مدل رشدی زوجدرمانی، که توسط الین بادر و پیتر پیرسون ابداع شد، چارچوبی را برای درک مراحل طبیعی و چالشهایی که زوجها در سفر مشترک با آنها مواجه میشوند، ارائه میدهد. این مدل بر این اصل بنا شده است که روابط سالم بدون تعارض نیستند، بلکه با توانایی مدیریت سازنده تعارض مشخص می شوند.
طبق نظر بادر و پیرسون، زوجها در مراحل رشد متمایز پیشرفت میکنند که هر کدام وظایف و فرصتهای رشد خاص خود را دارند. بادر و پیرسون بر اهمیت «پردازش فرآیند» تأکید میکنند - وقت گذاشتن برای تأمل در تعارضها، شناسایی احساسات و نیازهای اساسی، و کشف راههایی برای برآورده کردن این نیازها بدون به خطر انداختن شریک زندگی.
مدل رشد این مراحل را با استفاده از چالش های رشدی و نه آسیب شناسی توصیف می کند. این مراحل عبارتند از:
- پیوند (همزیستی)
- متمایز کننده
- تمرین کردن
- نزدیک شدن
اجازه دهید در مورد هر یک از آنها به طور خلاصه بحث کنیم.
مرحله پیوند (همزیستی).
در رویکرد زوج درمانی الین بادر، یک زوج زود با هم پیوند می خورند و عاشقانه عاشقانه می شوند. آنها بر شباهتهای خود تمرکز میکنند و نمیخواهند تفاوتهایشان به آنها یادآوری شود، اگرچه از نظر فکری متوجه میشوند که تفاوتهایی با هم دارند. صرف نظر از این، به نظر می رسد در این مرحله پیوند مهم نیست. آنها "همسران" هستند که "مقدر شده است با هم باشند."
رابطه جنسی معمولاً در فرکانس بالایی است و آنها جدایی ناپذیر می شوند و ممکن است دوستی های دیگر را تهدید کنند. برخی آن را فاز لیمرنس می نامند. هر چه اسمش را بگذارند، مست کننده و شگفت انگیز و فراگیر است. پیوند یک مرحله مهم برای نوزادان، مادران و زوجین است. لمس فیزیکی صمیمی، مانند در آغوش گرفتن، خوابیدن در هم تنیده، و رابطه جنسی، ما را دوباره به ریشه های اولیه خود به عنوان انسان متصل می کند.
مرحله تمایز
با این حال، با گذشت زمان، نادیده گرفتن این تفاوت ها غیرممکن می شود. "تفاوت" در این مرحله بارزتر می شود. تمایز مرحله عادی است، "کشیدن" شخصیت ها، و بحث های روشن مورد نیاز است. فرض بر این است که دو واقعیت وجود دارد، نه یک واقعیت.
چه آنها در مورد این اختلافات با هم دعوا کنند یا سعی کنند به طور مسالمت آمیز همزیستی کنند، یک یا هر دو شریک نمی توانند متوجه نشوند که دیگر "جدا ناپذیر" نیستند. در کودکی، این زمانی است که نوزاد متوجه می شود که مادر موجودی جداگانه با خواسته ها و نیازهای خود است. مادر دیگر امتداد کودک نیست، به طور جادویی می داند که کودک چه می خواهد و فوراً آن را فراهم می کند.
در رشد عادی زوجها، هر یک از شریکها همین درس را میآموزند: «ما انسانهایی جدا هستیم با خواستهها و نیازهای متفاوت». مهمتر از آن، در این مرحله، زوجها میآموزند که ابراز صریح و آشکار خود برای عشق مشترکشان «خطرناک» نیست. آنها می توانند متفاوت باشند، اما به دلیل این تفاوت ها "بد" نیستند. اگر هر دو تقریباً در یک زمان به این مرحله برسند (که معمول نیست)، زمان گفتگوهای صریح است که به هر یک از آنها کمک می کند تا ارزش های خود را روشن کنند.
با این حال، به اشتراک گذاری صمیمی این تفاوت ها نیز می تواند آنها را به هم نزدیک تر کند. این کشش عادی شخصیت هایی است که چیزهای مختلف می خواهند. هنگامی که آنها این چالش رشدی را با موفقیت مانور می دهند، راهی برای مبارزه بدون تشدید یا دستکاری دیگری می آموزند. و آنچه را که میخواهند و نیاز دارند «دستکش» نمیکنند، و احساس «ناامیدی» میکنند که هرگز نیازهای خود را برآورده نخواهند کرد.
آنها یاد می گیرند بدون اینکه احساسات شریک خود را به عنوان «تهمت» بگیرند و «تدافعی» شوند، گوش کنند. آنها یاد میگیرند که در مورد تجربیات خود صحبت کنند، بدون اینکه آسیبها یا احساسات خود را به همسرشان منتقل کنند. آنها نه سرزنش می کنند و نه متهم می کنند. آنها در مورد اینکه رویدادها چگونه شخصاً آنها را تحت تأثیر قرار می دهند صحبت می کنند.
جملات آنها با «احساس میکنم...» یا «فکر میکنم...» شروع میشود. آنها در حال گذراندن مرحله مهم تعریف این افکار و احساسات در مقابل شاهد صمیمی خود هستند. هرچه بیشتر صحبت کنند، بیشتر متوجه می شوند که این مسائل برای آنها چه معنایی دارد و چرا از نظر احساسی روی آنها سرمایه گذاری می کنند. با کمک شنونده ای فهمیده، آنها بیشتر درباره خود می آموزند: اهداف، ارزش ها، امیدها و رویاهایشان. آنها در نتیجه تفاوت هایی که بین آنها ایجاد می شود از طریق اشتراک گذاری بیشتر درباره خود می آموزند. این نقش «آغازگر» در مدل توسعه است.
در حالت ایده آل، شنونده (بادر آنها را "پرسشگر" نامید) یاد می گیرد که بازتر، کنجکاوتر و کمتر تدافعی شود. حتی اگر شریک زندگی آنها از دست آنها عصبانی باشد، آنها یاد می گیرند که در درون خود آرام بمانند.
او در مورد تجربه خود از من به من می گوید. آنها در مورد من صحبت نمی کنند.»
انجام این کار می تواند سخت باشد زیرا فرض می کند که دو واقعیت وجود دارد، نه فقط یک واقعیت. زمانی که شریک زندگیشان صدمه میزند، همدل میشوند، وقتی شریک زندگیشان از دستشان عصبانی است کنجکاو میشوند و وقتی شریکشان میترسد، آرامش میدهند.
در نقش «پرسشگر»، آنها یاد میگیرند که سختترین انواع سؤالها را بپرسند: سؤالات واقعاً باز که به گوینده کمک میکند عمیقتر شود و در عین حال احساس میکند در حضور کسی است که واقعاً میخواهد بفهمد.
مرحله تمرین
در برخی مواقع، در مدل زوجدرمانی بادر، مانند کودکی که دیگر راضی به نشستن روی آغوش والدین خود نیست، مرحله تمرین زمانی شروع میشود که یک یا هر دو طرف شروع به تمرکز بیشتر روی دنیای اطراف خود میکنند. کودکان به کاوش در دنیای اطراف خود سوق داده می شوند. این یک وظیفه رشدی طبیعی است.
آنها با آموختن اینکه "تفاوت" به رابطه آنها آسیب نمی رساند، اکنون شروع به کشف دنیای اطراف خود می کنند. اگر در تمایز موفق باشند، یاد گرفتهاند که چگونه تفاوتها را مدیریت کنند، به وضوح برای خودشان صحبت کنند و اضطراب ناشی از انجام این کار را مدیریت کنند.
اکنون، در تمرین، آزمایش میکنند که داشتن «لحظههای خودخواهانه»، دوستان جدا، افکار خصوصی، جاهطلبیهای شغلی متمایز، سرگرمیهای منحصربهفرد یا دورههای کنارهگیری عاطفی برایشان چه معنایی دارد و چگونه بر رابطه تأثیر میگذارد. اگر هر دو به طور همزمان در این مرحله باشند، زمان شلوغ رشد برای هر دو است.
هر کدام به سختی متوجه اکتشاف و فعالیتهای مستقل دیگری میشوند، یا اگر متوجه شوند، افتخار میکنند که میتوانند بدون اینکه بیش از حد «نیازمند» باشند، به خوبی عمل کنند. هر دو از این توانایی برخوردارند که خلاق تر شوند، درباره خود و جهان کنجکاوتر شوند و خود را به عنوان افرادی دوست داشتنی، ارزشمند و قدرتمند معرفی کنند.
با این حال، یک تغییر اتفاق می افتد که باعث می شود شرکا به لذت های تیم بودن و احساس پیوند نگاه کنند. مانند بازگشت به خانه به خانه آشنا پس از یک غیبت طولانی، این "بازگشت به" هم لطیف و هم بازتر است. چیزی که زمانی "معمولی" و "هیچ چیز خاصی" بود بیشتر مورد استقبال قرار می گیرد. دلبستگی و لذت های معمولی مورد توجه قرار می گیرد.
مرحله نزدیک شدن
- در این مرحله آسیب پذیری و گشودگی بیشتری وجود دارد.
- رضایت بیشتر از رابطه
- قدردانی بیشتر از جایگاه منحصر به فرد شریک زندگی خود در زندگی شما.
مانند کودکی که با خوشحالی جهان را کاوش می کند، نزدیک شدن به کودک خسته پس از یک قرار طولانی بازی شباهت دارد: خوشحال از رفتن به خانه و دیدن خانواده، اسباب بازی هایشان و راحتی تختشان.
گفتن این جمله آسان تر می شود: «بیایید در مورد آن مذاکره کنیم. میخواهم تو هم خوشحال باشی.» به دست آوردن آنچه می خواهید دیگر به عنوان یک پیشنهاد برد-بازنده دیده نمی شود. هر کدام میخواهند به شریک زندگیشان کمک کنند تا آنچه برایشان مهم است به دست بیاورند و همچنین به رضایت خود از زندگی خود برسند. کار تیمی واقعی ظاهر می شود. تنها راه حل های برد-برد قابل قبول هستند، حتی اگر تقسیم 50/50 واقعی وجود نداشته باشد. شاید در مرحله همزیستی شنیده میشد: «شاد کردن تو باعث خوشحالی من میشود»، اما اکنون واقعاً در سطح بسیار عمیقتری منظور شده است. یکی از همسران شخصاً با شادی دیگری غنی می شود.
در این مرحله، شرکا یاد میگیرند که بدهند، حتی زمانی که انجام آن ناخوشایند است، زیرا شراکت دیگر یک «بازی حاصل جمع صفر» نیست. محبت آنها را قادر می سازد تا بلوغ بیشتری به عنوان افراد و ظرفیت بیشتری برای پاسخگویی مداوم و با دقت بیشتر به نیازهای شریک زندگی خود داشته باشند. آنها داوطلبانه تصمیم میگیرند چیزهایی را که میدانند برای شریک زندگیشان ناراحتکننده است، بدون رنجش یا احساس محرومیت کنار بگذارند. جنگ قدرت در مرحله تمرین یا مبارزه بر سر چگونگی مدیریت تفاوت آسان تر می شود.
رابطه جنسی در این مرحله نیز بهتر می شود.
در پست بعدی، استراتژیهای عملی برای پردازش دعوا در مراحل مختلف رشد و همچنین ابزارهایی برای ارزیابی و بهبود مهارتهای حل تعارض شما به عنوان یک زوج بررسی خواهیم کرد.
با درک مدل رشد و اصول آن، می توانید بینش های ارزشمندی در مورد پویایی های زیربنایی تعارضات خود به دست آورید و مسیری را برای ارتباط سازنده تر و صمیمیت عاطفی عمیق تر با شریک زندگی خود ترسیم کنید.
خلاصه
مدل رشد زوجدرمانی که توسط الین بادر و پیتر پیرسون ایجاد شده است، چارچوبی برای درک مراحل طبیعی و چالشهایی که زوجها در روابط خود با آن روبرو هستند، ارائه میکند. این مدل تأکید می کند که روابط سالم بدون تعارض نیستند، بلکه با توانایی مدیریت تعارضات به طور سازنده مشخص می شوند. زوج ها در مراحل رشد متمایز پیشرفت می کنند: پیوند (همزیستی)، تمایز، تمرین، و نزدیک شدن. هر مرحله وظایف و فرصتهای منحصر به فردی را برای رشد ارائه میکند و زوجها یاد میگیرند که به طور مؤثر ارتباط برقرار کنند، تفاوتها را مدیریت کنند و از نیازهای فردی یکدیگر حمایت کنند و در عین حال شراکتی قوی داشته باشند. با درک این مراحل و درگیر شدن در «پردازش فرآیند»، زوجها میتوانند بینشهای ارزشمندی در مورد تعارضات خود به دست آورند و برای صمیمیت عاطفی عمیقتر و رشد شخصی تلاش کنند.
پاسخ ها