همه ی ما میدانیم که استفاده از موبایل در هنگام رانندگی خطرناک است، پس چرا با این وجود آمار تصادفات ناشی از استفاده موبایل در هنگام رانندگی بالاست؟ همچنین ما میدانیم که مصرف سیگار باعث آسیب به ریه و ایجاد خطرات زیادی برای سلامتی میشود، پس چرا باوجود آگاهی نسبت به خطرات آن، هنوز هم افراد زیادی نمیخواهند که سیگار را ترک کنند؟
روانشناسی به معنای مطالعه رفتار و تصمیم گیری های انسان است. هرکجا که نگاه کنید اهمیت درک رفتارهای انسان در زمان تصمیمگیری های مختلف افزایش پیدا کرده است.
دنیل کانمن تاکید میکند که رفتار مردم بیشتر توسط انگیزههای روانشناسی تعیین میشود. اقتصاد رفتاری با تکیه برنظریههای روانشناسی میگوید اگر میخواهید رفتار انسان رامطالعه کنید باید نمودار و اعداد را کناربگذارید و رفتار و زندگی واقعی او را بررسی کنید، زیرا همواره نمیشود که رفتار انسان را در قالب مدل و چهارچوبهای مشخص تعریف و دسته بندی کرد.
بینشهای رفتاری بر روی همه چیز از جمله تصمیمگیریهای فردی تا نحوهی استخدام کارمندان توسط شرکتها،سیاست های عمومی درمقیاس کلان و حتی قوانین دولتی تاثیرگذاراست. درواقع میتوان گفت امروزه روانشناسی به بازیگر اصلی حوزهی اقتصاد تبدیل شده است، که نحوه رفتار انسان را در شرایط مختلف اقتصادی تفسیر و پیش بینی میکند.
اقتصاد مبتني بر عصبشناسي از تعامل علوم اعصاب، اقتصاد و روانشناسي به وجـود آمـده و نويدبخش رويكردي جديد در تحليلهاي اقتصادي به ويژه درك رفتار انسان به عنوان فردي انتخابگـر (كه موضوعي بنيادين در علم اقتصـادمـيباشـد) اسـت. همانطور که گفتیم اقتصاددانان معتقدند مردم تصمیم گیرندگان منطقی هستند، اما دنیل کانمن اقتصاددان رفتاری نشان داد که افراد بسته به زمینه و شرایط، واکنش های متفاوتی به ضررها و سودها نشان میدهند. برای مثال ممکن است ما از باخت یک مقدار مشخصی پول بیشتر احساس ناراحتی کنیم تا از بردن همان مقدار.
دانشمندان با استفاده از تکنیکهای علوم اعصاب مانند FMRI، قصد در توجیح این مسئله دارند که مغزما چگونه خطرات، ضررها و عدم اطمینان را پردازش میکند و اینکه آیا احساسات برما تاثیر میگذارد یا نه؟
پژوهشگرانی مانند ارنست فهر (Ernest Fehr) و الن سانفی (Alan Sanfey)، تصمیمگیریهای اقتصادی در مغز را مطالعه میکنند. این محققان بر رروی نواحی مرتبط با شناخت،احساسات و حل مسئله تمرکز کردند. برای جنبههای شناختی، قشر خلفی جانبی پیش پیشانی مورد بررسی قرار گرفت؛ این قشر با کنشهای اجرایی، برنامه ریزی، بازداری و استدلال انتزاعی مرتبط است. قشر سینگولیت قدامی نیز با تصمیمگیری، کنترل تکانه و احساسات مرتبط است.
برای اقتصاددانان مغز مثل یک جعبه سیاه اسرارآمیز است، اما خوشبختانه تحقیقات علوم اعصاب میتواند به مدلهای اقتصاد کمک کند تا درک بهتری از نحوهی تصمیمگیری افراد داشته باشند.
بعضی از مطالعات رفتاری در تصمیم گیری پیشنهاد می دهد که خیلی از مکانیزم های پیشنهاد شده در بین بافت های فرهنگی مختلف ثابت است. آریلی در پژوهش های خود در این حوزه تجربیاتی از رفتارهای غیرصادقانه را در بین تعدادی از کشورهای نشان داد، (کانادا، ایتالیا، چین، اسرائیل و سایرکشورها) که با نتایج تحقیقاتی که در آمریکا انجام شده بود، یکسان بود.(آریلی،2012) .
او تاکید کرد که تکالیف موجود در آزمایش های انجام شده از نظر فرهنگی کاملا خنثی بودند. مفهوم نسبیت اخلاقی در پذیرش متغیرهای وابسته به فرهنگ مانند سیگار کشیدن، خیانت، تقلب، به این معناست که فرهنگ بر آستانه های اخلاقی و هنجارها تاثیر می گذارد.
مطالعات اخیر ارتباط بین فرهنگ و سطوح مختلف فساد در جوامع را نشان می دهد و نتیجه می گیرد که ابعاد خاصی مانند اجتناب از عدم قطعیت، شیوه ی جمع گرایی افراد، و نحوه روابط آن ها میتواند منجر به تشویق فساد شود.
واژه ی فرهنگ همچنین برای توضیح تفاوت ها در در رفتار اخلاقی، قوانین پایداری، تفاوت های مربوط به اقتصاد غیررسمی/زیرزمینی(Shadow Economic) و روحیه مالیاتی افراد استفاده می شود.
لوینسون و همکاران به بررسی تاثیر مشخصه های فرهنگی بر تصمیمات اقتصادی و مالی در چین و آمریکا پرداختند. آن ها تفاوت های چشمگیری را در برآورد ارزش مالی و نظر افراد در مورد مالکیت و دارایی جمع آوری کردند. ارتباط بین فرهنگ، تصمیم گیری و رفتار یک حوزه با بینش های جدید است.
بسیاری از شاخص هایی که برای اندازه گیری تفاوت های فرهنگی استفاده می شوند به صورت مستقیم با سازوکارهای مورد مطالعه در اقتصاد رفتاری مرتبط هستند. نگرش افراد در مورد قدرت، اجتناب از عدم قطعیت، فردگرایی در مقابل جمع گرایی، جهت گیری بلند مدت در مقابل کوتاه مدت، زیاده خواهی در مقابل خویشتن داری، آینده نگری، جنبش های زنانه در مقابل قدرت طلبی مردانه، ترجیحات در مورد ریسک و زمان بندی همه نمونه هایی از همبستگی فرهنگ و اقتصاد رفتاری است.
فرض کنید یک کودک 6 ساله دوست ندارد به مدرسه برود، زیرا معتقد است زندگی بهتری میخواهد، دلیل این تصمیم گیری این است که مغز یک کودک 6 ساله هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته است و قادر به انجام پردازش های شناختی نیست.
این پردازش های شناختی زیربنای کنش های اجرایی از جمله تصمیم گیری، برنامه ریزی، حافظه، خودکنترلی حل مسئله و غیره می باشد. یک کودک به سادگی قادر به فکر کردن در مورد مسائل و عواقب بلند مدت یک رویداد یا تصمیم نیست.
اما با گذشت زمان و با افزایش تمرین و آموزش و گسترش مسیرها و اتصالات نورونی در مغز این امکان به فرد داده می شود که قبل از هر تصمیم گیری اطلاعات را ذهن نگهداری و پردازش کند. تمایل افراد به تاکید بیش از حد به زمان حال در تصمیم گیری ها، تمایلات افراد در برابر منافع بلند مدت و آینده نگر را از بین می برد.
تاکید بیش از حد آموزش سنتی بر انجام روتین ها، تاکید بیش از حد بر زمان حال و تاکید بیش از حد بر نشانه های منفی حتی شواهدی را در بزرگسالان نشان می دهد که نتایج فوری را بر نتایج بلند مدت ترجیح می دهند. آنها موفقیت های آینده را کمتر در نظر می گیرند و دیدگاه مثبتی نسبت به تغییرات کوچک ندارند و واکنش های آن ها معمولا وابسته به زمینه، وضعیت هیجانی و هویت اجتماعی ادارک شده آنها است. حوزه نوظهور اقتصاد رفتاری، تلاش می کند تا تحقیقات روانشناسی، عصب شناسی و جامعه شناسی را به منظور درک بهتر در تصمیم گیری ادغام کند تا بتواند سیاست هایی را توسعه و آموزش دهد که کاستی های تصمیم گیری را در افراد برطرف کند.
این سرمایه گذاری در حوزه آموزش و اقتصاد رفتاری میتواند از سنین پایین صورت بگیرد، زیرا می شود از عدم بلوغ کودکان برای رشد ذهنی آن ها در زمینه های مختلف رفتاری استفاده بهینه کرد؛ در نتیجه باید آن را به عنوان یک مسئله مهم درساختار آموزشی که محیطی پربار برای پژوهش و سرمایه گذاری انسانی بلندمدت است، در نظر گرفت(6)
پاسخ ها