به اطراف خود در دفتر کار نگاه کنید. به ادارهای دولتی بروید. تلویزیون را روشن کنید. بیشک شما نیز با مردان نالایقی روبهرو میشوید که مدارج ترقی را پیموده و در موقعیتهای حساسی قرار گرفتهاند. این موضوع مختص ایران یا کشورهای درحالتوسعه نیست؛ بلکه اروپا و آمریکا نیز مشمول این قاعدۀ کلی میشوند. در معرفی کتاب امروز، کتاب چرا مردان نالایق مدیر میشوند اثر توماس چامورو پرموزیک (Tomas Chamorro-Premuzic) را بررسی میکنیم. در این کتاب، این پرسش چالشبرانگیز را بررسی و دلایل آن را واکاوی میکنیم.
بیشتر رهبران کشورها و رئیسجمهوران دنیا مرد هستند و در مقابل، رقبای زن آنان موقعیتهای اندکی را تسخیر کردهاند. نکتۀ جالب این است که رهبران سیاسی مرد، در مقایسه با رقبای زن خود، عملکرد ضعیفتری دارند. این دربارۀ شرکتها نیز صادق است. در بسیاری از سازمانها، ظرفیتهای رهبری را با برخی ویژگیهای مخرب شخصیتی مانند اعتماد به نفس کاذب و خودشیفتگی یکسان میپندارند. این ویژگیها ممکن است موجب دستیابی برخی به موقعیتهای برتر شود؛ اما درعمل، نتیجهای معکوس برای شرکت به همراه دارد. در مقابل، زنان در اوضاعی نابرابر با انواع کلیشههای جنسیتی در مبارزه هستند و این شهروندان و مردماند که عواقب این کلیشهها را تحمل میکنند.
عنوان: چرا مردان نالایق مدیر میشوند؟
نویسنده: توماس چامورو پرموزیک
مترجم: یونس خادمی
انتشارات: تحریریه چطور
توماس چامورو پرموزیک، روانشناس آرژانتینی، بیشتر فعالیت حرفهای خود را صرف مطالعه دربارۀ روانشناسی شخصیت کرده است. تحلیل روانشناختی و توسعۀ مهارت های رهبری و مدیریتی حوزههایی است که او مطالعات گستردهای درمورد آنها داشته است. او هماکنون مدیر بخش روانشناسی صنعتی و سازمانی کالج دانشگاه لندن است و جز این، در دانشگاه کلمبیا نیز تدریس میکند.
چامورو شخصیتی رسانهای است و مقالات او در بسیاری از نشریهها و روزنامههای معتبر جهان منتشر میشود. خوانندگان میتوانند نوشتههای این استاد آرژانتینی را در روزنامۀ گاردین و مجلۀ فوربز (Forbes) پیگیری کنند. این البته بهجز نشریههایی مانند مجلۀ کسب و کار هاروارد (Harvard Business Review) است یا مجلۀ روانشناسی امروز (Psychology Today) که چامورو در آن ستونی به نام «آقای شخصیت» (Mr. Personality) دارد. او همچنین در رسانههای دیداری، همچون سیانان و بیبیسی و اسکاینیوز، پیوسته ظاهر میشود و اظهارنظر میکند.
گفتنی است چامورو تاکنون هفت کتاب با محوریت شخصیت نوشته است که کتاب چرا مردان نالایق مدیر میشوند؟ آخرین آنها است. این کتاب زیرنظر انتشارات دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۱۹ به بازار کتاب عرضه شد.
چامورو، بهجز فعالیتهای دانشگاهی، شرکتی به نام متا (Meta) تأسیس کرده است که در آن، با استفاده از ابزارهای دادهمحور، مدیران و کارمندان توانمند در کارآفرینی را شناسایی میکند. این اطلاعات و دادهها بهدست شرکتهایی در بخشهای دولتی و خصوصی میرسد که به چنین شخصیتهایی نیاز دارند.
وقتی به بازار کار نگاه میکنیم، عمیقا سوگیری مردانه دارد. هرقدر بهسمت موقعیتهای بهتر برویم، این سوگیری شدیدتر میشود. در میان مدیران ارشد و مدیرعاملان، کمتر میتوانیم زنان را بیابیم. حضورنیافتن زنان در موقعیتهای رهبری بهدلیل ناتوانی یا انگیزه کمتر آنها نیست. نویسنده در این کتاب این موضوع را برآمده از «ناتوانی ما در تشخیص ناکارآمدی مردان» میداند.
بسیار پیش میآید که جامعه صفات منفی و ویرانگر را نشانۀ قدرت و مشخصۀ رهبری میپندارد و حتی آنها را با عنوان کاریزما ارج مینهد؛ اما این صفات که به نظر میرسد از «ویژگی های جذاب رهبر» است، درعمل آژیر قرمزی است که نتیجۀ منفی خود را بارها، هم در دنیای کسبوکار و هم در دنیای سیاست، نشان داده است: ویژگیهایی مانند اعتمادبهنفس کاذب و خودشیفتگی. این درک نادرست از ویژگیهای مدیر لایق موجب شده است که افراد شایسته (مرد و زن) کمتر فرصت رسیدن به چنین موقعیتهایی را به دست بیاورند و درنتیجه، شاهد نزول دردناک استانداردهای رهبری باشیم.
نویسنده مشکل را در نبودِ سازوکارهایی میبیند که سدّ راه مدیر و رهبرشدن افراد نالایق میشود. چامورو دلیل مدیرشدن افراد نالایق را در این نکته میبیند: صفاتی بهغلط به مدیران و رهبران کاریزماتیک و توانمند نسبت داده میشود که عموما بهصورت سنتی در مردان یافت میشود، مانند اعتمادبهنفس کاذب و خودشیفتگی. از همین روی، بهنظر او رواج چنین خصوصیاتی در بین زنان، با شعارهایی مانند «خودت باش»، کاری اشتباه است که به ظهور مدیران لایق منجر نمیشود.
با عنوان «چرا بیشتر رهبران نالایق هستند؟»، چامورو مسئلۀ اصلی را طرح میکند. او کشور خود، آرژانتین، را نمونهای میداند که از رهبریِ بد آسیب دیده است. این کشور زمانی رشد اقتصادی چشمگیری داشته و از آلمان و فرانسه نیز پیشی گرفته بود؛ اما رویکارآمدن رهبران نالایق، آن را به ورطهای کشاند که تا به امروز درحالتوسعه باقی مانده است؛
نویسنده یکی از دلایل مهمی را واکاوی میکند که سبب شده است جامعه شایستگی مدیران و رهبران را بهدرستی درنیابد: ناتوانی در درک تفاوت اعتماد به نفس و شایستگی. این موضوع از آن رو حائز اهمیت است که اعتمادبهنفس یکی از معیارهای مهم مدیریت و رهبری به حساب میآید؛
چامورو تأثیر خودشیفتگی بر مدیریت و رهبری کسبوکارها را بررسی میکند و نیز اینکه چرا افراد خودشیفته میتوانند خود را جزو افراد موفق جا بزنند. همچنین در این فصل، نبودِ توازن جنسی در میان مدیران و رهبران و تأثیر آن را بر کیفیت رهبری بررسی میکند؛
نویسنده این موضوع را مطرح میکند که جامعه در بهادادن به کاریزما برای مدیران افراط کرده است. کاریزما استنباطی شخصی بر اساس شخصیت و محبوبیت فرد است و ارتباط مستقیمی با توانمندیهای رهبری او ندارد؛
چامورو به «مزیت زنان» برای مدیریت و رهبری کسبوکارها توجه میکند. در این فصل، او هوش هیجانی را معیاری مناسب برای مدیریت و رهبری معرفی و مطرح میکند که زنان هوش هیجانی بیشتری دارند. به همین دلیل، در کنترل نفس، همدلی و تحولگرایی نیز جایگاه بهتری دارند؛
نویسنده تصویری از رهبران خوب ترسیم میکند و بهاینترتیب، خوانندگان درمییابند که «رهبران خوب چه شکلیاند؟» البته نمونههای فراوانی در دسترس است؛ اما ضروری است رهبران، خواه مرد باشند و خواه زن، ویژگیهایی مانند تخصص، هوش و کنجکاوی داشته باشند؛
عنوان جالبی دارد: «بیاعتمادی به غرایزمان را بیاموزیم.» در این فصل، چامورو ابزارهای دادهمحوری را معرفی میکند که سازمانها با استفاده از آنها میتوانند مدیران و رهبران کسبوکارها را برگزینند و درنتیجه، از اتکا به شهود خلاص شوند و رهبران را بر اساس شایستگیهای آنان انتخاب کنند؛
با عنوان «چگونه میتوان رهبران را تقویت کرد؟»، به اثربخشی برنامههای توسعۀ توانایی و مدیریت اختصاص دارد. مدیران شرکتها نیز، مانند دیگر عوامل شرکتها و سازمانها، باید توانمندیهای خود را توسعه دهند و سازمانها باید وقت و سرمایۀ لازم را برای این کار فراهم کنند؛
با عنوان «سنجش تأثیرگذاری رهبر»، حکم نتیجهگیری کتاب را دارد و نویسنده بینشهایی را با خواننده در میان میگذارد. در این فصل، درسهایی را از گذشته خواهیم آموخت که رهنمودی خواهد شد برای تنوع جنسیتی بیشتر در آینده.
در وهلۀ اول ممکن است این کتاب برای کسانی جذاب باشد که بهدنبال برابریهای جنسیتی بیشتر در محیط کار هستند؛ اما این همۀ ماجرا نیست؛ چراکه برابری جنسیتی بیشتر، همان گونه که در کتاب نیز به آن اشاره شده است، به بهینهسازی محیط کار و سرکارآمدن زنان و همچنین مردانی میانجامد که توانمندی مدیریتی و روانشناختی بیشتری برای ادارۀ شرکتها دارند. ازاینرو، مدیران شرکتها هم میتوانند از این کتاب بسیار بهرهمند شوند.
کتاب چرا مردان نالایق مدیر میشوند؟ کتاب روشنگری است؛ زیرا از یک سو خواننده را با پرسشی بسیار اساسی روبهرو میکند و از سوی دیگر از دادن پاسخهای کلیشهای و شعارهایی همچون «سپردن وظایف مدیریتی بیشتر به زنان» میپرهیزد و مدیران و رهبران را نیز از تبلیغات مردسالارانه یا مردستیزانه برحذر میدارد. به همین دلیل، سیاستمداران و قانونگذاران هم میتوانند از این کتاب بهرۀ فراوانی ببرند.
همچنین، کارمندان و کسانی که از ابتدا گرفتار مدیران نالایق بودهاند، با جنبههای پیدا و پنهان اینگونه مدیریت بیشتر آشنا میشوند و کتاب برای آنان هم جذاب خواهد بود. البته لازمۀ همۀ این بهرهمندیها این است که خوانندگان نخست خود را از کلیشههای جنسیتی رها کنند.
«اگر کارمندبودن را تجربه کرده باشید، احتمالا با نوعی از مدیریت ضعیف هم درگیر بودهاید؛ مدیریت رؤسای ازخودمتشکری که در جهلی مرکب درمورد تواناییها و شایستگیهای خود غوطهور هستند. آن رؤسا اعتمادبهنفس کاذب دارند، بیملاحظهاند و بهویژه درمورد استعدادهای (در اصل نداشته)شان بسیار خودبرتربین هستند. با فاصلۀ بسیار زیاد، پرشورترین طرفداران خودشان هستند.» (صفحۀ ۷)
***
«رهبری تنها زمانی بهکمک کسبوکار میآید که کارمندان منتفع شوند، انگیزه بگیرند و عملکردشان ارتقا یابد. بهجای افزایش تعداد مدیران زن (چه سادهانگارانه!) باید ارتقای استانداردهای رهبری اولویت اصلی باشد.» (صفحۀ ۹)
***
«رهبر ضعیف مانند خوره به جان زیردستان خود میافتد. رهبر نالایق همهچیز را تباه میکند: از درگیری کارمندان با کار تا اشتیاق آنها به شغل و معنا و هدفی که کارکردن به زندگی آنها میبخشد.» (صفحۀ ۱۱)
پاسخ ها