سریال آنتولوژی علمی-تخیلی آینه سیاه، نگاهی متفاوت به نیمه تاریک طبیعت انسان است. این سریال، با نگاهی منفی، به تضادهای اخلاقی انسان و تکنولوژی میپردازد. با توجه به مستقل بودن قسمتهای آینه سیاه، هر قسمت این سریال مناسب حسوحالی است. در ادامه نگاهی داریم به بهترین قسمت های سریال آینه سیاه که هر کدام مناسب حالوهوایی است.
ما لیستی از بهترین قسمت های سریال آینه سیاه را بر اساس حس و حال یا ژانر دستهبندی کردهایم. اگر دنبال اپیزودی تاریک، عاشقانه، تعاملی یا ژانر دیگری هستید این لیست را بخوانید.
تمام قسمتهای آینه سیاه فضای تاریکی دارند، اما بعضیها واقعاً نمای کامل یک ویرانشهر تاریک هستند. قسمت «پانزده میلیون امتیاز» یک انتقاد تند به نظام سرمایهداری است. داستان در دنیایی میگذرد که جوانان برای به دست آوردن امتیاز، تمام روز را رکاب میزنند. آنها این امتیازها را برای زیباتر کردن شخصیتهای مجازی خود یا رد کردن تبلیغات دائمی که به آنها نشان داده میشود، خرج میکنند. بزرگترین پاداش، شرکت در یک برنامه استعدادیابی تلویزیونی و شانس داشتن یک زندگی بهتر است. بازی قوی دانیل کالوویا در این قسمت باعث شد جوردن پیل او را برای فیلم برو بیرون انتخاب کند، و دلیل این انتخاب کاملاً واضح است.
یکی از ترسناکترین قسمتهای آینه سیاه، «سقوط» نام دارد. این قسمت، آیندهای را نشان میدهد که در آن، تمام ارتباطات مردم با یک اپلیکیشن موبایل امتیازدهی میشود. میانگین امتیاز شما مشخص میکند کجا کار کنید و کجا زندگی کنید. لیسی (با بازی برایس دالاس هاوارد) وقتی دوست صمیمی دوران کودکیاش از او میخواهد ساقدوش شود، فرصتی برای بالا بردن رتبهاش میبیند. این قسمت که مایکل شور و رشیدا جونز آن را خیلی خوب نوشتهاند، احتمالاً باعث میشود درباره فرهنگ اینفلوئنسرها و نحوه استفادهتان از شبکههای اجتماعی فکر کنید.
چارلی بروکر، سازنده آینه سیاه، با بیشا کی. علی همکاری کرده تا یک داستان ناراحتکننده درباره سیستم بهداشت آمریکا، جمعآوری آنلاین پول و وابستگی ما به خدمات اشتراکی بسازند. در این داستان، سرویس ریورمایند به آماندا (با بازی رشیدا جونز) کمک میکند تا با ذخیره بخشی از هوشیاریاش در فضای ابری، از تومور مغزیاش خوب شود. اما وقتی هزینه نگهداری از این هوشیاری بالا میرود، او مجبور میشود تبلیغاتی کند که شغل و روابطش را خراب میکند. او حتی نمیتواند برای سالگرد ازدواجش از محدوده پوشش ریورمایند خارج شود. همسرش مایک (با بازی کریس اودوود) برای پرداخت هزینه یک طرح بهتر، در یک پخش زنده شروع به آسیب زدن به خودش و تحقیر شدن در مقابل کمکهای مالی تماشاگران روانی میکند. این قسمت احساسی، تاریکترین وجه آینه سیاه است.
وقتی یک مصاحبه کاری یا قرار عاشقانه خوب پیش نمیرود، خیلی راحت میشود در خاطرات آن غرق شد و فکر کرد که چه چیزی میتوانست فرق کند. قسمت «کل تاریخچه تو» این فکر وسواسی را شدیدتر میکند و آیندهای نزدیک را نشان میدهد که در آن ایمپلنتها تمام چیزهایی را که یک نفر میبیند ضبط میکنند. به این ترتیب، هر کسی میتواند هر لحظهای را برای خودش یا دیگران دوباره ببیند. توبی کبل نقش وکیلی را بازی میکند که وسواس دارد خاطراتش را مرور کند تا مدرکی برای خیانت همسرش پیدا کند. این داستان ترسناک نشان میدهد که دانستن بیشتر، در نهایت باعث خوشحالی آدم نمیشود. بازی جودی ویتاکر (دکتر هو) هم در این قسمت عالی است.
در این قسمت غمگین و زیبا، اَش (با بازی دامنال گلیسون) در یک تصادف رانندگی که به خاطر حواسپرتی رخ میدهد کشته میشود. این اتفاق کمی بعد از نقل مکان به خانهای با شریک عاطفیاش مارتا (با بازی هیلی آتوِل) رخ میدهد. مارتا که بسیار ناراحت است، از یک فناوری جدید استفاده میکند تا با یک هوش مصنوعی که از فعالیتهای زیاد اَش در شبکههای اجتماعی ساخته شده، به صحبت با او ادامه دهد. قسمت «زود برمیگردم» تصویری مالیخولیایی از غم و اندوه است. این داستان تفاوت بین شخصیتی که در دنیای آنلاین نشان میدهیم و خود واقعیمان را بررسی میکند.
پل جیاماتی، بازیگر برنده گلدن گلوب و امی، در این قسمت تأثیرگذار نقش فیلیپ را بازی میکند. فیلیپ مردی تلخ و گوشهگیر است که با خاطرات عشق زندگیاش دست و پنجه نرم میکند. سالها بعد از جدایی تلخشان، شرکتی با فیلیپ تماس میگیرد تا یک یادبود برای عشق سابقش بسازد. آنها از فناوریای استفاده میکنند که به فیلیپ اجازه میدهد با کمک یک راهنمای هوش مصنوعی (با صدای پتسی فران)، وارد عکسهای قدیمی شود. این قسمت که کریس برت و لوک تیلور آن را به زیبایی کارگردانی کردهاند، با موسیقی و جان بخشیدن به عکسهای ثابت، گذشته را زنده میکند. جیاماتی با بازی جذابش، فیلیپ را به تصویر میکشد که مجبور است اشتباهاتش و آنچه را از دست داده بپذیرد. به باور علاقهمندان آینه سیاه این قسمت یکی از بهترین قسمت های سریال آینه سیاه بود.
خیلیها آینه سیاه را با منطقه گرگومیش مقایسه میکنند، اما قسمت «خرس سفید» از نظر ساختار پیچیده و پر از تعلیق، بیشتر از همه به آن سریال شبیه است. داستان درباره زنی است که با از دست دادن حافظهاش بیدار میشود و کمک میخواهد، اما میبیند بیشتر مردم فقط با تلفنهایشان از او فیلم میگیرند. وقتی او به دنبال دلیل یک پخش کننده ذهن میگردد، حقیقتی بسیار تاریکتر از تصورش پیدا میکند. حتماً تا آخر تیتراژ را ببینید، چون دید شما را نسبت به کل قسمت عوض میکند.
دن تراختنبرگ، کارگردان فیلم شکار، و چارلی بروکر در قسمت «آزمایش بازی»، یک نگاه عمیقاً ترسناک به بازیهای ویدیویی وحشتناک ارائه میدهند. کوپر (با بازی وایات راسل) بعد از فوت پدرش که به بیماری آلزایمر مبتلا بود، به سفر دور دنیا رفته است. او برای اینکه به خانه برنگردد و با مادرش روبهرو نشود، قبول میکند یک سیستم بازی ویدیویی آزمایشی را امتحان کند. اما کمکم واقعیت و بازی با هم قاطی میشوند و یک شبکه عصبی مصنوعی کوپر را مجبور میکند با بزرگترین ترسهایش روبهرو شود. عمارت تسخیرشدهای که پر از عنکبوتهای غولپیکر است، به اندازه وحشت روانی این قسمت ترسناک نیست.
«بندرسنچ» یک ترکیب جسورانه از فیلم و بازی ویدیویی است. این اثر به طور مداوم از بینندگان میخواهد تصمیماتی بگیرند که پایان داستان را عوض میکنند و چندین مسیر روایی و پنج پایان مختلف را نشان میدهد. داستان در سال ۱۹۸۴ اتفاق میافتد و درباره استفان باتلر (با بازی فیون وایتهد) است، یک برنامهنویس بااستعداد که تلاش میکند یک بازی فانتزی بسازد که انتخابهای بازیکن در آن واقعاً مهم باشند. بهتر است زمان زیادی، شاید چند روز، برای تماشای «بندرسنچ» اختصاص دهید تا بتوانید انتخابهای گوناگونی انجام دهید که سرنوشت استفان و بازیاش را تعیین میکنند. برای کسانی که دنبال اپیزودی خلاقانه هستند این اپیزود بهترین قسمت سریال آینه سیاه است.
درسته که تمام قسمتهای آینه سیاه داستانهای جداگانهای دارند، اما خیلی از آنها شامل نشانههای پنهانی هستند که آنها را در یک دنیای مشترک به هم وصل میکنند. این موضوع مخصوصاً در قسمت ویژه کریسمس، «کریسمس سفید»، دیده میشود که به تمام قسمتهای فصلهای ۱ و ۲ اشاره میکند؛ از فناوری استفاده شده در «کل تاریخچه تو» گرفته تا آهنگی که در «پانزده میلیون امتیاز» خوانده میشود. این اشارهها در سه داستان به هم پیوسته پخش شدهاند که درباره موضوعات فریب در عشق، دستیارهای شخصی و تعقیب آنلاین هستند. حتی اگر تمام این ارتباطات را متوجه نشوید، بازی جذاب جان هام شما را سرگرم خواهد کرد.
چارلی بروکر در قسمت «جون وحشتناک است»، نگاهی خندهدار و در عین حال تاریک به تلویزیونهای پرطرفدار دارد. در این قسمت، جون (با بازی آنی مورفی) متوجه میشود که جدیدترین سریال پرطرفدار در سرویس استریمبری درباره زندگی او ساخته شده است. جون که به شدت میخواهد جلوی پخش شدن لحظات تاریک زندگیاش در تلویزیون را بگیرد، از سلما هایک کمک میخواهد که نقش جون را در آن سریال بازی میکند. وقتی سریال شروع به نشان دادن تلاشهای جون برای متوقف کردنش میکند، همهچیز پیچیدهتر میشود و راز عجیب پشت محتوای استریمبری فاش میگردد. سرویس استریمبری در قسمت «هتل رویایی» از فصل هفتم هم دوباره ظاهر میشود، این بار به عنوان محل نگهداری هوش مصنوعی بازسازیشده یک فیلم قدیمی.
«یواساس کالیستر» یک تقلید طنزآمیز و تاریک از پیشتازان فضا است. در این قسمت، جسی پلمونز نقش رابرت دالی را بازی میکند، یک برنامهنویس نابغه که یکی از بنیانگذاران یک بازی ویدیویی آنلاین محبوب است. رابرت که از رفتار همکارانش ناراضی است، به یک شبیهسازی خصوصی پناه میبرد. در آنجا او نقش یک کاپیتان شبیه کرک را بازی میکند و یک خدمه وفادار، که بر اساس همکارانش ساخته شدهاند، را در ماجراهای هیجانانگیز رهبری میکند. اما وقتی یک کارمند جدید (با بازی کریستین میلیوتی) توجه رابرت را جلب میکند، متوجه میشویم که در این دنیای خیالی قدرت او، اتفاقات پیچیدهتری در حال رخ دادن است. قسمت «یواساس کالیستر: به سوی بینهایت» از فصل هفتم، اولین قسمت دنبالهدار آینه سیاه است و داستان خدمه مجازی را در یک دنیای بازی که هر روز خطرناکتر میشود، دنبال میکند.
مایلی سایرس، که دوران نوجوانیاش را به عنوان یک ستاره پاپ پشت سر گذاشته و حالا به تجربههای جدید در موسیقی روی آورده، در این قسمت نقش اشلی او را بازی میکند. اشلی یک ستاره پاپ است که آرزو دارد موسیقی راک بنوازد، اما این خواسته با نظر عمه و مدیر برنامههای سختگیرش جور در نمیآید. در این قسمت خندهدار، یک طرفدار نوجوان، خواهر عاشق راک و یک ربات اسباببازی با شخصیت اشلی باید دست به کار شوند تا اوضاع را درست کنند. این اپیزود شامل نسخههای پاپ فوقالعادهای از آهنگهای گروه ناین اینچ نیلز است.
اگر فکر میکنید سگهای رباتیک پیشرفته بیشتر ترسناک هستند تا جالب، حتماً قسمت «سر فلزی» را تماشا کنید. این قسمت همین فناوری را در حال تعقیب و کشتن انسانها نشان میدهد. تمدن بشری در این داستان مضطرب و سیاهوسفید از هم پاشیده است. بعضی از نماهایی که از دید ربات گرفته شدهاند، به طرز خاصی دلهرهآور هستند. این قسمت با ۴۱ دقیقه، یکی از کوتاهترین قسمتهای آینه سیاه است. البته خیال نکنید به این دلیل اپیزود ساده و کم هیجانی را تماشا میکنید.
قسمت بسیار دوستداشتنی «سان جونیپرو» اولین قسمت آینه سیاه بود که پایانی خوش داشت. این اپیزود درباره یورکی (با بازی مکنزی دیویس) است، یک زن خجالتی و راستگو که در یک کلوپ شبانه در شهر تفریحی سان جونیپرو، عشق را تجربه میکند.. یورکی تلاش میکند این رابطه کوتاه را به چیزی عمیقتر تبدیل کند. این قسمت یک داستان عاشقانه شیرین با موسیقیهای عالی دهه ۸۰ است.
قرار عاشقانه گذاشتن کار سختی است، اما در قسمت «دیجی را اعدام کن»، یک اپلیکیشن جدید به نام کوچ قول میدهد این کار را آسانتر کند. این اپلیکیشن افراد را با هم جفت میکند و برای هر زوج یک زمان پایان تعیین میکند؛ تا زمانی که بالاخره شریک زندگی همیشگی خود را با انتخاب اپلیکیشن پیدا کنند. امی (با بازی جورجینا کمپبل) و فرانک (با بازی جو کول) فقط برای ۱۲ ساعت با هم جفت میشوند، اما کمکم به این فکر میکنند که آیا باید به احساسات خودشان نسبت به هم بیشتر از حرفهای کوچ اعتماد کنند. آنها در این بین، مجموعهای از روابط ناموفق و بد را با افراد دیگر تجربه میکنند. اگر قسمت «سان جونیپرو» حس عاشقانه خوبی به شما داده است، این قسمت را بعد از آن تماشا کنید.
سریال علمی-تخیلی آینه سیاه با داستانهای مستقل و تأملبرانگیز، شما را به دنیایی میبرد که تکنولوژی و طبیعت انسان در آن به چالش کشیده میشوند. از اپیزودهای تاریک و دیستوپیایی مثل «پانزده میلیون امتیاز» تا داستانهای عاشقانه و احساسی مانند «سان جونیپرو»، این سریال برای هر حسوحالی داستانی دارد. ما بهترین اپیزودها را بر اساس ژانر و حالوهوا دستهبندی کردهایم تا تجربهای متناسب با روحیهتان داشته باشید.
لیست کامل بهترین قسمت های سریال آینه سیاه را بخوانید، اپیزود مورد علاقهتان را انتخاب کنید و آن را تماشا کنید و بعد هم اپیزود محبوب خود را به ما بگویید. بهترین قسمت های سریال آینه سیاه برای شما کدام است؟
منبع: Netflix
پاسخ ها