سلینجر نویسندهای آمریکایی است که عاشق معروفیت بود؛ اما بهمحض اینکه معروف شد و عکسش روی مجلات مختلف چاپ شد، حس خوب معروفیت برایش رنگ باخت. از همین رو، این نویسنده نامدار، که یکی از مؤثرترین نویسندگان بعد از جنگ جهانی دوم است، بخش زیادی از عمرش را در انزوا و تنهایی گذراند. در این مقاله، میخواهیم مروری داشته باشیم بر زندگی و بهترین کتاب های سلینجر که در ایران و جهان با استقبال فراوانی روبهرو شدهاند. لطفا تا پایان مطلب با ما همراه باشید.
کتاب های جی دی سالینجر هرچند کمحجم و کوتاهاند، قوی و تأثیرگذار ظاهر شدند. علاقهمندان به کتابخوانی در سراسر دنیا جذب قلم این نویسنده شدند. این مرد، که عاشق ادبیات بود، آفریننده داستانهایی با طعم تخیل و با تأکید بر نیاز روز جامعه و جوانان است.
نام اصلی: جروم دیوید سلینجر
زادروز: ۱ ژانویه ۱۹۱۹، منهتن، نیویورکسیتی
ملیت: آمریکایی
مرگ: ۲۷ ژانویه ۲۰۱۰ (۹۱ سال)، کورنیش، نیوهمپشر
علت مرگ: کهولت سن
سالهای نویسندگی: ۱۹۶۵ تا ۱۹۴۰
همسر(ها): سیلویا ولتر، کلر داگلاس، کالین اونیل
فرزندان: مارگارت، مت (از همسر دوم)
سلینجر در سال ۱۹۵۳ با دنیای ادبیات خداحافظی کرد و به شهر كوچک كورنیش رفت و در خانهای ۳۶هكتاری در دامنه پردرخت یک تپه ساکن شد. گفته میشود او به آرزوی هولدن (شخصیت اصلی داستان ناتور دشت) رسیده بود:
بروم با پولی كه خودم به دست آورده بودم برای خودم در جایی كلبه كوچکی بسازم و باقی عمرم را آنجا بگذرانم و با هیچكس حرفهای احمقانه لعنتی نزنم.
سلینجر بهندرت از خانهاش در كورنیش خارج میشد. مگر زمانهایی که بساط سفر میکرد و بهقصد دیدار با ویلیام شاون، سردبیر وقت نیویوركر، كه او هم مانند سلینجر منزوی بود، به فلوریدا میرفت. پس از آنكه او به نیوهمپشر نقلمكان كرد، در مدتزمان کوتاهی سرعت نوشتن کتابهایش کند و بعد هم متوقف شد. دیگر کتاب های سلینجر منتشر نمیشدند و این نویسنده به انزوایی فراتر از قبل وارد شد.
سلینجر از مصاحبه و گفتوگو با خبرنگارها و انتشارات دوری میکرد؛ خصوصا زمانی که در مصاحبهای به او قول داده شد صحبتهایش فقط در مجلهای کوچک منتشر شوند، ولی ماجرا گستردهتر شد و این خشم سلینجر را واقعا برانگیخت. او پس از این ماجرا دیگر با مطبوعات صحبت نكرد. بهجز یک مورد در سال ۱۹۷۴ كه قصدش بیان اعتراض به انتشار مجموعه غیرمجازی از داستانهای پراكندهاش بود.
سلینجر در این مصاحبه که با خبرنگار روزنامه نیویورکتایمز انجام شد گفت:
آدم وقتی آثارش را منتشر نمیكند از آرامش شگفتانگیزی برخوردار میشود. چاپنكردن آثار آرامشبخش است. چاپكردن آثارم باعث میشود بهشدت به حریم خصوصیام تجاوز شود. من نوشتن را دوست دارم. عاشق نوشتنم، ولی فقط برای خودم و لذتبردن خودم مینویسم.
در این بین، اتفاقی که میافتاد خلاف انتظار و البته رویکرد سلینجر بود. هرچه بیشتر به انزوا میرفت، بیشتر معروف میشد. مردم دنیا واقعا کتاب های سلینجر را میخواندند و هر روز بیش از دیروز به مخاطبان و دوستدارانش اضافه میشد.
مرگ جی دی سلینجر بر اثر کهولت سن اتفاق افتاد. آژانس هارولد آبر، نماینده ادبی آقای سلینجر، با اعلام خبر فوت او گفت: «مرگ سلینجر بهدلایل طبیعی بوده است. با اینكه در ماه می گذشته استخوان لگنش شكسته بود، وضعیت سلامتش عالی بود تا اینكه پس از شروع سال نوی میلادی ناگهان بدنش ضعیف شد. او پیش از مرگش و همچنین در زمان مرگ هیچگونه درد و بیماریای نداشت.»
معرفی بهترین کتاب های سالینجر
کتاب های جی دی سلینجر کمتعدادند و البته کمحجم. برای همین، آرزوی خواندن تمام کتابهای او، خواستهای دستیافتنی و جذاب است. امروز شما را با ۱۰ کتاب معروف او آشنا میکنیم که به فارسی ترجمه شدهاند و میتوانید از خواندن آنها لذت ببرید.
مترجم: محمد نجفی (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: نیلا (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۲۰۸
هولدن کالفیلد شخصیت اصلی این داستان است. نوجوانی که بهشدت دچار ضعف تحصیلی شده و به مرز اخراج رسیده است. او باید به نیویورک برگردد؛ اما نمیخواهد با پدرومادرش روبهرو شود. برای همین، تصمیم میگیرد کمی با تأخیر برود. تا نامه اخراج به دستشان برسد و کمی اوضاع آرامتر شود.
دو روز را بیدلیل و بدون مقصد میگذراند. به جاهای مختلفی سر میزند و با دنیای متفاوتی روبهرو میشود. این تجربه چند روزه خیلیچیزها از هولدن کالفیلد میگیرد. باید این رمان خاص و سرکشانه را بخوانید تا بدانید سلینجر چه شاهکاری خلق کرده است.
در قسمتی از کتاب ناتور دشت میخوانیم:
همه هم مدام بهم تذکر میدهند، بیشتر از همه بابام. حرفشان درست است؛ ولی درستِ درست هم نیست. آدمها همیشه فکر میکنند هرچه میگویند درستِ درست است. برایم مهم نیست. فقط گاهی دیگر اینقدر تکرار میکنند که کفری میشوم. گاهی هم خیلی بزرگتر از سنم رفتار میکنم، خیلی بیشتر، ولی آدمها اصلا متوجه نمیشوند. آدمها هیچوقت متوجه هیچی نمیشوند.
خیلیها معتقدند ناتور دشت از آن کتابهایی است که باید در آغاز جوانی و پیش از ۲۰سالگی بخوانید.
مترجم: میلاد زکریا (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: مرکز (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۱۸۵
این کتاب که یکی از بهترین کتاب های سلینجر است که دو داستان کوتاه به نامهای فرانی و زویی را روایت میکند.
فرانی نام یکی از شخصیتهای اصلی این داستان است. او دختری تحصیلکرده و باهوش که از افراد ظاهرا روشنفکر، که خودش هم یکی از آنهاست، بیزار است. روشنفکری عواطف و احساسات ناخوشایندی به او تحمیل میکند. از خودشیفتگی، از بدبینی و از غرزدن. او از این موارد متنفر شده و برای رهایی از آنها و بهدنبال جستن آرامش روحش، ناخودآگاه پایش به مسیری باز میشود که میتوان گفت نوعی عرفان است. چه بر سر فرانی میآید؟ چطور با این دنیا مواجه میشود؟ این سؤالات تأملبرانگیز را با خواندن این کتاب جذاب پاسخ دهید.
زویی برادر بزرگتر فرانی است. او بازیگری ۲۵ساله است و در این داستان نقش مؤثری دارد. سایر اعضای خانواده هم در داستان دوم تا حدود زیادی شناخته میشوند. زویی شخصیتی است که فرانی با تمام وجود از روشنفکریاش تنفر دارد؛ ولی ماجرا همین نیست. کسی که دچار افراط شده، فرانی است و زویی با مهربانی تمام، کنارش میماند و به او نشان میدهد وارد چه فضایی شده و تلاش میکند تا او را به زندگی عادی برگرداند.
یکی از کاربران گودریدز درباره این کتاب گفته است:
بهنظرم این كتاب هر سه ماه یک بار باید بازخوانی شه، هروقت كه بیتوجه غرق در روزمرگی میشی!
مترجم: احمد گلشیری (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: ققنوس (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۲۶۴
جنگ حادثهای تأثیرگذار بر زندگی بشریت که پر است از اتفاقات مرموز و دنیایی از تأثیرات. تجربه جنگ برای تمام آدمها مهیا نیست؛ با این حال ادبیات کمکمان میکند حتی اگر از نزدیک شاهد نبودهایم، بدانیم چه گذشت. بیشترِ کسانی که با کتابهای جنگی، تجربه آن را برای بقیه دستیافتنی کردهاند خود از کسانیاند که از نزدیک آن فضا را دیده و در آن شرکت داشتهاند.
یکی از کسانی که جنگ جهانی دوم را به تصویر میکشد و این کار را بسیار تأثیرگذار انجام داده است سلینجرِ آمریکایی است. این کتاب شامل نُه داستان متفاوت است که در ادامه عنوان این داستانها را معرفی کردهایم:
یکی از جملات زیبای این کتاب را در ادامه میخوانیم:
شاعرها خیلی تو نخ هوا هستن. اونها همه احساساتشونو تو چیزهایی به کار میگیرن که احساسات ندارن.
مترجم: امید نیکفرجام (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: ققنوس (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۲۰۸
بیشتر کتاب های سلینجر دارای شخصیتهای مشترکیاند. خانوادهی گلَس، زویی و فرانی و دیگر اعضای خانواده که در هر کتابی یکی یا دو نفر از آنها شخصیت اصلی قصه میشود. در کتاب «تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار»، سلینجر شخصیت سیمور، پسر ارشد خانوادهی گلَس را بیشتر جلوی چشم مخاطب میآورد.
او برادر بزرگتر زویی و فرانی است. قصه از زبان بادی، دیگر برادر زویی و فرانی روایت میشود. تنهایی و انزواطلبی سیمور یادآور تنهایی سلینجر است که سلینجر در پیشگفتار کاملا شفاف از این مسئله صحبت میکند.
فکر کردم این کار را میکنم، خودم را میزنم به کر و لالی. این طوری مجبور نمیشدم با هر کس و ناکسی از این حرفهای احمقانه و صدتایکغاز بزنم. اگر هم کسی میخواست چیزی بهم بگوید، بایستی روی کاغذ مینوشت و بهم میداد. با پولی که درآوردم یک جایی یک آلونک کوچولو برای خودم میساختم. آن را نزدیک جنگل میساختیم، اما نه توی جنگل، چون میخواستم همیشۀ خدا آفتابی و پرنور باشد.
مترجم: علی شیعهعلی (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: سبزان (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۱۰۴
این کتاب هم یکی از بهترین کتاب های سلینجر است. «شانزدهم هپ ورث، سال ۱۹۲۴» آخرین نوشته جی دی سلینجر است که در ژوئن سال ۱۹۶۵ در مجله معتبر نیویورکر به چاپ رسید. این کتاب آخرین و تازهترین روایت سلینجر از سرگذشت خانواده گلس است که بازهم رویدادی که برای این خانواده رخ داده و در کتابهای قبلی هم اشاره شده در آن تشریح میشود. در بخشی از سرآغاز این کتاب میخوانیم:
پیشاپیش باید چند نکته را به سادهترین و صریحترین شکلی که میتوانم شرح بدهم: اول از همه اینکه نامِ من «بادی گلَس» است، که در بخشِ عمدهای از عمرم، بهاحتمال زیاد همه ۴۶ سالش، خود را مثلِ ماشینی بهدقت سیمپیچیشده و گهگاه به برق اتصال یافته آماده کار احساس کردهام تا
نوری بتابانم بر زوایای تاریک زندگی و عمر کوتاه و پیچیده برادرِ بزرگتر و فقیدم، سیمور گلَس، که به سال ۱۹۴۸ و در ۳۱سالگی درگذشت.
مترجمان: بابک تبرایی، سحر ساعی (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: آگاه (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۹۴
کتابی بر اساس یادداشتهای یک دختربچه که با قلم خودش نوشته و با ابراز احساسات، از عواطف و اتفاقات، صریح و با نگرشی جذاب صحبت کرده است. شاید بهترین معرفی درباره کتاب جنگل واژگون، سرآغاز خود کتاب باشد که میگوید:
آنچه در پی میآید گزیده یادداشتهای روزانهای است به تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۱۷. این یادداشتها در شورویویِ لانگآیلند، بهقلم دختربچهای بهنام کورین فون نوردهوفِن نوشته شده است. کورین دخترِ سارا کیس مونتروس فون نوردهوفِن، وارثِ تجهیزات ارتوپدیِ مونتروس بود که در ۱۹۱۵ خودکشی کرد. پدرِ کورین، بارون اوتو فون نوردهوفِن، هنوز زنده بود، یا دستکم زیر نقابِ خاکستریِ تبعید هنوز نفس میکشید. کورین این فصل از یادداشتهای روزانهاش را در شبِ پیش از یازدهمین سالگردِ تولدش شروع کرد.
مترجم: هانیه نبوتی (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: کولهپشتی (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۳۲۰
بازهم فضای جنگ و حس تلخ ترس ازدستدادن. در جنگ چه بر سر مردم عادی آمد؟ جهت احساسات و آرزوهای مردم چگونه تغییر کرد؟ در کتاب «یادداشتهای شخصی یک پیادهنظام» با این بُعد جنگ بیشتر آشنا میشویم. در بخشی از این کتاب تأثیرگذار میخوانیم:
لالور با خندهای غیرعادی گفت: «اون خوشحاله. مگه اینو نمیدونستید؟ همه زنها از رفتن شوهراشون به جنگ ناراحت میشن. بله، من دو تا پسر دارم. یکی از اونا تو ارتش خدمت میکنه و یکی دیگه تو نیروی دریایی، البته تا زمانی که بازویش را در جنگ بندر مروارید از دست داد.»
مترجم: بابک تبرایی (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: چشمه (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۷۷
سه داستان متفاوت در کتاب دیگری از سالینجر. فضایی غمگین، نثری روان، سرشار از احساس و در عین حال شیرین.
مردی که زنش به او اجازه نمیدهد شبها به برنامه موردعلاقهاش در رادیو گوش بدهد. برای دورشدن از جو سنگین خانه، این مرد هر شب به بهانه بولینگ از خانه خارج میشود و… .
روایت داستان فردی که معتاد به الکل است و برای ترک اعتیاد تلاش میکند اما… .
استراحت مطلقی که خانمی جوان برای خودش تجویز میکند؛ چراکه احساس میکند باردار است. این تصمیم چه بر سر زندگی آنها میآورد؟
موهای لختش که به مادر رفته بود عین سکه یکسنتی نو قرمز بود. از سمت چپ فرق باز میکرد و بدون خیسکردن شانهشان میزد. هیچوقت کلاه سرش نمیگذاشت و میتوانستی از فاصلههای دور هم بشناسیاش. یک بعدازظهر توی باشگاه وقتی داشتم با هلن بیبرز توپ میزدم، همین که چوب پرچم را فرو کردم توی زمین گلف و طرز ایستادنم را برای ضربهزدن درست میکردم، با اطمینان حس کردم که اگر برگردم کیت را میبینم.
مترجمان: امیر امجد، بابک تبرایی (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: نیلا (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۱۶۰
داستانی نسبتا عاشقانه با بدهبستانی زیبا بین طرفین رابطه. بازهم فضای داستان ترکیبی از غم و خوشحالی است. مخاطب را تا آخرین کلمه جذب میکند و در پایان احساس خواندن قصهای بسیار زیبا را به شما میدهد. در بخشی از مکالمات این کتاب میخوانیم:
دوشیزه لستر عزیز، من واقعا نمیخواستم کیفتان را بدزدم. فقط برای این برداشتمش که عاشقتان هستم. میفهمید؟ فقط میخواستم با شما آشنا بشوم. ممکن است خواهش کنم هروقت فرصت کردید نامهای برایم بنویسید؟ من اینجا خیلی تنها هستم و شما را هم خیلی دوست دارم و شاید هم یک روز به دیدنم بیایید، هر وقت که فرصت کردید.
مترجمان: امید نیکفرجام، لیلا نصیریها (پیشنهاد کاربران)
انتشارات: نیلا (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۱۴۴
این داستان هم عاشقانه است. توصیفات بسیار زیبا، جذاب و داستانی غنی و پرمحتوا. اگر شما هم عاشق چنین فضایی هستید، اگر دوست دارید لحظاتتان را با قصهای زیبا بگذرانید که علاوه بر گذر زمان، روح شما را هم سرحال بیاورد، مطمئنا این کتاب، انتخابی عالی خواهد بود. در بخشی از این کتاب مکالمهای بسیار کوتاه ولی عاشقانه آمده است که در ادامه میخوانیم:
«دود میره تو چشمات» را میزد.
لوییز آهی کشید و گفت: «آه، عزیزم.»
بیل نرم و آرام جواب داد: «عشق من.»
جابهجا شدند. لوییز جای سرش را روی شانه پهنِ بیل عوض کرد…
اگر با کتاب های سلینجر آشنا هستید، میتوانید تجربههایتان را از خواندن آثار او با ما و مخاطبان «چطور» در قسمت «ارسال دیدگاه» در میان بگذارید. همینطور اگر کتابی از فهرست معرفیشده نظر شما را جلب کرد و خواندید، بازخوردهای شما برایمان ارزشمند است و مایلیم نظرات شما را بدانیم.
پاسخ ها