همهٔ ما در اطراف خودمان آدم های موفق زیادی را میشناسیم: دوستمان، همسایهٔ روبهرویی، افرادی که در سرتاسر جهان از دستاوردهایشان در اخبار میشنویم یا در اینترنت از آنها مطلب میخوانیم. همهٔ این افراد ممکن است آدمهای موفقی باشند که بارها به رازهای موفقیتشان فکر کردهایم. هریک از آنها روشهای مربوط به خودشان را دارند که با آن به موفقیت رسیدهاند. بااینحال، یک راز مشترک بین همهٔ افراد موفق دنیا وجود دارد و آن این است که این افراد سرسختی ذهنی دارند.
مطالعات نشان میدهند که سرسختی ذهنی یکی از مؤلفههای اصلی موفقیت است. آنجلا داکورث (Angela Duckworth) در کتاب مشهورش با عنوان سرسختی (Grit) نوشته است:
راز رسیدن به دستاوردهای برجسته، استعداد نیست بلکه ترکیبی خاص از اشتیاق و پشتکار است.
این همان چیزی است که آن را سرسختی ذهنی مینامیم. سرسختی ذهنی نقش مهمی در دستیابی به اهدافمان دارد.
گاهی اوقات درمسیرِ رسیدن به اهداف مان احساس خستگی میکنیم و به جایی میرسیم که موفقیت برایمان ناممکن جلوه میکند. اینجاست که امیدمان را از دست میدهیم و هدفمان را رها میکنیم.
بنابراین میتوان گفت سرسختی ذهنی همان توانایی چسبیدن به هدف، در زمانهایی است که شرایط سخت شده و موانع نمایان میشوند. فقط افرادی میتوانند از موانع عبور کنند که میزان سرسختی ذهنیشان زیاد باشد. دیگران ممکن است بهراحتی رؤیاهایشان را رها کنند.
خبر خوب اینکه سرسختی ذهنی چیزی نیست که فقط عدهای خاص از آن بهرهمند باشند. همهٔ ما میتوانیم این ویژگی را در خودمان ایجاد کنیم و با تقویت آن به اهدافمان برسیم. سرسختی ذهنی به ما کمک میکند سخت کار کنیم و به اهداف و آرزوهای بلندمدت خودمان بچسبیم.
این مفهوم بهخوبی ویژگیهای افراد موفق را توصیف میکند. برای مثال، افراد موفق همیشه سعی میکنند خوشی و لذت را به تعویق بیندازند و سخت کار کنند. آنها در مقابله با وسوسهها عالی عمل میکنند و همهٔ تلاششان را برای غلبه بر ترس هایشان انجام میدهند. شاید فکر کنید مگر آدمهای موفق از چیزی میترسند؟ مسلما بله. آنها هم میترسند ولی شجاع هستند. تفاوت ایندو از زمین تا آسمان است.
برای تقویت سرسختی ذهنی باید ذهنیتی مثبت داشته باشید، روی دلایل کاری که میخواهید انجام دهید تمرکز کنید و از افرادی که در کنارتان هستند تا حمایتتان کنند، کمک بگیرید. برای این منظور باید ۷ عادت زیر را که سبب ذخیرهٔ انرژی ذهنیتان میشود در خودتان ایجاد کنید. به شما اطمینان میدهیم که سرسختی ذهنی را به دست خواهید آورد.
خیلیها فکر میکنند شانس در موفقیت یا شکست نقش مهمی دارد؛ مثلا اگر موفق شوند، میگویند شانس با ما یار بود؛ اگر شکست بخورند میگویند بدشانسی آوردم.
بیشتر افراد موفق هم ممکن است به نقش شانس در موفقیت یا شکستشان توجه داشته باشند؛ اما فرقشان با آدمهای معمولی این است که افراد موفق هرگز منتظر شانس نمیمانند و از آن طرف، هرگز نگران بدشانسی هم نیستند. بنابراین طوری عمل میکنند که انگار موفقیت یا شکستشان بهطور کامل دست خودشان است. اگر موفق شوند، خودشان باعث آن شدهاند؛ اگر هم شکست بخورند، باز هم خودشان مسبب آناند.
اگر انرژی ذهنیتان را صرف نگرانی دربارهٔ اتفاقات احتمالی در آینده نکنید، آنگاه انرژی کافی برای تلاشکردن خواهید داشت؛ بنابراین اتفاقاتی که مطلوبتان است، رخ خواهند داد.
شانس را نمیتوانید کنترل کنید، اما خودتان را حتما میتوانید.
قدرت ذهنی مانند قدرت ماهیچههاست. آدمی با تواناییهای نامحدود وجود ندارد. بنابراین به این فکر کنید که قدرت ذهنتان هم محدود است و لازم نیست توان آن را برای چیزهایی مصرف کنید که هیچ تأثیری در آنها ندارید.
برای نمونه، برخی افراد مدام نگران مسائل سیاسی هستند، برخی دیگر نگران خانوادهشان هستند، بعضیها هم دغدغهٔ گرمشدن کرهٔ زمین را دارند. هرچه هست، شما به آن اهمیت میدهید و انتظار دارید برای دیگران هم مهم باشد.
اگر واقعا مسائلی وجود دارند که نگران آنها هستید، هرکاری از دستتان برمیآید انجام دهید و آن را رها کنید. دیگر چرا به آن فکر میکنید؟ اگر در خانواده کسی مشکلی دارد، به او گوش دهید و با او همدلی کنید. اگر کمک میخواهد، هر کاری میتوانید برایش بکنید. نگران طبیعت هستید، ردپای کربن خودتان را کاهش دهید و پلاستیک کمتری مصرف کنید. در کمپینهای داوطلبانه شرکت کنید و عادتهای خوب را انتشار دهید.
دیگر چه کاری از دستتان ساخته است؟ تا همین جا کافی است. شما سهمتان را ادا کردهاید. خودتان را تغییر دهید و سعی نکنید دیگران را تغییر دهید. آنها تا خودشان نخواهند، تغییر نخواهند کرد.
گذشته ارزشمند است. نهتنها از اشتباهات خودتان، بلکه از اشتباهات دیگران هم بیاموزید.
سپس رهایش کنید.
گفتنش آسانتر از انجام دادنش است، قبول. اما باور کنید این به زاویهٔ دیدِ خودتان بستگی دارد. هنگامیکه اشتباهی مرتکب میشوید، آن را بهچشم فرصتی ببینید برای یادگیری چیزی که نمیدانید. اگر هم دیگران اشتباهی را انجام میدهند، آن را فرصتی برای مهربانی، بخشش و درک متقابل بدانید.
مدام به گذشتهها فکر نکنید. گذشته نباید شما را محدود کند؛ فقط باید به شما آموزش دهد. فکر کنید و ببینید که چهچیزی خوب پیش نرفت؛ اما این کار را فقط برای این انجام دهید که بررسی کنید دفعهٔ بعد، شما و دیگران چهکار میتوانید بکنید که این بار درست پیش برود.
بسیاری از افراد موفقیت را نوعی «بازی با مجموع صفر» در نظر میگیرند؛ یعنی اگر او موفق است، جایی برای موفقیت من وجود ندارد و من باید از موفقیت او ناراحت باشم. این افراد تصور میکنند درخشیدنِ کسی باعث میشود دیگران به چشم نیایند.
عصبانیت از موفقیت دیگران، قاتل انرژی ذهنی است: همان انرژیای که میتوانیم در جاهایی بهتر به کار ببریم و از آن بهترین استفاده را ببریم، انرژیای که برای سرسختی ذهنی به آن نیاز داریم.
وقتی دوستتان کاری فوقالعاده انجام میدهد، این بدان معنا نیست که شما نمیتوانید کار فوقالعادهای انجام دهید. اتفاقا موفقیت او در حوزه خودش، ممکن است مکمل موفقیت شما در حوزه فعالیت خودتان باشد. همیشه سعی کنید افراد موفق را بهسمت خودتان بکشانید. حضور چند فرد موفق در کنار هم، میتواند به پیشرفت کلی همهٔ شما کمک کند. اصلا اگر آدمهای ناموفق دور و برتان باشند، ممکن است شما را هم تا سطح خودشان پایین بکشند!
کلماتیکه به کار میبرید قدرت دارند، بهویژه روی خودتان. منفی باشند یا مثبت، فرقی نمیکند. آنها قدرتشان را روی شما و دیگران اِعمال میکنند.
نالیدن و شکایتکردن از وضعِ موجود و مشکلاتتان، همهچیز را بدتر خواهد کرد.
بنابراین اگر چیزی خوب پیش نمیرود، وقتتان را برای نالیدن تلف نکنید. آن انرژی ذهنی را برای بهتر کردن شرایط صرف کنید. بهجای حرفزدن درباره اینکه چهچیزی خوب پیش نمیرود، درباره این صحبت کنید که چه کارهایی انجام دهید تا اوضاع بهتر شوند؛ حتی اگر مجبور شوید با خودتان گفتوگو کنید.
درباره دوستان و همکارانتان هم همین کار را بکنید. بهجای اینکه خودتان را به شانهای برای گریهکردن آنها تبدیل کنید، از آنها بخواهید ناله و شکایت نکنند. به آنها تفهیم کنید که دوستان خوب باید به هم کمک کنند تا مشکلاتشان رفع شود نه اینکه با هم بنشینند و به زمین و زمان فحش بدهند!
کسیکه شما را بهخاطر لباسها، اتومبیل، داراییها و موقعیت شغلی تان دوست دارد، درواقع اشیای متعلق به شما را دوست دارد نه خودتان را. بنابراین روی این افراد انرژی ذهنیتان را صرف نکنید.
چنین روابطی همانقدر که سطحی هستند، غیرواقعی هم هستند. بنابراین خودتان باشید و به این فکر نکنید که چطور روی دیگران تأثیر بگذارید تا شما را دوست داشته باشند. آنچه شما را شادتر میکند، ایجاد روابط واقعی با دیگران است.
وقتی ذهنتان را از این افراد آزاد کنید، انرژی ذهنی بیشتری برای افرادی خواهید داشت که واقعا در زندگیتان اهمیت دارند.
هر شب، قبلاز خاموشکردن چراغ، چند لحظه درنگ کنید و در آن لحظات، نگرانی درباره نداشتههایتان را کنار بگذارید. درباره هر چیزی که دیگران دارند و شما ندارید هم فکر نکنید.
حالا به داشتههایتان فکر کنید. واقعا باید شکرگزار آنها باشید، اینطور نیست؟
وقتی این خصوصیات را در خودتان تقویت کنید، انرژی ذهنیای که تاکنون هدر میدادید برمیگردد و ذخیره میشود. حالا هرقدر هم که به مشکل بربخورید، بازهم با انرژی زیاد پیش میروید و به هدفتان میچسبید. این همان سرسختی ذهنی است که در ابتدای مطلب، روش رسیدن به آن را قول دادیم!
حالا بنشینید و ارزیابی کنید که آیا هدفی در زندگیتان وجود داشته است که آن را رها کرده باشید؟ فکر میکنید چه عاملی باعث شد که دیگر به آن نچسبید؟ اگر سرسختی ذهنی داشتید، به آن میرسیدید؟ خوشحال میشویم آن را با ما «چطوریها» هم در میان بگذارید.
پاسخ ها