«نه نمرات SAT، نه رتبه دبیرستان، نه تجربه رهبری ، نه توانایی ورزشی و نه نمره کلی متقاضی؛ هیچکدام از اینها اهمیتی نداشتند، بلکه سرسختی ملاک موفقیت بود.» این جملات بهدور از کلیشه را در کتاب سرسختی میخوانیم؛ اما بهراستی چرا سرسختی اهمیت دارد؟ آیا سرسختی همان راز نانوشته افراد موفق است؟ آیا سرسختی و پشتکار را میتوان آموزش داد و یاد گرفت؟ پاسخ این پرسشها را میتوانیم در کتاب سرسختی پیدا کنیم؛ کتابی که نویسندهای توانا با تکیه بر پژوهشهای علمی آن را نوشته است. اگر شما هم مایل هستید که دراینباره بیشتر بدانید، مشتاقید که پشتکار خودتان را بهبود ببخشید و الگوی موفقی برای اطرافیانتان باشید، تا پایان معرفی کتاب امروز با ما همراه باشید.
آنجلا داکورث (Angela Lee Duckworth)، نویسنده و روانشناس محبوب آمریکایی، متولد سال ۱۹۷۰ است. او چهرهای آکادمیک و استاد دانشگاه پنسیلوانیا (Pennsylvania) در حوزه روانشناسی است. آنجلا مدیرعامل شرکت Character Lab است که هدف آن کمک به پیشرفت عملکرد شخصیت است.
آنجلا مدرک کارشناسی خود را در رشته نوروبیولوژی و از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. سپس از دانشگاه آکسفورد مدرک کارشناسی ارشدش را گرفت و درنهایت، در رشته علوم اعصاب موفق به دریافت درجه دکتری از دانشگاه پنسیلوانیا شد.
او اولین کتاب خودش را با نام سرسختی؛ قدرت اشتیاق و پشتکار در سال ۲۰۱۶ به چاپ رساند. این کتاب بهمدت ۲۱ هفته در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار گرفت. داکورث در نگارش این کتاب از بسیاری از یافتههای علمی شرکتش استفاده کرده است. یکی از این یافتهها این است که «پشتکار و موفقیت ارتباطی با هوش ندارد، بلکه بیشتر با وجدان در ارتباط است».
ازنظر داکورث، توجه به موضوع سرسختی و پشتکار، از دوران نوجوانی آغاز میشود. همین امر باعث شده است که کتاب او اثرگذاری بهتری داشته باشد؛ اما این دیدگاه منتقدانی هم دارد. آنها معتقد هستند که رسیدگی به این مسئله از دوران نوجوانی باعث غفلت از سایر جنبههای زندگی میشود. باید دید اثرگذاری کتاب آنجلا چگونه خواهد بود و آیا میتواند به منتقدانش ثابت کند که ایده او اولویت دارد یا خیر.
داکورث توصیه جالبی برای همراهانش دارد:
توصیه من به شما این است که در زندگیتان، چیزی را پیدا کنید که بیشتر از هرچیز دیگری از انجام دادنش لذت میبرید. سپس سعی کنید آن را بهطور تماموقت انجام دهید. زندگی کوتاه است؛ پس اشتیاقتان را دنبال کنید.
کتاب سرسختی با هدف آموزش پشتکار و تلاش نوشته شده است. در این کتاب، مخاطب با مفهوم واقعی پشتکار، ارزش آن و شیوه درست سرسختبودن آشنا میشود. خواننده متوجه خواهد شد که پشتکار یک شاخص یادگرفتنی است و اگر کسی در گذشته بهراحتی از اهدافش دست کشیده است، میتواند دوباره شروع کند و یک فرد با پشتکار خوب بشود. همچنین میتواند این مهارت را به دیگران آموزش دهد.
آنجلا کتاب سرسختی را بر اساس پژوهشهای علمی نوشته است. همین امر باعث بهبود کیفیت کتاب شده است. نویسنده در بخشی از کتابش، به نتایج عملی پژوهشهایش اشاره میکند و از آنها مانند مثالی برای تفهیم بهتر مسئله در ذهن مخاطبش استفاده میکند؛ برای نمونه او میگوید:
«موفقیت ارتباط چندانی با برونگرایی، بشاشیت یا شوخطبعی نداشت و همه افراد بسیار موفق، در مدرسه، نمرات بالایی نگرفته بودند. در عوض، چیزی که قطعا افراد موفق را از بقیه انسانها جدا میکرد، مجموعهای از چهار شاخص بود. جالب بود که همین چهار عامل ده نفر اول فهرست را از ده نفر آخر و افراد ابرموفق را از افرادی متمایز میکرد که فقط موفق بودند. کاکس این ویژگیها را کنار هم گذاشت و آن را “تداوم انگیزه” نامید.»
استفاده از این سبک، ارتباط بین خواننده و مطالب کتاب را عمیقتر میکند و مفاهیم بیشتر و بهتر در ذهن مخاطب جای میگیرند. ازطرفی کتاب سرسختی دو شاخصی را معرفی و درمورد آنها صحبت میکند که میتوان آنها را بهسادگی تحتعنوان گزینههای اشتیاق برای معیار سرسختی بیان کرد. درک این دو شاخص مهم باعث میشود که رویکرد کتاب بهدرستی برای مخاطب شفاف شود. این دو شاخص را در ادامه بهطور مختصر معرفی میکنیم:
اگر از منظر انرژی مثبت بخواهیم به این کتاب نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که با کتابی سراسر امید و روشنی مواجه خواهیم شد. این کتاب با باور به این اصل بنا شده است که «سرسختی بیشتر از استعداد اهمیت دارد». این موضوع نشان میدهد که قرار است کتابی را بخوانیم که در دنیای آن، افراد بر اساس شایستگیهایشان به جایگاههای بالاتر میرسند.
نکته دیگری که درباره کتاب سرسختی جالبتوجه است، اهمیت سن افراد در یادگیری است. برخلاف سایر کتابهای مشابه، این کتاب مهمترین سن برای یادگیری سخت کوشی و پشتکار را دوران کودکی و نوجوانی میداند. بنابراین بهدرستی به مخاطب یادآوری میکند که از این دوران طلایی برای کودکان و نوجوانان اطرافتان غافل نشوید. البته این مسئله بهمعنای آن نیست که کتاب سرسختی شامل ردهسنی بزرگسالان نمیشود؛ برعکس، آنجلا هر دو ردهسنی بزرگسال و نوجوان را در نظر گرفته است.
کتاب سرسختی به مخاطب بزرگسالش میآموزد که چگونه سرسخت باشد و با این رویکرد، الگوی بهتری برای کودکان و نوجوانان باشد. دراینباره در کتاب آمده است که «کودکان هرگز به بزرگترهایشان خوب گوش نمیکنند، اما هرگز دست از تقلیدکردن از آنها برنمیدارند».
کتاب سرسختی در ۳ بخش و ۱۳ فصل نوشته شده است. نویسنده ابتدا چیستی سرسختی را هدف گرفته است. این بخش در پنج فصل با جزئیات تمام، از چیستی سرسختی صحبت میکند. در بخش دوم، در چهار فصل، چگونگی پرورش سرسختی در وجود آدمی، از درون به بیرون، بررسی شده است. در بخش پایانی، مطالب بخش دوم با رویکردی ضد آن، یعنی از بیرون به درون، بحث شده است.
در ادامه، مروری بر فهرست این کتاب خواهیم داشت:
بخش ۱. سرسختی چیست و چرا اهمیت دارد
بخش ۲. رشد سرسختی از درون به بیرون
بخش ۳. رشد سرسختی از بیرون به درون
کتاب سرسختی انتخاب مناسبی است برای افرادی که در حوزه آموزش فعالیت میکنند؛ چون این افراد شانس این را دارند که با نوجوانان و کودکان در ارتباط باشند و به آنها بهدرستی آموزش بدهند. ازطرفی مطالعه آن برای والدین هم بسیار مؤثر خواهد بود.
بهطور کلیتر، مطالعه این کتاب به افرادی که احساس میکنند پشتکار خوبی ندارند هم پیشنهاد میشود. در بخشی از کتاب آمده است که «بعضی از افراد وقتی همهچیز بر وفق مراد باشد، فوقالعادهاند اما وقتی اینطور نباشد، شکست میخورند». اگر شما هم احساس میکنید این تفکر بر شما غالب شده است، حتما این کتاب را در فهرست کتابهایی قرار دهید که باید بخوانید.
اول، فهرستی از ۲۵ هدف حرفهای خودتان را بنویسید. دوم، برای پیداکردن بالاترین اولویتهایتان، کمی در روح و ذهنتان جستوجو کنید و دور ۵ انتخاب اولتان را خط بکشید؛ فقط پنج تا. سوم، کمی دقیقتر به آن بیست هدفی که انتخاب نکردهاید، نگاه کنید. باید به هر قیمتی که شده است از آنها دوری کنید. آنها کارهایی هستند که حواستان را پرت میکنند، زمان و انرژیتان را هدر میدهند و تمرکزتان را از هدفهای مهمتر میگیرند. (ص۵۰)
***
چرا افراد موفق در تلاشهایشان اینقدر مصر هستند؟ برای اکثر آنها، هیچ انتظار واقعبینانهای از رسیدن به آرمانهایشان وجود ندارد. از دیدگاه خودشان، هیچوقت بهاندازه کافی خوب نیستند. آنها در مقابل افراد ازخودراضی قرار داشتند و با وجود این، واقعا در عین ناراضیبودن، حس رضایت را تجربه میکردند. هرکدام از آنها بهدنبال علایقی ناموازی و مهم بودند و خود همین تکاپو دقیقا بهاندازه موفقیت برایشان لذتبخش بود. حتی اگر بعضی از کارهایی که باید انجام میدادند، خستهکننده یا کسالتآور یا حتی دردناک بود، هرگز به تسلیمشدن فکر نمیکردند. اشتیاق آنها ماندگار بود. (ص۷۰)
***
تنها تفاوت بارزی که در خودم و دیگران میبینم این است: من ترسی ندارم از اینکه روی یک تردمیل بمیرم. آن موقع کسی نمیتواند از من سبقت بگیرد. شاید استعداد شما بیشتر از من باشد، شاید از من باهوشتر باشید، شاید جذابتر از من باشید، شاید همه آن چیزها باشید و از ۹ نظر از من بهتر باشید؛ اما اگر با هم روی تردمیل راه برویم، دو حالت ممکن است پیش بیاید: یا شما اول از تردمیل خسته میشوید و پایین میآیید یا قرار است من آنقدر روی تردمیل راه بروم تا بمیرم. به همین سادگی. (ص۸۵)
پاسخ ها