در طول تاریخ، همواره جنبشهایی سیاسی و در رأس آنها رهبرانی وجود داشتهاند که رویکردشان عوام گرایی یا بهقول معروف، بهدستآوردن دل مردم بوده است. این جنبشها را پوپولیستی و مکتب فکری آنها را پوپولیسم مینامند. رهبران پوپولیست تلاش میکنند با متقاعدکردن مردم به اینکه نخبگان جامعه برای نگرانیها و مسائل آنها اهمیتی قائل نیستند، خودشان را تنها نماینده واقعی مردم معرفی کنند. این جنبش از اواخر قرن نوزدهم در آمریکا آغاز شد و از آن زمان تاکنون بارها در سراسر جهان شاهد ظهور احزاب سیاسی، سیاستمداران و رهبرانی بودهایم که از این مکتب فکری پیروی میکنند. این مقاله به توضیح مفصل پوپولیسم به زبان ساده اختصاص دارد.
پوپولیسم (Populisme) در لغت بهمعنای عوام گرایی است. دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی تعاریف مختلفی از پوپولیسم ارائه کردهاند، اما رایجترین تعریفی که از آن وجود دارد تعریفی ایدهمحور است که پوپولیستها را با ایدهها و سخنان آنها معرفی میکند. طبق این تعریف، پوپولیسم مبارزهای بسیار گسترده بین مردم جامعه «خوب و اخلاقمند» و نخبگان «فاسد و خودخواه و توطئهگر» است.
در رویکرد ایدهمحور، پوپولیستها معمولا مردم را با توجه به طبقه اجتماعیاقتصادی، قومیت یا ملیت آنها تعریف میکنند. از سوی دیگر نخبگان را بهعنوان نهادی بیشکل تعریف میکنند که از چندین نهاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانهای تشکیل شده است. بهاعتقاد پوپولیستها، نخبگان منافع خود را «هماهنگ با» منافع گروههای ذینفع دیگر مانند مهاجران، اتحادیههای کارگری و شرکتهای بزرگ و «مقدم بر» منافع مردم میشمارند.
اگر بنای تعریف پوپولیسم را ایدههای پیروان آن قرار دهیم، ویژگیهای اساسی پوپولیسم را میتوان اغلب در ایدئولوژیهای دیگر نظیر ناسیونالیسم، لیبرالیسم کلاسیک یا سوسیالیسم هم یافت. بنابراین پوپولیستها در هر نقطهای از طیف سیاسی، از محافظهکار گرفته تا آزادیخواه، قرار میگیرند.
رهبران جنبشهای پوپولیستی اغلب شخصیتهای کاریزماتیک مسلطی هستند که ادعا میکنند بهعنوان صدای مردم در دولت عمل میکنند. مثلا دونالد ترامپ، رئیسجمهور پوپولیست آمریکا، در سخنرانی ژانویه ۲۰۱۷ اظهار کرد:
گروه کوچکی در پایتخت کشور ما، مدتی طولانی مزایای دولت را درو کردهاند؛ در حالی که هزینه آن را مردم ما متحمل شدهاند.
تعریف دیگری از پوپولیسم وجود دارد که برخلاف تعریف ایدهمحور، آن را نیرویی اجتماعی و رهاییبخش میداند. طبق این تعریف، پوپولیسم بهدنبال کمک به گروههای بهحاشیهراندهشده است که تلاش میکنند ساختارهای نظام حاکم را به چالش بکشند. اقتصاددانان گاهی پوپولیسم را با دولتهایی مرتبط میدانند که مخارج داخلی را بهجای مالیات از مردم، از طریق وامهای کشورهای خارجی تأمین میکنند و با این روش بهدنبال جذب مردماند، رویهای که اغلب به تورم شدید منجر میشود و درنهایت به اقداماتی اضطراری برای رفع آن میانجامد.
تعریف منفیتری از پوپولیسم آن را مترادف عوام فریبی در نظر میگیرد که بهمعنای دادن پاسخهای ساده و پرآبوتاب به مسائل پیچیده است. همچنین گاهی آن را با «فرصتطلبی» سیاسی یکی میدانند که تلاشی است برای جلب رضایت رأیدهندگان بدون درنظرگرفتن راهحلهای دقیق و منطقی برای رفع مشکلات جامعه.
پوپولیسم از نمایندگی سیاسی و هر چیزی که میانجی رابطه مردم با رهبر یا دولت باشد انتقاد میکند و در دموکراتیکترین شکل خود بهدنبال دفاع از منافع و به حداکثر رساندن قدرت شهروندان عادی از طریق اصلاحات و نه انقلاب است.
گفته میشود آغاز پوپولیسم به دوران ریاستجمهوری اندرو جکسون در آمریکا و تشکیل حزب پوپولیست در سال ۱۸۹۲ برمیگردد. از آن زمان تاکنون، این مکتب سیاسی بارها در آمریکا و سایر حکومتهای دموکراتیک در سراسر جهان، با درجات مختلفی از موفقیت ظهور کرده است. مانند سایر نقاط جهان، در آمریکا هم جنبشهای پوپولیستی ادعا میکنند که نماینده مردم عادی در مبارزهٔ «ما در برابر آنها» علیه نخبگان هستند. اولین رئیسجمهور پوپولیست آمریکا اندرو جکسون بود و آخرین آنها تا زمان نگارش این مقاله دونالد ترامپ بوده است.
اندرو جکسون از سال ۱۸۲۹ تا ۱۸۳۷ رئیسجمهور آمریکا بود و او را رئیسجمهور خلق مینامیدند. در این واقعیت که او اولین رهبر پوپولیست آمریکایی بوده است، تردیدی نیست. مشخصه ریاستجمهوری جکسون مخالفت او با نهادهای دولتی پیشین بود. او بود که دست دولت را از بانک Second Bank و سپس بانک ملی این کشور کوتاه کرد و خواستار نافرمانی از بسیاری از احکام دیوان عالی آمریکا یا ابطال آنها شد. او استدلال میکرد که «مایه تأسف است که ثروتمندان و قدرتمندان جامعه میتوانند قوانین حکومت را در جهت اهداف خودخواهانه خود منحرف کنند».
پوپولیسم در قالب جنبشهای سیاسی سازمانیافته از سال ۱۸۹۲ و با ظهور حزب پوپولیست در آمریکا آغاز شد. این حزب عمدتا بین کشاورزان جنوب و غرب آمریکا طرفدار داشت و بخشهایی از خطمشی حزب گرینبک (Greenback Party) را پذیرفت از جمله ممنوعیت مالکیت زمینهای کشاورزی آمریکا برای اتباع خارجی و قوانین ایالتی گرنجر درباره کنترل هزینه حملونقل محصولات کشاورزان به بازار از طریق راهآهن.
از سازماندهی گردهماییها و سخنرانی در آنها گرفته تا مقالهنویسی درباره برنامه کاری حزب، زنان نقش مهمی در حزب پوپولیست ایفا کردند؛ بااینحال تا حدود ۳ دهه بعد هم به آنها حق رأی داده نشد! حزب پوپولیست از جنبش «اعتدال و ممنوعیت» برای محدودیت و ممنوعیت مصرف الکل، غیرقانونیکردن مونوپولی (انحصارگرایی) و تبانی تولیدکنندگان برای تعیین قیمتها که به ضرر مصرفکنندگان بود، حمایت کرد.
رهبران حزب پوپولیست بهدلیل ترس از زدن برچسب ضدسفید به آنها، از متوسلشدن به آرای سیاهپوستان پرهیز میکردند. آنها امیدوار بودند با ترویج سیاستهای اجتماعی و اقتصادی خاصی که بهنفع هر دو نژاد بود، به رأیدهندگان سفیدپوست اطمینان دهند که این سیاستها بهمعنای حمایت از برابری نژادی نیست. حتی برخی از اعضای بانفوذ حزب در جنوب آمریکا، علنی از قوانین مربوط به برتری سفیدپوستان نظیر قوانین جیم کرو حمایت کردند تا مخالفی برای خود نتراشند.
جیمز بی. ویور (James B. Weaver)، نامزد حزب پوپولیست برای ریاستجمهوری در انتخابات سال ۱۸۹۲، توانست در اوج محبوبیت ۲۲ رأی الکترال به دست آورد که همگی از ایالتهای منطقه دیپ ساوث (Deep South) بودند. بااینحال این حزب که نتوانست حمایت رأیدهندگان شمالی را به دست آورد، کمکم محبوبیت خود را از دست داد و تا سال ۱۹۰۸ منحل شد.
هوی لانگ (Huey Long) از ایالت لوئیزیانا که سخنوری پرآبوتاب و سبک کاریزماتیکش مشهور است، اولین جنبش سیاسی پوپولیستی موفق قرن بیستم را برپا کرد. لانگ از یک کرسی در کمیسیون راهآهن لوئیزیانا در سال ۱۹۱۸، موجی از حمایت مردمی را بهدلیل وعدههایش در دوران رکود بزرگ در سال ۱۹۲۸ به دست آورد. او از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۵ فرماندار ایالت لوئیزیانا بود. محبوبیت لانگ عمدتا بهلطف تلاشهایش برای پایاندادن به مونوپولیهای آن ایالت افزایش یافت که مهمترین آنها مبارزه خطرناک او برای متلاشیکردن مونوپولی «استاندارد اویل» جان دی. راکفلر بود.
لانگ در دوران فرمانداری، سلطه خود بر سیاست لوئیزیانا را تثبیت کرد. او به پلیس قدرت اجرایی بیشتری اعطا کرد و دوستانش را به ریاست سازمانهای دولتی گمارد. همچنین با اخذ مالیات از ثروتمندان برای تأمین بودجه آموزش، زیرساختها و برنامههای انرژی حمایت عمومی بیشتری به دست آورد.
در سال ۱۹۳۰، لانگ درحالیکه با انتخاب فرماندار دستنشاندهاش قدرت خود را در لوئیزیانا حفظ کرد، عضو مجلس سنای آمریکا شد و سپس برای نامزدی ریاستجمهوری شروع به برنامهریزی کرد. او با امید به افزایش محبوبیت خود، پیشنهاد تأسیس یک باشگاه ملی برای بهاشتراکگذاری ثروت را مطرح کرد که ظاهرا میتوانست توزیع مجدد ثروت و پایاندادن به نابرابری درآمد را در پی داشته باشد. او با استفاده از روزنامه و ایستگاه رادیویی خود برنامههایی برای مبارزه با فقر ارائه کرد که بهگفته او بسیار فراتر از طرح «نیو دیل» (New Deal) فرانکلین دی. روزولت، یکی از مشهورترین رؤسای جمهور آمریکا، بودند.
اگرچه خیلیها از او بهعنوان نامزد حزب دموکرات در سال ۱۹۳۶ حمایت کردند، هوی لانگ نتوانست رئیسجمهور شود. او ۸ سپتامبر ۱۹۳۵ در ۴۲سالگی در باتن روژ لوئیزیانا ترور شد. نام او بر بسیاری از اماکن این ایالت، از پل و کتابخانه گرفته تا مدارس و سایر ساختمانهای عمومی، یاد او را زنده نگه میدارد.
والاس در سال ۱۹۶۳ بهعنوان فرماندار آلاباما انتخاب شد و با تلاشهایی که برای جلوگیری از ورود دانشجویان سیاهپوست به دانشگاه آلاباما کرد، در سراسر کشور به شهرت رسید. والاس بهکمک برنامه پوپولیسم اقتصادی خود که ادعا میکرد بهنفع مردم عادی است، منصب فرمانداری را به دست آورد. او ۴ بار نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد و هربار ناموفق بود؛ اولین شکست او بهعنوان یک دموکرات در سال ۱۹۶۴ در مقابل لیندون جانسون رقم خورد.
نژادپرستی جزئی از برخی جنبشهای پوپولیستی بوده است و جورج والاس از موفقترین آنها محسوب میشود، هرچند بارها ادعا کرد سخنرانیهای آتشین جداییطلبانه او صرفا شعارهای سیاسی است و هدفی جز جلب حمایت مردمی ندارد. والاس در طول سومین نامزدی خود برای ریاستجمهوری در سال ۱۹۷۲، تفکیک نژادی را محکوم کرد و مدعی شد که همیشه در مسائل نژادی «میانهرو» بوده است.
قرن بیستویکم شاهد موجی از جنبشهای پوپولیستی فعال در هر دو جناح محافظهکار و آزادیخواه بود.
حزب چای (Tea Party) که در سال ۲۰۰۹ شکل گرفت، یک جنبش پوپولیستی محافظهکار بود که عمدتا با سیاستهای اجتماعی و اقتصادی باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، مخالفت میکرد. این حزب با تمرکز بر مجموعهای از تئوریهای توطئه و باورهای نادرست درباره اوباما، حزب جمهوریخواه را بهسمت لیبرترینیسم راست سوق داد.
رقابت برای نامزدی ریاستجمهوری سال ۲۰۱۶ حزب دموکرات، نمایشی از نبرد بین سبکهای پوپولیستی آزادیخواه بود. برنی سندرز، سناتور مستقل ایالت ورمونت که معمولا با دموکراتهای سنا همرأی است، با هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه سابق و سناتور ایالات متحده، مخالف بود. هرچند او درنهایت نامزدی ریاستجمهوری را از دست داد، بهدلیل ارتباطش با سوسیالیسم برای اجرای یک کمپین بسیار محبوب که خطمشی برابری درآمد و گرفتن مالیات بیشتر از ثروتمندان را ترویج میکرد، توانست از انتقادها جان سالم به در ببرد.
در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶، دونالد ترامپ، میلیونر جمهوریخواه که در کار املاک و مستغلات است، هیلاری کلینتون را شکست داد و بهرغم ازدستدادن آرای مردم، اکثریت آرای الکترال را به دست آورد. ترامپ با استفاده از شعار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم»، یکی از موفقترین کمپینهای پوپولیستی در تاریخ ایالات متحده را اجرا کرد. او قول داد تمام دستورالعملهای اجرایی اوباما و مقررات فدرال را که به ایالات متحده آمریکا آسیب میزنند لغو کند. مثلا مهاجرت قانونی را کاهش دهد، یک حصار امنیتی بهمنظور جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی در امتداد مرز ایالات متحده و مکزیک ایجاد کند و نوعی موضع انزواطلبی قاطعانه در برابر کشورهای دیگر، از جمله برخی از متحدان آمریکا، اتخاذ کند.
ایدئولوژیهای سیاسی راست یا چپ بر مواضع جنبشها و احزاب پوپولیستی در مسائل اقتصادی و فرهنگی مانند توزیع مجدد ثروت، ملیگرایی و مهاجرت اعمال میشوند. احزاب پوپولیستی راست و چپ در جنبههای اصلی رقابت خود با هم تفاوت دارند. مثلا پوپولیسم جناح راست عمدتا در جنبه فرهنگی رقابت میکند، اما پوپولیسم جناح چپ در جنبه اقتصادی این کار را انجام میدهد.
جنبشهای پوپولیستی جناح راست معمولا از ناسیونالیسم، محافظهکاری اجتماعی و ناسیونالیسم اقتصادی حمایت میکنند. آنها در راستای حفاظت از اقتصاد کشور در برابر رقابت خارجی، از تولیدات داخلی حمایت میکنند.
پوپولیستهای راستگرا که عمدتا محافظهکارند، تمایل دارند بیاعتمادی به علم، مثلا در زمینه گرمایش جهانی یا تغییرات آبوهوایی، را ترویج کنند. آنها با سیاست مهاجرت محدود موافقاند.
کاس ماد (Cas Mudde)، دانشمند علوم سیاسی هلندی که بر افراطگرایی سیاسی و پوپولیسم تمرکز دارد، استدلال میکند که مفهوم اصلی پوپولیسم جناح راست «مردم» است. بااینحال، ماد بر این باور است که اصطلاح بومیگرایی بهتر از ناسیونالیسم این مفهوم را بیان میکند؛ نوعی بیگانههراسی که ادعا میکند تقریبا همه افراد غیربومی باید از کشور حذف شوند.
در حوزههای سیاست اجتماعی، پوپولیستهای راست تمایل دارند با افزایش مالیات شرکتهای ثروتمند و بزرگ برای مقابله با نابرابری درآمد، مخالفت کنند. معمولا هم با مقررات دولتی که اختیارات شرکتهای خصوصی برای انجام تجارت را محدود میکنند، مخالفاند.
در اروپا، پوپولیسم جناح راست با سیاستمداران و احزاب سیاسی مخالف مهاجرت، بهویژه از کشورهای مسلمان، مرتبط است. این احزاب از اتحادیه اروپا و ادغام اروپا انتقاد میکنند. در غرب، از جمله آمریکا، پوپولیسم جناح راست بیشتر با ضدمحیطگرایی، ملیگرایی فرهنگی، مخالفت با جهانیشدن و بومیگرایی همراه است. البته برخی از پوپولیستهای راستگرا از گسترش برنامههای رفاهی فقط برای یک طبقه «لایق» منتخب حمایت میکنند؛ رویهای که به شوونیسم رفاه (welfare chauvinism) مشهور است.
پوپولیسم جناح چپ که پوپولیسم اجتماعی نیز نامیده میشود، سیاست آزادیخواهی سنتی را با مضامین پوپولیستی ترکیب میکند. پوپولیستهای چپ ادعا میکنند که آرمان آنها در مبارزات اجتماعیاقتصادی خود علیه تشکیلات، منافع مردم عادی است. خطمشی پوپولیست جناح چپ علاوهبر نخبهستیزی، شامل برابری اقتصادی، عدالت اجتماعی و شک و تردید به جهانیشدن است. این انتقاد از جهانیسازی تا حدی به احساسات ضدنظامیگری و ضدمداخلهگرایی نسبت داده میشود که درنتیجهٔ عملیات نظامی آمریکا در مناطقی مانند خاورمیانه بین پوپولیستهای چپ رایج شده است.
شاید یکی از واضحترین نشانههای پوپولیسم چپ جنبش اشغال وال استریت در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ باشد. این جنبش نشان داد چطور فقدان دموکراسی واقعی به نابرابری اجتماعی و اقتصادی در سراسر جهان منجر میشود. جنبش اشغال که گاهی بهاشتباه آن را به استفاده از فنون آنارشیستی متهم میکردند، تلاش کرد برابری اجتماعی و اقتصادی را با شکل جدیدی از دموکراسی و حتی خشونت به دست آورد. برخی از نگرانیهای اصلی این جنبش تضعیف دموکراسی با توزیع نامتناسب ثروت بین اقلیت نخبه بود، چیزی که عامل آن شرکتهای بزرگ، سیستم بانکداری و سرمایهگذاری جهانی بودند. برخلاف پوپولیسم جناح راست، احزاب پوپولیست جناح چپ تمایل دارند ادعا کنند که از حقوق اقلیتها و برابری نژادی حمایت میکنند. آنها بر این باورند که ملیت را نمیتوان فقط با قومیت یا فرهنگ تعریف کرد.
دموکراسیهای پارلمانی از آن نوع که در ایالات متحده رایج است، بر اساس نوعی سیستم کثرتگرایی بنا شدهاند، سیستمی که ارزشها و منافع همه گروههای مختلف را به رسمیت میشناسد. البته پوپولیستها کثرتگرا نیستند. آنها فقط منافع گروههایی را مشروع میدانند که بتوان آنها را «مردم» نامید.
سیاستمداران پوپولیست اغلب طوری لفاظی میکنند که به برانگیختن خشم، ترویج تئوریهای توطئه، ابراز بیاعتمادی به نخبگان و ترویج ناسیونالیسم افراطی کمک کند. دکتر بنجامین موفیت (Dr. Benjamin Moffitt) در کتاب خود با عنوان «ظهور جهانی پوپولیسم» استدلال میکند که رهبران پوپولیست به حفظ نوعی وضعیت اضطراری تمایل دارند. وضعیتی که در آن مردم دائما در معرض تهدید نخبگان یا بیگانگان هستند.
وابستگی پوپولیسم به اقتدارگرایی و اعتمادنداشتن آن به سیستم حاکم به ظهور رهبران قوی منجر میشود. این احساسات عمومی پوپولیستی را هوگو چاوز، رئیسجمهور فقید ونزوئلا، به بهترین نحو بیان کرد:
من یک فرد نیستم، من مردم هستم.
بهگفته «مؤسسه تونی بلر برای تغییرات جهانی»، تعداد قدرتهای پوپولیست در سراسر جهان و خارج از آمریکا از سال ۱۹۹۰ تاکنون افزایش یافته است. بهجز کشورهای آمریکای لاتین و اروپای شرقی و مرکزی که پوپولیسم بهطور سنتی در آن مناطق رایج است، در آسیا و اروپای غربی هم شاهد رواج پوپولیسمیم.
پوپولیسم که بیشتر در دموکراسیهای درحالظهور مشاهده میشد، اکنون در دموکراسیهای قدیمی قدرت گرفته است. از سال ۱۹۵۰ تا سال ۲۰۰۰، پوپولیسم با سبک سیاسی و خطمشی رهبران آمریکای لاتین مانند خوان پرون در آرژانتین و هوگو چاوز در ونزوئلا شناسایی شد. در اوایل قرن بیستویکم، رژیمهای اقتدارگرای پوپولیستی در کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین، بهویژه مجارستان و برزیل، به وجود آمدند.
پس از انتخابشدن ویکتور اوربان برای دومین دوره نخستوزیری مجارستان در مه ۲۰۱۰، حزب پوپولیستی او با عنوان فیدس یا حزب مدنی مجارستان پیوسته در حال حذف یا کمرنگکردن عناصر اساسی سیستمهای دموکراتیک در کشور بوده است. اوربان خود را مدافع دولت غیرآزادیخواه معرفی میکند، سیستمی که هرچند در آن انتخابات برگزار میشود بهدلیل فقدان آزادیهای مدنی، شهروندان از دانستن حقایق مربوط به فعالیتهای رهبران خود محروماند. او از همان ابتدا سیاستهای خصمانهای درباره افراد دگرباش جنسی (LGBTQ) و مهاجران اتخاذ کرد و مطبوعات، مؤسسات آموزشی و قوه قضاییه را تحتفشار قرار داد.
اوربان برای انتخاب مجدد در سال ۲۰۲۲، با ۶ حزب مخالف از چپ تا راست افراطی روبهرو شد که همه برای برکناری او تشکیل شده بودند. بااینحال او باز هم موفق شد مقام نخستوزیری مجارستان را حفظ کند.
ژائیر بولسونارو پوپولیست راست افراطی برزیل است که در انتخابات ریاستجمهوری این کشور در اکتبر ۲۰۱۸ پیروز شد. برخی نگران بودند که او علنی از دیکتاتوری نظامی وحشیانهای تمجید کرده است که سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ بر برزیل حاکم بود. این برای دموکراسی جدیدی که برزیل بهسختی به دست آورده بود زنگ خطری آشکار به حساب میآمد. برخی دیگر اطمینان دادند که مطبوعات و قوه قضاییه کاملا مستقل این کشور هرگونه سیاست اقتدارگرایانهای را که او بخواهد اجرا کند، سرکوب خواهند کرد.
بولسونارو در اول ژانویه ۲۰۲۳ برکنار شد. او در سال ۲۰۲۲ با انتقادهای زیادی بهخاطر سوءمدیریت در اقتصاد و در مقابله با کرونا روبهرو شد. اندکی قبل از اینکه این کشور دچار یکی از بدترین بلایای قرن حاضر یعنی کووید ۱۹ شود، بولسونارو به برزیلیها اطمینان داد که این بیماری تنفسی چیزی بیشتر از یک آنفلوانزای ساده نیست. او با این فرض نادرست و با هدف سرپا نگهداشتن اقتصاد کشور، با قرنطینه مخالفت کرد و ماسکزدن را تحقیر کرد. او حتی اظهار داشت که به واکسن کرونا اعتماد ندارد. دادگاه عالی برزیل دستور تحقیقات رسمی درباره اظهارات بولسونارو در ۲۴ اکتبر سال ۲۰۲۱ را صادر کرد. او در آن زمان ادعا کرده بود که واکسنهای کرونا ممکن است احتمال ابتلا به ایدز را افزایش دهند.
در این مقاله، درباره پوپولیسم یا عوام گرایی صحبت کردیم و دیدیم که هدف پوپولیستها جذب مردم و دورکردن آنها از نخبگان جامعه است. بااینحال پوپولیسم معاصر اغلب با شکلی اقتدارگرایانه از سیاست همراه است. سیاست پوپولیستی حول محور رهبران کاریزماتیکی میچرخد که برای تحکیم قدرت خود به اراده مردم متوسل میشوند و ادعا میکنند که تجسم اراده مردماند.
در این شکل شخصیشده از سیاست، احزاب سیاسی اهمیت خود را از دست میدهند. انتخابات هم بهجای آنکه وفاداری مردم را نشان دهد، در خدمت تأیید اقتدار رهبر است. برخی از اشکال پوپولیسم اقتدارگرا با ناسیونالیسم افراطی، نژادپرستی، توطئهافکنی و قربانیکردن گروههای بهحاشیهراندهشده همراهاند. هریک از آنها در تثبیت قدرت رهبر، انحراف توجه عمومی از شکستهای او و پنهانکردن ماهیت حاکمیت یا علل واقعی مشکلات اقتصادی یا اجتماعی از مردم نقش دارند.
نظرتان راجعبه پوپولیسم چیست؟ آیا آن را تأیید میکنید یا با آن مخالفید؟ لطفا دیدگاههایتان را با ما در میان بگذارید.
پاسخ ها