شکست مقدمه پیروزی است. شاید این جمله تکراری به نظر برسد، اما حقیقت دارد. این چیزی نیست که از کاسبان روانشناسی زرد در هماندیشیهای جعلی موفقیت بپذیریم. حقیقتی است که مطالعه زندگی افراد اَبَرموفق به ما نشان میدهد. البته نسخهای کلی هم نیست؛ یعنی هر پیروزی و رشدی لزوما با شکست به دست نمیآید. منتها برخی از آدمهای مطرح و موفق دنیا در مقطعی از زندگیشان شکست خورده و دوباره توانستهاند از زمین بلند شوند و بهسمت کامیابی حرکت کنند. ما به حواشی کار نداریم. میخواهیم از بخشهایی از زندگی این افراد در این مقاله برایتان بگوییم. خواندن این داستانها انگیزهبخش است. آمادهاید؟
در این مقاله، از زندگی افراد موفق میخوانید، اما از بخش تاریکش؛ یعنی بخشی که هنوز زندگی روی خوشش را به آنها نشان نداده بوده است. قبل از اینکه بهسراغ داستانها برویم، از شما دعوت میکنیم که به گفته نویسنده آمریکایی، آلبرت هابارد (Elbert Hubbard) نگاهی داشته باشید:
شکست فقط یعنی دست از تلاش برداشتن.
حق با هابارد است. فقط زمانی میتوانیم خود را شکستخورده بنامیم که دست از تلاش برداریم. توقف تلاش یعنی تسلیمشدن در مقابل ناامیدی. نباید اجازه دهیم انگیزه و امید از دستهایمان پَر بزنند و بروند.
حالا این شما و این داستان شکست ۱۵ فردی که اکنون جزو موفقترین افراد تاریخ شناخته میشوند:
سر جیمز دایسون را میشناسید؟ (سِر لقبی تشریفاتی در بریتانیاست که به آدمهای مهم داده میشود.) فکر نمیکنیم این اسم به گوشتان آشنا باشد. دایسون کارآفرین و مخترعی است که قبل از تولید و راهاندازی جاروبرقیهای بیکیسه، سالها زحمت و شکست را در مسیر پیروزی تجربه کرد. ۱۵ سال طول کشید تا سر جیمز بتواند با تولید اختراعش به ثروتی به ارزش ۴٫۵میلیارد دلار برسد.
این مخترع پرتلاش سالها روی نمونه محصول آزمایشی خود کار کرد و در نهایت به موفقیتی بزرگ رسید. بیشتر آدمها بعد از تجربه شکست، در نخستین گامهای مسیرشان تسلیم میشوند؛ اما سر جیمز دایسون اینطور نبود و همین باعث شد که حالا نامش را در میان موفقترینها بخوانید.
زندگی کوهی از مشکلات قابلحل است و من از آن لذت میبرم.
ــ سر جیمز دایسون
استیون اسپیلبرگ. بله! تعجب نکنید. یکی از معروفترین کارگردانهای دنیا و خالق آثاری مانند «فهرست شیندلر» و «نجات سرباز رایان» هم قبل از شهرت و موفقیت، طعم تلخ شکست را چشیده است. دانشکده هنرهای سینمایی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دو مرتبه استیونِ جوان را رد کرد و نپذیرفت؛ اما او تسلیم نشد.
بعدها زمانیکه این کارگردان ۳ جایزه اسکار را از آن خود کرد و میلیاردها دلار درآمد از تولید فیلمهای جذابش کسب کرد، در آن دانشکده برایش ساختمانی ساختند و بهافتخار او نامش را ساختمان استیون اسپیلبرگ گذاشتند. جذاب نیست؟ تلاش و شوق فردیِ اسپیلبرگ در مسیر خواستههایش باعث شد که حتی معادلات ذهنی کسانی که او را شایسته تحصیل در دانشکدهشان نمیدانستند هم بهکلی به هم بریزد. به این میگویند همت و اراده.
به تمام کارنامه هنریام افتخار میکنم: شکستها و موفقیتهایم.
ــ استیون اسپیلبرگ
«توماس ابلهتر از آن است که چیزی بیاموزد.» این را ما نمیگوییم، آموزگاران ادیسون در کودکیاش این جملات را به مادر توماس کوچک گفتهاند. مخترع لامپ و بیش از هزار اختراع رنگارنگ دیگر هم در مقطعی از زندگیاش در بنبستهای تاریکی اسیر شده بوده و این بهشدت امیدبخش است. نه بهخاطر اینکه ما با ادیسون دشمنی داریم، بهخاطر اینکه با مرور زندگی افرادی مانند ادیسون بزرگ متوجه میشویم که شکست برای همه هست و از دل تجربههای تلخش میتوان نکات آموزنده فراوانی بیرون کشید.
به نظرتان معلمهای ادیسون اشتباه کردهاند یا ادیسون در مقاطع بعدی زندگیاش تغییر کرده است؟ تلاشهای مادرش به او در شکوفایی کمک کرده است؟ نظرتان چیست؟
من هیچکاری را اتفاقی انجام ندادهام. اختراعاتم هم اینچنین نیستند و همگی نتیجه تلاش و کارند.
ــ توماس ادیسون
تصور کودکیتان بدون والت دیزنی و شاهکارهایش ممکن است؟ نه نیست. البته چنین چیزی شدنی نبود، اگر… ، اگر والت دیزنی به گفتههای سردبیر روزنامه محل کارش توجه میکرد. میدانید او به والت چه گفته بود؟ سردبیر اعتقاد داشت که والت دیزنی قدرت تخیل کافی ندارد و ایدههایش چندان جالب نیستند!
والت دیزنی خلاق با قدرت تخیل فوقالعادهاش به حرفهای سردبیر گوش نکرد. او رؤیاسازی بزرگ شد که دنیای خود و افراد متعددی در دنیا را دگرگون کرد.
بهنظرم تجربه شکستی سخت در جوانی مهم است؛ چون این شکست شما را متوجه میکند که در شرایط سخت چهچیزهایی اتفاق میافتند. بهخاطر شکستهایی که داشتم، هیچگاه در زندگی در آستانه فروپاشیها و شکستهای دیگر نترسیدم. من هیچوقت نترسیدم.
ــ والت دیزنی
والت دیزنی حرف جالبی میزند؛ چیزی شبیه بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. او با تجربههای شکست زودهنگام در زندگی، ناکامی را یاد گرفت و دیگر برای روزهای سخت بعدی زندگی آماده بود.
نام انیشتین هممعنا با تیزهوشی است؛ اما خودش تا سالیان طولانی در دسته آدمهای باهوش قرار نمیگرفته است. او حرفزدن را در سن ۴سالگی شروع کرد و نوشتن را دیر یاد گرفت. به نظر میرسید آلبرت کوچک از هوش بهره چندانی نبرده بوده؛ اما نظریههایش دنیای فیزیک را دگرگون کرد و جایزه نوبل برایش به همراه داشت.
آلبرت در دوران جوانی هم طعم شکست را مزه کرده است. او در ورود بیدردسر به دانشگاه پلیتکنیک زوریخ مشکل داشت و کمی طول کشید تا بالاخره وارد این دانشگاه شد. منتها انیشتین هم تسلیم نشد و آنقدر در راه فیزیک تلاش کرد تا در نهایت، نتایج شگفتانگیزش زندگی خود و تمام دنیا را تغییر داد.
زندگیکردن مانند دوچرخهسواری است. برای حفظ تعادل باید به رکابزدن ادامه دهید.
ــ آلبرت انیشتین
جی. کی. رولینگ، خالق هری پاتر دوستداشتنی نیز روزهای سرد و تاریکی را از سر گذرانده است. همیشه که دنیا روی خوشش را به ما نشان نمیدهد. رولینگ نیز قبل از نوشتن رمان معروفش تجربههای تلخی مانند فقر، افسردگی، زندگی زناشویی ناموفق و طلاق را چشیده است.
اما او نیز در میان ثانیههای ناخوش زندگیاش توانسته دریچههایی از امید بهسمت ساعات شادی و کامیابی را پیدا کند و با قدرت نوشتن خود، وضعیت زندگیاش را از این رو به آن رو کند. حالا جی. کی. رولینگ از ثروتمندترین زنان دنیاست. شهرت و محبوبیتش هم که دیگر گفتن ندارد.
دوست دارم بهعنوان شخصی شناخته شوم که با استعدادهایی که داشت، بهترین نتایج ممکن را کسب کرد.
ــ جی. کی. رولینگ
لینکلن شکستهای زیاد و عمیقی را در زندگی تجربه کرده بود. با درجه فرماندهی به جنگ رفتن و با نشان سرباز بازگشتن شکست است دیگر، نیست؟ تلاشهای آبراهام در زمینه کسبوکار نیز در مقطعی از زندگیاش به شکستهای شدید منجر شده بود؛ اما تلاش و امید بالاخره نتیجه میدهد.
آبراهام لینکلن با تلاشهای زیادش توانست وکیل شود و به کنگره آمریکا راه یابد. حضور مثبت و پررنگ او در دنیای سیاست به انتخابش در جایگاه ریاستجمهوری آمریکا منجر شد و دستاوردهای مهمی برای خود و کشورش رقم زد: حفظ قانون الغای بردگی، تقویت اقتصاد و… .
من بهکندی قدم برمیدارم؛ اما هیچگاه به عقب برنمیگردم.
ــ آبراهام لینکلن
جری سنفیلد از طنزپردازان معروف آمریکایی است. جری مشهور و کاملا موفق است. منتها قبل از رسیدن به روزهای اوج، با رفتن روی صحنه یخ میکرد و استرس شدید به سراغش میآمد. گاهی هم بهخاطر ناتوانی در اجرای خوب در استندآپ کمدی، از سوی تماشاگران واکنشهای نامناسب دریافت میکرد.
اما ادامه داد. کمدی را به لحظهها و ثانیههای زندگیاش گره زد و یکی از بهترین و معروفترین طنزپردازان آمریکایی شد. اگر اهل سریالهای طنز باشید، حتما سریال سنفیلد را دیدهاید. جری خودش در این سریال، که برداشتی از زندگی شخصیاش هم هست، بازی کرده است. این سریال قدیمی اما بهشدت بامزه و جالب است.
برای من زندگی در یک چیز خلاصه میشود: ادامهدادن.
ــ جری سنفیلد
اپرا وینفریِ معروف با ثروت زیاد و سابقه موفقش نیز از همان ابتدا موفق و معروف نبوده است. حالا او شبکه تلویزیونی مخصوص به خود را دارد و نامش را همه آمریکا و دنیا شنیدهاند. منتها در نخستین اجرایش اصلا موفق نبود و او را اخراج کردند.
دلیل اخراج چه بود؟ مدیران برنامه معتقد بودند اپرا بیشازحد درباره موضوعات برنامه احساس و عاطفه به خرج میدهد. جالب نیست؟ چیزی که دلیل اخراج اپرا وینفری شد همان دلیلی بود که بعدتر او را به یکی از تأثیرگذارترین افراد دنیا تبدیل کرد.
چیزی بهنام شکست وجود ندارد. شکست فقط برای این است که زندگی ما را بهسمت مسیرهای تازه بکشاند.
ــ اپرا وینفری
استیون کینگ را میشناسید؟ فیلم it را دیدهاید؟ او نویسنده فیلم ترسناک و معروف آن (it)، درخشش (shining) و فیلم زیبای مسیر سبز (the green mile) است. استیون نیز از همان ابتدا موفق نبود. نخستین رمان او بهنام کری (Carrie) در حدود ۳۰ بار از سوی ناشران مختلف پس زده شد. این روند بهحدی آزاردهنده بود که کینگ رمانش را به سطلزباله انداخت و این همسرش بود که رمان را بیرون آورد و از او خواست که رویش کار کند و از تلاش بازنایستد.
اگر استیون در مسیر باقی نمیماند، شاید امروز در کار و حرفهای دیگر مشغول به گذران زندگی بود. البته به نظر میرسد بخش عمدهای از موفقیتش را مدیون همان انگیزهای است که همسرش به او داد. شما چه فکر میکنید؟
تو میتوانی. باید بتوانی و اگر شجاعت شروع را داشته باشی، حتما موفق میشوی.
ــ استیون کینگ
این روزها برای خرید هر اثر ونگوگ باید چیزی حدود ۱۰۰میلیون دلار بپردازید؛ اما زندگی خود او در دوران حضورش در این دنیای خاکی چندان با رفاه و راحتی همراه نبود. او در زمان زندهبودن فقط یکی از آثارش را فروخت: تاکستان سرخ.
گاهی هم شهرت و موفقیت بعد از عمر و زندگی به سراغمان میآیند. این هم نوعی موفقیت بعد از شکست است، نیست؟ هرچند ونگوگ از شهرت و ثروت خود بهرهای نبرد، نام و هنرش برای همیشه جاوید و ماندگار شد. این زیباست. شما چه فکر میکنید؟
شاهکارها اتفاقی و ناگهانی به دست نمیآیند؛ آنها حاصل مجموعهای از تلاشها هستند.
ــ ونسان ونگوگ
الویس پریسلی نیز روزهای ناخوش زیادی را از سر گذرانده است. نخستین اجرایش با استقبال بدی مواجه شد و حتی به او گفتند به جایی نخواهد رسید و بهتر است که رانندگی را ادامه بدهد!
اما الویس ادامه داد. تلاشهای او و ناامیدنشدن باعث شد به یکی از بزرگترین ستارههای دنیای موسیقی بدل شود؛ ستارهای که سالها پس از مرگش هم میراث گرانقدر موسیقاییاش برای آدمهای کره زمین باقی مانده است.
«چطور میتوانی برای چیزی که هرگز نداشتهای غصه بخوری؟» این چیزی است که هنگام نرسیدن و شکست به خودم میگویم.
ــ الویس پریسلی
مایکل جردنِ اسطورهای در نوجوانی از تیم بسکتبال مدرسه کنار گذاشته شد. هیچکس نمیتواند بگوید که دلیل پیروزیهای حیرتانگیز او در آینده این شکست ابتدایی بود و انگیزهای که به مایکل داد یا استعدادش یا دلایل دیگر. منتها چیزی که میتوان از ماجرای مایکل آموخت این است که بهرغم شکست، پیروزیها از زندگیاش دور و جدا نشدند.
من در زندگی کاریام بیش از ۹هزار توپ را از دست دادهام، ۳۰۰ بازی را باختهام، در ۲۶ موقعیت برای برد روی من حساب شده بود اما موقعیتها را از دست دادم. من بارها و بارها و بارها در زندگی باختهام و دلیل موفقیتم همین است.
ــ مایکل جردن
چارلز داروین، زمینشناس و زیستشناس برجسته و صاحب نظریه تکامل نیز لحظههای سخت شکست را در زندگی دیده است. او را دانشجویی متوسط میدانستند که در رشته پزشکی هم موفق عمل نکرد. منتها با تلاش و پشتکارش در زیستشناسی و بررسی طبیعت، در نهایت توانست از راز حیات روی کره زمین پرده بردارد.
کسی که جرئت میکند یک ساعت از عمرش را هدر بدهد هنوز به ارزش زندگی پی نبرده است.
ــ چارلز داروین
شکستخوردن پایان راه نیست. همان طور که میبینید، بسیاری از آدمهای موفق روزگار نیز تجربههای بسیار تلخ و سختی را در زندگی زیستهاند. موفق شدن یا نشدن انتخاب ماست. دو راه داریم: دست از تلاش بکشیم و خسته شویم یا بهامید رسیدن به هدف، پرشوق و باامید به تلاش ادامه دهیم. نظر شما چیست؟ شکست و موفقیت از دیدگاهتان چه معنایی دارند؟
پاسخ ها