برای همه ما پیش آمده است که دروغ گفته باشیم! این چیز عجیبی نیست اما گاهیاوقات دروغگفتن مایه شگفتی است. یکی از این موقعیتها جلسه مشاوره با رواندرمانگر است. چرا زمانی که قرار است از زوایای پنهان خودمان صحبت کنیم تا به نتیجهای مثبت برسیم، دروغ میگوییم؟ با ما همراه باشید تا از دلایل دروغگفتن به تراپیست یا روانشناس برایتان بگوییم. شاید پی بردن به دلایل آن به شما کمک کند در جلسات مشاوره و در مقابل درمانگر خود، عملکرد بهتری داشته باشید و صادقانهتر برخورد کنید. این کار به شما کمک میکند نتیجه بهتری از جلسات مشاوره خود بگیرید.
آنچه در این مقاله خواهید خواند:
خجالتزدگی | ترس از پیامدها | وضعیت انکار | بیمیلی به یادآوری دوباره بحران | جلب نظر درمانگر
در سال ۲۰۱۵، پژوهشی فراگیر انجام شد که انجمن روانشناسی آمریکا آن را در کتابی با نام «رازها و دروغها در رواندرمانی» منتشر کرد. در این پژوهش، ۹۳ درصد شرکتکنندگان تأیید کردند که دستکم ۱ بار در جلسات روان درمانی دروغ گفتهاند. شاید برخی از آنها از صحبتکردن درباره رفتارهایشان خجالتزده میشوند و به دروغگویی روی میآورند؛ اما بدانید که سرانجام حقیقت آشکار میشود.
دروغگفتن به درمانگری که هدفش کمک به ماست، احتمالا نتیجه خوبی به دنبال نخواهد داشت. بااینحال، آدمها بنا بر برخی دلایل عینی و روانشناختی، به درمانگرشان دروغ میگویند. در ادامه، با این دلایل آشنا میشوید.
در پژوهشی که پیشتر به آن اشاره شد، ۶۱ درصد شرکتکنندگان ادعا کردند که مهمترین دلیل روراست نبودنشان خجالتزدگی است. بری فاربر (Barry A. Farber)، یکی از نویسندگان «رازها و دروغها در رواندرمانی»، معتقد است که ما اغلب دوست داریم بهترینِ خودمان را ارائه کنیم؛ بنابراین حتی در چنین موقعیت محرمانهای، بهدنبال دفاع از خودمان هستیم. طبیعی است که آدمها میلی برای آشکارسازی درونیترین افکار، احساسات و رفتارهایشان برای واکاوی و قضاوت دیگران نداشته باشند، حتی اگر قاضی رواندرمانگر باشد.
احساس خجالتزدگی و شرم ناشی از مثلا خیانت به همسر، باعث میشود که فرد تمایلی برای صحبت آشکارا درباره آن نداشته باشد. اعتراف به چنین مواردی دشوار است و دروغگویی راهی است برای فرار از این موقعیتهای ناخوشایند.
بهگفته کارشناسان، در بسیاری از موارد، آدمها دروغ میگویند تا از پیامدهایی مانند تغییر روش درمان اجتناب کنند. افراد زیادی از این موضوع میترسند که بهخاطر حرفهایشان به دردسر بیفتند؛ مثلا نگراناند که درمانگر از ادامه درمان آنها منصرف شود یا بهشکلی آنها را تنبیه کند.
دروغگویی بهدلیل ترس از آینده و پیامدهای آن، درمورد رفتارهای ناسالم و حتی خطرناک هم صدق میکند. تقریبا یکسوم شرکتکنندگان پژوهشِ فاربر و همکارانش اعتراف کردهاند که درباره مصرف مواد و الکل به درمانگرشان دروغ گفتهاند. ۲۱ درصد هم تأیید کردهاند که درباره عادتهای غذاییشان دروغ گفتهاند.
بهعقیده فاربر، وقتی پای اعتیاد، اختلال خوردوخوراک و رفتارهای خطرناک در میان است، آدمها گاهی دروغ میگویند؛ چون نمیخواهند عادتهایشان را ترک کنند. این افراد باور دارند که با صحبتکردن درباره این رفتارهای اعتیادآور، درمانگر بهدنبال جزئیات بیشتری خواهد بود و بر ترک آنها اصرار خواهد کرد.
حتی افراد با عادتهای کمخطرتر هم احساس میکنند که نیاز دارند دروغ بگویند؛ چون در غیر این صورت، درمانگر آنها را تشویق به ترک این عادتها میکند، حتی اگر آنها آماده این کار نباشند. بهعبارتی این آدمها دروغ میگویند، چون نمیخواهند از برخی رفتارها و عادتهایی دست بکشند که مایه لذتشان است.
انکار یکی دیگر از دلایل روراستنبودن آدمها در جلسه مشاوره است. درحقیقت آنها نمیخواهند دروغ بگویند اما مشکلشان را کوچک جلوه میدهند. دلیل این موضوع این است که هنوز نمیتوانند بپذیرند که مشکل دارند. مثلا ممکن است کسی که مشکل اعتیاد به الکل دارد، در جلسه درمان، اصرار کند که در طول هفته فقط کمی نوشیده است، درحالیکه درواقع بهشدت زیادهروی کرده است. آدمها پیش از اینکه بتوانند با خودشان روراست باشند، نیازمند کمک برای پذیرش مشکلشان هستند.
همچنین برای بیمارانی که با موقعیتهای اضطرابآور دستوپنجه نرم میکنند، انکار یک مکانیسم دفاعی و مهارت مقابلهای رایج است. بنا بر پژوهشها، این موقعیتهای استرسزا دامنه گستردهای دارند: از وضعیتی غیرقابلتغییر مانند بیماری گرفته تا موقعیتهایی که تغییر آنها دشوار است، مانند شکستهای پیاپی.
دلیل دیگر دروغگویی به رواندرمانگر، محدودکردن اثرات منفی و ناآشکار حقیقت است: اثراتی مانند درد و رنج عاطفی. این افراد نمیخواهند درباره بحرانی صحبت کنند که پشتسر گذاشتهاند؛ زیرا این کار بهشدت آزارشان میدهد. آنها میترسند با صحبتکردن درباره تجربهای دردناک، دوباره دچار اضطراب، درد و رنج شوند.
گاهیاوقات، فرد متوجه تأثیر چشمگیر بحران و موقعیت اضطرابآور بر خود و موقعیت کنونیاش نیست. بحران تعریف یا قالب خاصی ندارد. شما متوجه میشوید اتفاقی رخ داده است اما درک این موضوع میتواند ناخودآگاه باشد. مثلا بیماری را در نظر بگیرید که تعهد در رابطه برایش مشکل است. پس از مدتی ممکن است مشخص شود که او پدری معتاد داشته که بههیچوجه آدم قابلاتکایی نبوده است. درواقع فرد قصدی برای پنهانکردن حقیقت ندارد اما این موضوع جایی در خودآگاه او نداشته است. با ادامه روند درمان، سرانجام به جایی میرسیم که صحبتکردن درباره این موضوع به نظر منطقی میرسد.
جلبنظر و خشنودکردن دیگران، یکی دیگر از دلایل محکم دروغگفتن، حتی به درمانگر است. اغلب آدمها نیاز دارند که دیگران آنها را دوست داشته باشند. این افراد بیم آن را دارند که با روراستبودن درباره احساسات و اشتباهاتشان، درمانگر دیگر آنها را دوست نداشته باشد؛ بنابراین برای بهدست آوردن دل درمانگر، سعی میکنند خودشان را خوب جلوه دهند، حتی به قیمت دروغگفتن!
دروغ گفتن به هر دلیلی، از اثربخشی درمان میکاهد. با تحریف یا پنهانکردن تجربه واقعیتان، درمانگر نمیتواند به شما کمک کند. درمانگرها متوجه میشوند که گاهیاوقات بیمار پنهانکاری میکند یا برخی از رویدادهای زندگیاش را کماهمیت جلوه میدهد. پژوهشهای زیادی انجام شده است تا رواندرمانگران بهتر بتوانند به روراست نبودن بیمار پی ببرند و درمانی متناسب با بیمار به کار ببرند.
هرچند کنارآمدن با خجالتزدگی، شرم و رویدادهای دشوار زندگی ممکن است دلهرهآور باشد، روراستی در رواندرمانی فرایندی شفابخش است که آثار مثبت بلندمدتی به جا میگذارد. روراستبودن حتی درمورد روش درمانی درمانگر هم نتایج مثبتی به همراه دارد. وقتی درمانگر از اثربخشنبودن روش درمان یا بخشی از آن بازخورد میگیرد، احتمالا بهدنبال روشی برای بهبود کارش خواهد بود. رابطه بیپرده و روراست با درمانگر نهتنها در طول جلسه برای فرد مفید است، بلکه برای روابط خارج از مطب هم سودمند است.
نظر شما چیست؟ بهنظر شما صحبت از زوایای پنهان شخصیت و ذهن چقدر دشوار است؟ برای رسیدن به نتیجه مثبت، چطور میتوان بر این دشواری غلبه کرد؟ شما چه تجربهای از مراجعه به رواندرمانگر، روراستبودن یا نبودن با او دارید؟
پاسخ ها