی برود که با ۲۰٬۰۰۰ سرباز به جنگ او می‌آید؟‏ ۳۲  اگر نتواند با او مقابله کند،‏ هنگامی که دشمن هنوز دور است،‏ هیئتی از سفیران را می‌فرستد و خواستار صلح می‌شود.‏ ۳۳  پس یقین بدانید که هیچ یک از شما نمی‌تواند شاگرد من شود،‏ مگر این که از همهٔ دارایی خود دست بشوید.‏
55
۳۴  ‏«نمک یقیناً خوب است؛‏ اما اگر نمک خاصیتش را از دست دهد،‏ چگونه می‌توان آن را نمکین کرد؟‏ ۳۵  دیگر نه برای خاک خوب است و نه برای کود.‏ مردم آن را دور می‌ریزند.‏ هر که گوش شنوا دارد،‏ بشنود.‏»‏
56
۱۵  خراجگیران و گناهکاران،‏ همگی نزد عیسی می‌آمدند تا به سخنانش گوش دهند.‏ ۲  از این رو،‏ هم فَریسیان و هم علمای دین از او ایراد می‌گرفتند و زیر لب می‌گفتند:‏ «این مرد پذیرای گناهکاران است و با آنان همسفره می‌شود.‏» ۳  پس عیسی این مَثَل را برای آنان آورد و گفت:‏ ۴  ‏«کدام یک از شماست که ۱۰۰ گوسفند داشته باشد و وقتی یکی از آن‌ها گم شود،‏ آن ۹۹ گوسفند را در بیابان رها نکند و به دنبال آن گمشده نرود تا زمانی که آن را بیابد؟‏ ۵  و وقتی آن گمشده را یافت،‏ آن را روی دوش خود می‌گذارد و شادی می‌کند.‏ ۶  سپس هنگامی که به خانه می‌رسد،‏ دوستان و همسایگان خود را دور هم جمع می‌کند و به آنان می‌گوید:‏ ‹با من شادی کنید؛‏ زیرا گوسفند گمشده‌ام را یافتم.‏› ۷  من به شما می‌گویم،‏ به همین طریق برای یک گناهکار که توبه می‌کند،‏ در آسمان شادی بیشتری خواهد بود تا برای ۹۹ درستکار* که به توبه نیاز ندارند.‏
۸  ‏«یا کدام زن است که ده سکهٔ یک دِرهَمی* داشته باشد و یکی از آن‌ها را گم کند،‏ آیا چراغی نمی‌افروزد و خانه‌اش را جارو نمی‌زند؟‏ آیا تا زمانی که آن را نیابد از جستجوی دقیق بازمی‌ایستد؟‏ ۹  و وقتی آن را یافت،‏ دوستان و همسایگان خود را جمع می‌کند و می‌گوید:‏ ‹با من شادی کنید؛‏ زیرا سکه‌ای را که گم کرده بودم،‏ یافتم.‏› ۱۰  من به شما می‌گویم،‏ به همین طریق برای یک گناهکار که توبه می‌کند،‏ شادی در میان فرشتگان خدا خواهد بود.‏»‏
۱۱  سپس عیسی گفت:‏ «مردی دو پسر داشت.‏ ۱۲  پسر کوچک‌تر به پدر خود گفت:‏ ‹پدر،‏ سهم مرا از دارایی خود به من بده.‏› پدر نیز دارایی خود را بین آنان تقسیم کرد.‏ ۱۳  چندی نگذشت که پسر کوچک‌تر آنچه را که داشت،‏ جمع کرد و به سرزمینی دوردست سفر نمود و در آنجا دارایی خود را با عیاشی* به باد داد.‏ ۱۴  وقتی هر چه داشت خرج کرد،‏ قحطی شدیدی در سراسر آن سرزمین پدید آمد و او سخت محتاج شد.‏ ۱۵  او حتی رفت و خدمتگزار یکی از اهالی آن سرزمین شد و آن شخص نیز وی را فرستاد تا در مزرعه‌اش خوکبانی کند.‏ ۱۶  پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک* خوک‌ها سیر کند،‏ اما هیچ کس چیزی به او نمی‌داد.‏
۱۷  ‏«سرانجام به خود آمد و با خود گفت:‏ ‹بسیاری از کارگران پدرم به فراوانی نان دارند،‏ در حالی که من در اینجا از گرسنگی تلف می‌شوم!‏ ۱۸  برمی‌خیزم و نزد پدرم بازمی‌گردم و به او می‌گویم:‏ «پدر،‏ من به خدا* و به تو گناه کرده‌ام.‏ ۱۹  دیگر لایق نیستم که پسر تو خوانده شوم.‏ با من مثل یکی از کارگرانت رفتار کن.‏»› ۲۰  پس برخاست و به سوی خانهٔ پدرش به راه افتاد.‏ هنوز دور بود که چشم پدر به او افتاد و دلش به حال او سوخت.‏ پس به سویش دوید،‏ در آغوشش کشید و به‌گرمی وی را بوسید.‏ ۲۱  پسر به او گفت:‏ ‹پدر،‏ من به خدا و به تو گناه کرده‌ام.‏ دیگر لایق نیستم که پسر تو خوانده شوم.‏› ۲۲  اما پدر به غلامان خود گفت:‏ ‹عجله کنید!‏ ردایی از خانه بیاورید،‏ بهترین ردا را بیاورید و به او بپوشانید.‏ انگشتری به دستش و کفشی نیز به پایش کنید.‏ ۲۳  همچنین گوسالهٔ فربه را بیاورید و سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم؛‏ ۲۴  زیرا این پسر من مرده بود،‏ و زنده شد،‏ گم شده بود و پیدا شد.‏› پس آنان به جشن و سُرور پرداختند.‏
۲۵  ‏«در آن هنگام،‏ پسر بزرگ‌تر در مزرعه بود.‏ وقتی به خانه نزدیک شد،‏ صدای موسیقی و رقص را شنید.‏ ۲۶  پس یکی از خدمتکاران را صدا کرد و از او پرسید:‏ ‹چه خبر است؟‏› ۲۷  خدمتکار گفت:‏ ‹برادرت آمده است و پدرت گوسالهٔ فربه را سر بریده،‏ چون او را به‌سلامت باز یافته است.‏› ۲۸  اما پسر بزرگ‌تر خشمگین شد و نخواست وارد خانه شود.‏ پدرش بیرون آمد و از او تمنا کرد که به خانه بیاید.‏ ۲۹  او به پدرش پاسخ داد:‏ ‹من سالیان سال است که همچون یک غلام به تو خدمت کرده‌ام و حتی یک بار هم از دستورت سرپیچی نکرده‌ام.‏ با این حال،‏ تو به من حتی یک بزغاله هم ندادی تا با دوستانم خوش بگذرانم.‏ ۳۰  اما وقتی این پسرت که دارایی تو را با فاحشه‌ها به باد داده است،‏* آمد،‏ برایش گوسالهٔ فربه را سر بریدی.‏› ۳۱  پدر به او گفت:‏ ‹پسرم،‏ تو همیشه با من بوده‌ای و هرچه دارم،‏ مال توست.‏ ۳۲  اما ما می‌بایست شادی می‌کردیم و جشن می‌گرفتیم؛‏ زیرا برادرت مرده بود و زنده شد،‏ گم شده بود و پیدا شد.‏›»‏
57
۱۶  آنگاه عیسی به شاگردان گفت:‏ «مردی ثروتمند،‏ مباشری* داشت.‏ او متهم شده بود که اموال ارباب را حیف و میل می‌کند.‏ ۲  پس مباشر را فراخواند و به او گفت:‏ ‹این‌ها چیست که در مورد تو می‌شنوم؟‏ گزارش حساب کارهایت را بده؛‏ زیرا که دیگر نمی‌توانی خانه را اداره کنی.‏› ۳  آنگاه مباشر با خود گفت:‏ ‹حال که ارباب می‌خواهد کار مباشری را از من بگیرد،‏ چه کنم؟‏ نه توان زمین کندن را دارم و نه روی گدایی.‏ ۴  فهمیدم چه کنم!‏ باید کاری کنم که وقتی از کار مباشری برکنار شدم،‏ مردم مرا در خانه‌هایشان بپذیرند.‏› ۵  پس هر یک از بدهکارانِ اربابش را فراخواند و به اولی گفت:‏ ‏‹چقدر به اربابم بدهکاری؟‏› ۶  او گفت:‏ ‹صد خمره* روغن زیتون.‏› به او گفت:‏ ‹این صورت حساب خود را بگیر و بنشین و سریع به جای آن بنویس ۵۰ خمره!‏› ۷  سپس به دیگری گفت:‏ ‹تو چقدر بدهکاری؟‏› پاسخ داد:‏ ‹صد کیسهٔ بزرگ* گندم.‏› به او گفت:‏ ‹این صورت حساب خود را بگیر و به جای آن بنویس،‏ ۸۰.‏› ۸  با وجود بی‌انصافی مباشر،‏ ارباب او را تحسین کرد؛‏ زیرا زیرکانه* عمل کرده بود.‏ در واقع،‏ فرزندان این نظام حاضر* با مردم نسل خود زیرکانه‌تر از فرزندان نور عمل می‌کنند.‏
۹  ‏«همچنین به شما می‌گویم،‏ با مال این دنیا،‏* برای خود دوست بیابید تا وقتی دیگر مالی نداشتید،‏ آن دوستان،‏ شما را در مسکن‌های جاودانی بپذیرند.‏ ۱۰  آن که در کوچک‌ترین امور امین باشد،‏ در امور بزرگ نیز امین است و آن که در کوچک‌ترین امور امین نباشد،‏ در امور بزرگ نیز امین نیست.‏ ۱۱  از این رو،‏ اگر در مال این دنیا امین نبوده‌اید،‏ چه کسی مال حقیقی را به شما خواهد سپرد؟‏ ۱۲  همچنین اگر در مال شخصی دیگر امین نبوده‌اید،‏ چه کسی به شما چیزی خواهد داد؟‏ ۱۳  هیچ غلامی نمی‌تواند به دو ارباب خدمت کند؛‏ زیرا یا از یکی نفرت و دیگری را دوست خواهد داشت یا به یکی وفادار و از دیگری بیزار خواهد بود.‏ شما نمی‌توانید هم غلام خدا و هم غلام ثروت* باشید.‏»‏
58
۱۷  عیسی به شاگردانش گفت:‏ «از آنچه انسان‌ها را لغزش می‌دهد،‏ گریزی نیست.‏ اما وای بر کسی که باعث آن لغزش‌ها شود!‏ ۲  برای او بهتر می‌بود که سنگ آسیابی به گردنش آویخته و به دریا افکنده می‌شد تا این که یکی از این کوچکان را لغزش دهد.‏ ۳  مراقب خود باشید.‏ اگر برادرت مرتکب گناهی شود،‏ او را سرزنش کن و اگر توبه کند،‏ او را ببخش.‏ ۴  حتی اگر هفت بار در روز به تو گناه کند و هفت بار نزد تو بازگردد و بگوید:‏ ‹توبه می‌کنم،‏› باید او را ببخشی.‏»‏
59
۵  آنگاه رسولان به سَرور گفتند:‏ «به ایمان ما بیفزا.‏» ۶  پس سَرور گفت:‏ «اگر ایمانی به اندازهٔ یک دانهٔ خردَل می‌داشتید،‏ به این درخت توت سیاه می‌گفتید:‏ ‹ریشه‌کن شو و در دریا کاشته شو!‏› و درخت از شما اطاعت می‌کرد.‏
۷  ‏«کدام یک از شماست که غلامی برای کار شخم‌زنی و شبانی داشته باشد و وقتی آن غلام از مزرعه بازگردد،‏ به او بگوید:‏ ‹فوراً بیا و بر سر سفره بنشین›؟‏ ۸  بلکه به او خواهد گفت:‏ ‹شام مرا آماده کن و تا مدتی که مشغول خوردن و نوشیدن هستم،‏ کمر به خدمتم ببند؛‏ بعد از آن می‌توانی بخوری و بنوشی.‏› ۹  آیا او باید از غلام خود سپاسگزار باشد،‏ چون وظیفه‌اش را انجام داده است؟‏ ۱۰  شما نیز وقتی همهٔ وظایف خود را انجام دادید،‏ بگویید:‏ ‹ما غلامانی لایق تحسین نیستیم.‏* آنچه انجام داده‌ایم،‏ باید انجام می‌دادیم.‏›»‏
60
۱۸  عیسی برای شاگردان مَثَلی آورد تا نشان دهد که لازم است همیشه دعا کنند و هرگز از تلاش دست نکشند.‏ ۲  او گفت:‏ «در شهری قاضی‌ای بود که نه از خدا ترسی داشت و نه مردم برایش اهمیتی داشتند.‏ ۳  در آن شهر بیوه‌زنی نیز بود که پیوسته نزد آن قاضی می‌رفت و می‌گفت:‏ ‹به داد من برس و بین من و مدعی‌ام منصفانه قضاوت کن.‏› ۴  قاضی تا مدتی نمی‌خواست به کار او رسیدگی کند،‏ اما سرانجام به خود گفت:‏ ‹هرچند که من نه از خدا می‌ترسم و نه مردم برایم اهمیتی دارند،‏ ۵  اما چون این بیوه‌زن پیوسته مزاحم من می‌شود،‏ کاری می‌کنم که به حق خود برسد،‏ مبادا مدام بیاید و جانم را به تنگ آورد.‏›» ۶  آنگاه سَرور گفت:‏ «بشنوید که این قاضی،‏ با این که عادل نبود،‏ چه گفت!‏ ۷  پس آیا خدا به داد برگزیدگان خود که شب و روز نزد او فریاد برمی‌آورند،‏ نخواهد رسید؟‏ آیا با آنان بردبار نیز نخواهد بود؟‏ ۸  به شما می‌گویم که او سریعاً به داد ایشان خواهد رسید.‏ اما هنگامی که پسر انسان بیاید،‏ آیا واقعاً چنین ایمانی* بر روی زمین خواهد یافت؟‏»‏
61
۹  عیسی همچنین برای کسانی که به درستکاری* خود اطمینان داشتند و دیگران را هیچ می‌شمردند،‏ این مَثَل را آورد:‏ ۱۰  ‏«دو مرد برای دعا کردن به معبد رفتند؛‏ یکی فَریسی و دیگری خراجگیر.‏ ۱۱  فَریسی ایستاد و با خود چنین دعا کرد:‏ ‹ای خدا،‏ تو را شکر می‌کنم که مثل مردم دیگر،‏ اخاذ،‏ بدکار و زناکار نیستم،‏ خصوصاً مانند این خراجگیر.‏ ۱۲  دو بار در هفته روزه می‌گیرم و یک‌دهم از هرچه به دست می‌آورم،‏ می‌دهم.‏› ۱۳  اما خراجگیر دور ایستاد و حتی نخواست چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند.‏ او بر سینه می‌زد و می‌گفت:‏ ‹ای خدا،‏ به منِ گناهکار رحم کن.‏› ۱۴  به شما می‌گویم،‏ این مرد وقتی از آنجا به خانه رفت،‏ درستکارتر* از آن فَریسی شمرده شد؛‏ زیرا هر که خود را برافرازد،‏ خوار خواهد شد و هر که خود را فروتن سازد،‏ سرافراز خواهد گشت.‏»‏
62
۱۵  مردم حتی نوزادان خود را نزد عیسی می‌آوردند تا دست بر آنان بگذارد.‏ شاگردان وقتی این را دیدند،‏ مردم را سرزنش کردند.‏ ۱۶  اما عیسی خواست تا نوزادان را نزد او بیاورند و گفت:‏ «بگذارید کودکان پیش من بیایند و مانعشان مشوید؛‏ زیرا پادشاهی خدا از آنِ چنین کسانی است.‏ ۱۷  به‌راستی به شما می‌گویم،‏ هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد،‏ به هیچ وجه به آن راه نخواهد یافت.‏»‏
63
۱۸  یکی از سران یهود از عیسی چنین سؤال کرد:‏ «ای استادِ نیکو،‏ چه باید بکنم تا وارث زندگی جاودان شوم؟‏» ۱۹  عیسی در جواب گفت:‏ «چرا مرا نیکو می‌خوانی؟‏ هیچ کس نیکو نیست،‏ مگر یکی،‏ آن هم خدا.‏ ۲۰  تو احکام را می‌دانی:‏ ‹زنا مکن،‏ قتل مکن،‏ دزدی مکن،‏ شهادت دروغ مده و به پدر و مادر خود حرمت گذار.‏›» ۲۱  آن مرد به او گفت:‏ «من همهٔ این‌ها را از کودکی حفظ کرده‌ام.‏» ۲۲  عیسی پس از شنیدن این سخنان به او گفت:‏ «تو هنوز یک چیز کم داری.‏ هرچه داری بفروش و مبلغ آن را میان فقیران تقسیم کن،‏ آنگاه در آسمان‌ها گنج خواهی داشت.‏ سپس،‏ بیا و از من پیروی کن.‏» ۲۳  وقتی آن مرد این سخن را شنید،‏ عمیقاً غمگین شد،‏ چون بسیار ثروتمند بود.‏
64
۲۴  عیسی به او نگاه کرد و گفت:‏ «برای ثروتمندان چه دشوار است که به پادشاهی خدا راه یابند!‏ ۲۵  گذشتن شتر از سوراخ سوزن،‏* آسان‌تر است از راه یافتن شخص ثروتمند به پادشاهی خدا!‏» ۲۶  کسانی که این را شنیدند،‏ پرسیدند:‏ «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟‏» ۲۷  او گفت:‏ «آنچه برای انسان غیرممکن است،‏ برای خدا ممکن است.‏» 
65
۱۲  پس عیسی چنین گفت:‏ «نجیب‌زاده‌ای به سرزمینی دور رفت تا در آنجا به مقام پادشاهی منصوب شود و بازگردد.‏ ۱۳  او ده تن از غلامان خود را فراخواند و به هر یک از آنان یک مِنا* پول نقره داد و به آنان گفت:‏ ‹تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.‏› ۱۴  اما اهالی آن سرزمین از او نفرت داشتند و از پس او هیئتی از سفیران فرستادند تا بگویند:‏ ‹ما نمی‌خواهیم این مرد پادشاه ما شود.‏›‏
۱۵  ‏«وقتی سرانجام به مقام پادشاهی منصوب شد و بازگشت،‏ غلامانِ خود را که پول* به آنان داده بود،‏ فراخواند تا معلوم شود که چقدر در تجارت سود کرده‌اند.‏ ۱۶  اولی حاضر شد و گفت:‏ ‹سَرور،‏ مِنای تو،‏ ده مِنا سود آورد.‏› ۱۷  او به غلام خود گفت:‏ ‹آفرین،‏ ای غلام خوب!‏ چون در امری کوچک امین بودی،‏ پس بر دَه شهر حکمرانی کن.‏› ۱۸  دومی آمد و گفت:‏ ‹ای سَرور،‏ مِنای تو،‏ پنج مِنا سود آورد.‏› ۱۹  به او نیز گفت:‏ ‹تو هم بر پنج شهر حکمرانی کن.‏› ۲۰  اما دیگری آمد و گفت:‏ ‹ای سَرور،‏ این هم مِنای تو.‏ من آن را در پارچه‌ای پیچیده،‏ پنهان کردم.‏ ۲۱  من از تو می‌ترسیدم،‏ چون تو مردی سختگیر هستی؛‏ پولی را که نسپرده‌ای،‏ می‌ستانی و آنچه نکاشته‌ای،‏ درو می‌کنی.‏› ۲۲  او به آن غلام گفت:‏ ‹ای غلام شریر،‏ با سخنی که از دهان خودت بیرون آمد،‏ تو را داوری می‌کنم.‏ اگر می‌دانستی پولی را که نسپرده‌ام،‏ می‌ستانم و آنچه نکاشته‌ام،‏ درو می‌کنم،‏ ۲۳  پس چرا پول* مرا نزد صرّافان نگذاشتی تا آن را هنگام بازگشتم با بهره دریافت کنم؟‏›‏
۲۴  ‏«آنگاه به کسانی که آنجا ایستاده بودند،‏ گفت:‏ ‹آن مِنا را از او بگیرید و به آن که ده مِنا دارد،‏ بدهید.‏› ۲۵  اما آنان به او گفتند:‏ ‹ای سَرور،‏ او که ده مِنا دارد!‏› ۲۶  در جواب گفت:‏ ‹به شما می‌گویم،‏ به هر که دارد،‏ بیشتر داده می‌شود،‏ اما آن که ندارد،‏ حتی آنچه دارد هم از او گرفته خواهد شد.‏ ۲۷  همچنین،‏ آن دشمنانم را که نمی‌خواستند پادشاهشان شوم،‏ به اینجا بیاورید و پیش روی من اعدام کنید.‏›»‏
66
۹  آنگاه این مَثَل را برای مردم آورد و گفت:‏ «مردی در زمین خود درختان انگور کاشت.‏ سپس آن تاکستان را به باغبانان اجاره داد و برای مدتی طولانی به سفری دور رفت.‏ ۱۰  وقتی موسم برداشت فرارسید،‏ غلامی را نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوه‌های تاکستان را به او بدهند.‏ اما باغبانان،‏ آن غلام را زدند و دست خالی روانه‌اش کردند.‏ ۱۱  پس باز غلامی دیگر فرستاد.‏ آنان او را نیز زدند،‏ تحقیرش کردند* و دست خالی روانه‌اش ساختند.‏ ۱۲  برای بار سوم،‏ غلامی فرستاد؛‏ او را نیز مجروح کردند و بیرون انداختند.‏ ۱۳  سرانجام،‏ صاحب تاکستان گفت:‏ ‹چه کنم؟‏ پسر محبوب خود را خواهم فرستاد.‏ شاید حرمت او را حفظ کنند.‏› ۱۴  باغبانان با دیدن آن پسر،‏ با یکدیگر چنین تبانی کردند:‏ ‹این وارث است،‏ بیایید او را بکشیم تا ارثیه از آن ما شود.‏› ۱۵  پس او را گرفتند،‏ از تاکستان بیرون انداختند و کشتند.‏ با این وصف،‏ مالک تاکستان با آن باغبانان چه خواهد کرد؟‏ ۱۶  او خواهد آمد و آن باغبانان را هلاک خواهد ساخت و تاکستان را به دیگران خواهد داد.‏»‏
67
۴۵  سپس در حالی که همهٔ مردم به این سخنان گوش می‌دادند،‏ به شاگردان گفت:‏ ۴۶  ‏«از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند با جامه‌های بلند راه بروند،‏ در بازارها مردم به آنان سلام کنند،‏ در کنیسه‌ها جلوتر از همه جا داشته باشند* و در مهمانی‌ها در صدر مجلس بنشینند.‏ ۴۷  ایشان خانه‌های* بیوه‌زنان را چپاول* و برای تظاهر،‏ دعاهای خود را طولانی می‌کنند.‏ آری،‏ داوری بر آنان سنگین‌تر خواهد بود.‏»‏
68
۲۱  وقتی عیسی به صندوق‌های اعانات معبد نگاه می‌کرد،‏ ثروتمندانی را دید که هدایای خود را در آن‌ها می‌اندازند.‏ ۲  آنگاه بیوه‌زنی محتاج را دید که دو سکهٔ بسیار کم‌ارزش* در صندوق انداخت.‏ ۳  عیسی گفت:‏ «به‌راستی به شما می‌گویم که این بیوه‌زن،‏ هرچند تنگدست است،‏ از همهٔ آنان بیشتر در صندوق انداخت؛‏ ۴  زیرا ایشان همگی از مازاد دارایی خود هدیه دادند،‏ اما این زن با این که نیازمند* است،‏ تمام معاش خود را در صندوق انداخت.‏»‏
69
۵  مدتی بعد،‏ هنگامی که عده‌ای در مورد معبد صحبت می‌کردند که با چه سنگ‌های مرغوب و هدایای وقف‌شده‌ای آراسته شده است،‏ ۶  عیسی گفت:‏ «روزهایی خواهد آمد که از آنچه اکنون در اینجا می‌بینید،‏ سنگی بر سنگی باقی نخواهد ماند،‏ بلکه تمامی آن‌ها فرو ریخته خواهد شد.‏» ۷  سپس آنان از او پرسیدند:‏ «استاد،‏ به ما بگو،‏ این امور چه وقت روی خواهد داد و نشانهٔ نزدیک شدن این‌ها چه خواهد بود؟‏» ۸  او گفت:‏ «مراقب باشید که گمراه نشوید؛‏ زیرا بسیاری به نام من آمده،‏ خواهند گفت:‏ ‹من او هستم› و ‹زمان مقرّر نزدیک است.‏› در پی ایشان مروید.‏ ۹  به علاوه،‏ وقتی اخبار جنگ‌ها و آشوب‌ها* را می‌شنوید،‏ هراسان مشوید؛‏ زیرا نخست باید این امور به وقوع بپیوندد،‏ اما پایان بلافاصله نخواهد آمد.‏»‏
۱۰  سپس به آنان گفت:‏ «قومی بر ضدّ قومی دیگر و حکومتی بر ضدّ حکومتی دیگر برخواهد خاست.‏ ۱۱  زمین‌لرزه‌های عظیم به وقوع خواهد پیوست،‏ در مناطق مختلف قحطی‌ها و بیماری‌های همه‌گیر یکی پس از دیگری روی خواهد داد و وقایع هولناک و نشانه‌های عظیم،‏ از آسمان ظاهر خواهد شد.‏
۱۲  ‏«اما پیش از وقوع همهٔ این‌ها،‏ مردم شما را گرفتار خواهند کرد،‏ آزار خواهند رساند و به کنیسه‌ها و زندان‌ها خواهند سپرد.‏ همچنین شما را به خاطر نام من نزد پادشاهان و والیان خواهند برد.‏ ۱۳  این برای شما فرصتی خواهد بود تا شهادت دهید.‏ ۱۴  پس در دل خود عزم کنید که از پیش در فکر این نباشید که چگونه از خود دفاع کنید؛‏ ۱۵  زیرا من کلام و حکمتی به شما خواهم داد که همهٔ مخالفانتان نیز با هم،‏ یارای مقابله با آن یا تکذیب آن را نداشته باشند.‏ ۱۶  به علاوه،‏ حتی والدین،‏ برادران،‏ خویشان و دوستانتان شما را تسلیم خواهند کرد* و بعضی از شما را خواهند کشت ۱۷  و همهٔ مردم به خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت.‏ ۱۸  اما حتی یک مو هم از سر شما کم نخواهد شد.‏ ۱۹  شما با پایداری خود،‏ زندگی خود را حفظ خواهید کرد.‏*
۲۰  ‏«اما وقتی می‌بینید که سپاهیان در اطراف اورشلیم اردو زده و آن را محاصره کرده‌اند،‏ بدانید که نابودی آن شهر نزدیک شده است.‏ ۲۱  آنگاه آنانی که در یهودیه هستند،‏ به کوهستان بگریزند و کسانی که در اورشلیم هستند،‏ از آن بیرون آیند و آنانی که در خارج شهر هستند،‏ به آن داخل نشوند؛‏ ۲۲  زیرا آن روزها،‏ روزهای اجرای عدالت* است تا تمام آنچه نوشته شده است،‏ تحقق یابد.‏ ۲۳  وای بر زنانی که در آن روزها باردارند و آنانی که شیر می‌دهند!‏ زیرا مصیبتی سخت،‏ این سرزمین را فرا خواهد گرفت و غضب بر این قوم فرو خواهد آمد.‏ ۲۴  آنان به دَم شمشیر خواهند افتاد،‏ در میان همهٔ ملت‌ها به اسارت برده خواهند شد و اورشلیم زیر پای ملت‌ها* لگدمال خواهد شد تا زمانی که دورانِ معینِ ملت‌ها* به انجام رسد.‏
۲۵  ‏«همچنین،‏ نشانه‌هایی در خورشید،‏ ماه و ستارگان خواهد بود و بر روی زمین،‏ ملت‌ها به دلیل غرّش دریای خروشان راه گریز را نخواهند دانست و مشوّش خواهند شد.‏ ۲۶  انسان‌ها از ترس و از تصوّر آنچه در انتظار ساکنان زمین است،‏ از هوش خواهند رفت؛‏ زیرا نیروهای آسمان‌ها به لرزه در خواهد آمد.‏ ۲۷  آنگاه پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم در ابری می‌آید.‏ ۲۸  اما شما هنگام آغاز این وقایع،‏ راست بایستید و سرهای خود را بلند کنید؛‏ زیرا نجات شما نزدیک است.‏»‏
۲۹  سپس عیسی برای آنان مَثَلی آورده،‏ گفت:‏ «درخت انجیر و درختان دیگر را در نظر بگیرید.‏ ۳۰  وقتی می‌بینید که جوانه می‌زنند،‏ می‌دانید که تابستان نزدیک است.‏ ۳۱  به همین ترتیب نیز،‏ وقتی شما وقوع این چیزها را می‌بینید،‏ بدانید که پادشاهی خدا نزدیک است.‏ ۳۲  به‌راستی به شما می‌گویم،‏ تا همهٔ این‌ها روی ندهد،‏ این نسل از میان نخواهد رفت.‏ ۳۳  آسمان و زمین از میان خواهد رفت،‏ اما کلام من هرگز از میان نخواهد رفت.‏
۳۴  ‏«مراقب خود باشید مبادا پرخوری،‏ میگساری و نگرانی‌های زندگی* دل‌های شما را گرفتار* سازد و آن روز ناگهان بر شما آید ۳۵  و همچون دامی غافلگیرتان کند؛‏ زیرا آن روز در سراسر زمین و بر تمامی ساکنان آن خواهد آمد.‏ ۳۶  پس بیدار بمانید و هیچ گاه از دعاهای التماس‌آمیز دست مکشید تا بتوانید از هر آنچه باید به وقوع بپیوندد،‏ نجات یابید و در حضور پسر انسان بایستید.‏»‏
۳۷  عیسی روزها در معبد تعلیم می‌داد و شب‌ها از شهر بیرون می‌رفت.‏ او شب‌ها را در کوهی معروف به کوه زیتون می‌گذراند.‏ ۳۸  تمامی مردم صبح زود به معبد نزد او می‌آمدند تا سخنانش را بشنوند.‏
**************************
گردآوری:ابوالقاسم کریمی
8 / بهمن /1399
تهران - ورامین


 

 

وبلاگ شخصی ابوالقاسم کریمی
وبلاگ شخصی ابوالقاسم کریمی شاعر و نویسنده / وبسایت: k520.ir

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋