امروزه شناخت روابط انسانی هنر است. هرچه دراینزمینه آگاهتر باشیم، موفقیت خود را بیشتر تضمین کردهایم. بسیاری از شرکتهای بزرگ متخصصان ویژهای برای شناخت و تحلیل روابط انسانی استخدام میکنند؛ چراکه افزایش اطلاعات دراینزمینه، به بهبود عملکرد هر فعالیتی کمک میکند. اریک برن (Eric Berne)، نویسندۀ کتاب بازی ها، به روابط پیچیدۀ انسانی توجه کرده است. او در کتاب بازی ها مواردی مانند تحلیل روانی رفتار انسانها را بررسی کرده است.
در ادامه، کتاب بازی ها را به شما معرفی میکنیم که مدیریت صحیح روابط را به ما میآموزد. کتابی که خواندن آن توانایی درک پیچیدگی روابط انسانی را به مخاطب میبخشد. با ما همراه باشید تا دنیای پیچیدۀ روابط انسانی را تااندازهای موشکافی کنیم.
عنوان: بازی ها؛ روانشناسی روابط انسانی
نویسنده:اریک برن
تعداد صفحات: ۲۴۰
ترجمه: اسماعیل فصیح (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: ذهنآویز (پیشنهاد کاربران)
کتاب بازی ها را میتوانیم به پنج بخش تقسیم کنیم: مقدمهای دوبخشی و سه فصل جامع کتاب. در بخش اولِ مقدمه، اریک برن «آمیزش اجتماعی» را بررسی کرده است: رویارویی افراد با یکدیگر و ارتباطاتی که از این رویارویی ناشی میشود. در بخش دومِ مقدمه نیز «زمان» و ارتباط آن را با روابط اجتماعی تحلیل کرده است.
بخش اول کتاب، «تحلیل بازیها» است. در این بخش، برن به چرایی برخی رفتارهای انسانها در روابط اجتماعی توجه کرده است. بهعقیدۀ او، هر انسانی یک والد، یک بالغ و یک کودک درون دارد. رفتارهای متفاوت انسان در موقعیتهای مختلف بهدلیل جهتگیریهای این سه شخصیت روانی است. حال، اگر رفتار نامناسبی از فردی سر بزند، طبق نظریۀ اریک برن، شخصیت درونی او در جای نامناسبی خود را نشان داده است.
بخش دوم کتاب، «فرهنگ بازیها» است. برن، در این بخش، با ذهن انسان بازی میکند. شاید هم بهتر باشد بگوییم بازیهای ذهن انسان را آشکار میسازد: چرا ما رفتاری از خود بروز میدهیم؟ براساس کدام عملکرد ذهنی ما، رفتار خاصی بروز میکند؟ چطور رفتارهای خود و البته افراد مقابلمان را در اوضاع مختلف پیشبینی کنیم؟
در بخش سوم، «در فراسوی بازیها»، نیز نویسنده مباحث کتاب را جمعبندی کرده است.
در دنیای امروز اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع بیشتر از دهههای قبل به روابط انسانی وابسته است. شاید به همین علت است که بهتازگی براثر تحول روابط انسانی، تغییرات مهمی در دنیا رخ داده است. بخش اصلی چگونگی رابطۀ انسانها با یکدیگر به تربیت آنها برمیگردد؛ یعنی، به خانواده که اولین محل شکلگیری شخصیت انسان است. اما خانواده و نوع تربیت، خود از عوامل دیگری تأثیر میپذیرد؛ عواملی مانند محل زندگی، مذهب، ژنتیک و… . هرکدام از این عوامل هم تحتتأثیر چند عامل دیگر است. تداوم این سلسلهروابطِ بههمپیوسته باعث میشود روابط انسانی بهشدت پیچیده به نظر برسد. بنابراین، برای داشتن یک رابطه سالم، ضرورت دانش، مطالعه، شناخت، تحلیل، پذیرش و بهروزرسانی اطلاعات انکارناپذیر است.
بیشتر آدمها خود را در روابط پنهان میکنند. درواقع، موضوع موجود را گم و نیازهایشان را فراموش میکنند. همین فرایند، وضوح روابط را از بین میبرد و آنچه نباید پیش آید، رخ میدهد. کتاب بازی ها به همین آشکارنبودن توجه میکند: چرا ذهن خودمان را بازی میدهیم؟ چرا سعی نمیکنیم از این بازی، بهشیوۀ بهتر و اثرگذارتری استفاده کنیم؟ اینها و نمونههای بسیار دیگری که بر روابط انسانی اثر مستقیم دارد، در کتاب بازی ها تحلیل میشود.
اریک برن بهدنبال شفافسازی است. او در کتابش مطالعات تخصصی شناخت و تحلیل روابط انسانی را گرد هم میآورد و در اختیار مخاطب قرار میدهد. این کتاب تخصصی است؛ اما زبان شیوا و رسایی دارد و بهدور از اصطلاحات دشوار تخصصی است؛ بهگونهایکه عموم مخاطبان میتوانند آن را درک کنند.
ردپای نکات این کتاب را میتوانیم در دنیای افراد طیف اوتیسم هم پیدا کنیم: افرادی که بهدلیل آشکارنبودن روابط اجتماعی، دچار چالشهای فراوانی میشوند. بنابراین میتوانیم بگوییم که این کتاب بهنوعی نهفقط روابط اجتماعی بلکه برخی از چالشهای اجتماعی را هم به یکدیگر پیوند میدهد. در ادامه، چند جمله از کتاب را باهم میخوانیم که دربارۀ چگونگی انتقال رفتاری نادرست از نسلی به نسل دیگر است:
متأسفانه این از آن بازیهایی است که بچهها خیلی راحت یاد میگیرند و بهسهولت از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. رضایت پنهانی و امتیازهای آن هم وقتی بازی توأم با فریبکاری باشد، بهتر نشان داده میشود.
اریک برن در سال ۱۹۱۰ در مونترال کانادا به دنیا آمد. پدرش پزشک موفقی بود و به روابط بین پزشک و بیمار بسیار اهمیت میداد. او در دوران کودکیِ اریک درگذشت؛ اما منش و رویکردش در وجود پسرک رخنه کرد. اریک برن بعدها وارد دانشکدۀ پزشکی شد و سپس به روان شناسی گرایش پیدا کرد. او برخلاف فروید که به رابطۀ بین بیمار و پزشک معتقد بود، باور داشت که برای شناخت روان بیمار باید به ارتباط او با دیگران توجه کرد. از همین رو، خالق نظریۀ «تحلیل رفتار متقابل» شد. برن مطالعاتش را دراینزمینه تخصصیتر ادامه داد و نتایج پژوهش خود را در قالب چهار کتاب زیر منتشر کرد:
برن همچنین این کتابها را نوشت:
اریک برن سرانجام در سال ۱۹۷۰، در شصتسالگی بهعلت سکته قلبی درگذشت.
اگر مایلید روابط انسانی خود را مدیریت کنید، کتاب بازی ها مناسبتان است. همچنین خواندن آن اغلب به مدیران شرکتها و افرادی توصیه میشود که کسب و کار آنها بیشتر وابسته به افراد است. دانشجویان، استادان و علاقهمندان رشته مدیریت، رشته روانشناسی، بازاریابی و البته جامعه شناسی هم میتوانند این کتاب را بخوانند. بنابراین، پیشنهاد میکنیم اگر در سازمان، شرکت یا مجموعهای مشغول به کار هستید و به تحلیل روابط اطرافیان خود نیازمندید، این کتاب را بخوانید. علاوهبراین، اگر فردی را میشناسید که در چنین فضایی است، میتوانید این کتاب را به او هدیه یا پیشنهاد دهید.
نظریۀ آمیزش اجتماعی را که برن بهتفصیل در کتاب دیگرش «تحلیل رفتار متقابل در روان درمانی» آورده است، میتوانیم بهصورت زیر خلاصه کنیم:
دکتر اسپیتز (Dr. R. Spitz) متوجه شد نوزادانی که پس از تولد، مدتی طولانی از آغوش محروم میشوند، بهتدریج دچار افت روانی جبرانناپذیری میشوند و چهبسا سرانجام با ناراحتیهای روانی ناشی از آن از پای درمیآیند. بهعبارتِدیگر، آنچه اسپیتز محرومیت عاطفی مینامد، ممکن است کشنده باشد. این ملاحظات به ظهور فرضيۀ گرسنگی محرک در نوزاد منجر شد و همچنین نشان داد که مطلوبترین محرکها، آنهایی است که از راه صمیمیت جسمی عمل میکند.
با درنظرگرفتن تجربههای روزمره، پذیرش این نتیجهگیری چندان دشوار نیست. نظیر چنین پدیدهای در بزرگسالانی هم که در معرض محرومیت احساسی قرار میگیرند، دیده میشود. بهتجربه ثابت شده است که اینگونه محرومیتها ممکن است باعث روان پریشی (پسیکوز) موقت شود یا دستکم شخص را دچار اختلالات روانی کند. در گذشته، در محکومان به حبسهای انفرادی طولانیمدت دیده میشد که محرومیتهای اجتماعی و احساسی اثراتی مشابه گذاشته است. درحقیقت، زندان انفرادی ازجمله تنبيههایی بود که حتی زندانیانی که دربرابر شکنجه سخت و مقاوم شده بودند، از آن وحشت داشتند. اکنون هم این یکی از روشهای معروف برای واداشتن زندانیان به همکاری سیاسی است. درمقابل، تشکیلات اجتماعی بهترین اسلحۀ شناختهشده برای مقاومت دربرابر همکاری سیاسی است.
«ازلحاظ زیستشناختی، این امکان هست که محرومیتهای عاطفی و احساسی موجد و محرک تغييراتی عضوی در بدن شوند. اگر نظام فعالکنندۀ شبکۀ اعصاب در ساقۀ مغز بهاندازۀ کافی تحریک نشود، تغییراتی (دستکم غیرمستقیم) در جهت فساد یاختههای عصبی صورت میگیرد. این امر ممکن است از عوارض ثانوی سوء تغذیه باشد؛ ولی باید توجه داشت همچنانکه درمورد نوزادانی که از بیماری ضعف روزافزون روانی یا دق (ماراسموس) رنج میبرند دیده میشود، سوءتغذیه نیز خود احتمالا نتیجۀ بیتوجهی و محرومیت احساسی است. بنابراین، میتوان زنجیرهای زیستشناختی فرض نمود که محرومیتهای عاطفی و احساسی را، با واسطۀ بیتوجهی، به فساد سلولی و نهایتا مرگ پیوند میدهد. در این رهگذر، برای بقای ساختمان تن انسان گرسنگیِ محرک و گرسنگیِ غذا اهمیت حیاتی یکسانی دارند.» (بخشی از مقدمه کتاب)
پاسخ ها