انجیل مَرقُس از نظر حجم کوتاهترین انجیل است. این از آن سبب است که تعالیم مسیح را کمتر از سایر انجیلها نقل میکند. توجه مرقس بیشتر به کارها و معجزات عیسی است؛ او با توصیف اینها ثابت میکند که عیسی پسر خداست با اینحال، تمام مطالب این انجیل بهجز یک مورد، در انجیل مَتّی یا لوقا یافت میشود. امّا در تمام این موارد، شرح واقعه در انجیل مَرقُس مفصّلتر و شامل جزئیات بیشتر است. از اینرو، بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که متی و لوقا بههنگام نگارش اثر خود، انجیل مَرقُس را در نظر داشتهاند. شواهد موجود در این انجیل حاکی از آن است که مَرقُس انجیل خود را برای مسیحیان غیریهودی نگاشته است؛ برای مثال، او آداب و رسوم یهودیان را توضیح میدهد و نیز پس از بهکار بردن کلمات آرامی، آنها را به یونانی ترجمه میکند.
مَرقُس با استفاده از واژههایی نظیر «بیدرنگ» یا «دردم»، تحرک و پویایی خاصی در سبک نگارش خود بهوجود آوردهاست. ماجراهای تولّد و کودکی عیسی در این انجیل نیامدهاست، و وقایع با ظهور یحیای تعمیددهنده آغاز میشود.
**************************
منتخب جملات و ایات کتاب انجیل مرقس
**************************
نکته:از انجا که قبلا منتخب جملات انجیل متی را گردآوری کرده ام تلاش میکنم از گردآوری جملات مشابه پرهیز کنم
**************************
4مملكتی كه بين مردمش دو دستگی ايجاد شود، نابود میشود. 25خانوادهای كه بين اعضايش تفرقه باشد، از هم میپاشد. 26و اگر شيطان با خودش میجنگيد، قادر به انجام هيچ كاری نمیشد و تا به حال نابود شده بود. 27در واقع، كسی نمیتواند وارد خانهٔ شخصی نيرومند شود و دارايی و اموالش را غارت كند، مگر اينكه اول آن شخص را ببندد و بعد به غارت بپردازد. برای بيرون كردن ارواح پليد نيز بايد اول شيطان را بست.
2
21سپس از ايشان پرسيد: «چراغی را كه روشن میكنند، آيا زير جعبه يا تخت پنهان مینمايند؟ نه، بلكه آن را روی پايه میگذارند تا نورش بر همه بتابد. 22همينطور نيز هر چه پنهان و نادانسته است، روزی آشكار و واضح خواهد شد. 23اگر گوش شنوا داريد، گوش كنيد.
3
26«حال، داستان ديگری تعريف میكنم تا بدانيد ملكوت خدا چگونه است: كشاورزی در مزرعهاش تخم پاشيد و رفت. 27روزها گذشت و كمكم تخم سبز شد و رشد كرد بدون آنكه كشاورز بداند چگونه اين امر اتفاق افتاد. 28زيرا زمين بدون كمک كسی، خودش تخم را به ثمر میآورد. يعنی اول ساقه بالا میآيد، بعد خوشه درست میشود، و بعد از آن دانهٔ كامل در خوشه ايجاد میشود. 29و وقتی ثمر رسيد، كشاورز داس را برمیدارد تا محصول را درو كند.»
4
1آنگاه عيسی از آن ديار روانه شد و همراه شاگردانش به ناصره، شهری كه در آن بزرگ شده بود، بازگشت. 2روز شنبه به كنيسه رفت تا تعليم دهد. مردم از حكمت و معجزات او غرق در شگفتی شدند، مخصوصاً كه همشهری ايشان نيز بود. آنان میگفتند: «مگر او چه چيز از ما بيشتر دارد؟ 3او كه همان نجّار است و مادرش مريم و برادرانش هم يعقوب و يوشا و يهودا و شمعون هستند؛ خواهرانش نيز در ميان ما زندگی میكنند.» و بدين ترتيب غرورشان اجازه نداد با احترام به سخنان او گوش فرا دهند.
4عيسی به ايشان فرمود: «پيامبر را همه جا گرامی میدارند، مگر در شهر خود و ميان خويشاوندان و خانوادهٔ خويش.» 5و او نتوانست معجزهٔ بزرگی در آن شهر انجام دهد چون مردم به او ايمان نداشتند. فقط دست خود را بر چند بيمار گذاشت و ايشان را شفا بخشيد. 6عيسی نمیتوانست باور كند كه همشهريان او تا اين حد بیايمان باشند.
5
7او دوازده شاگرد خود را فرا خواند و ايشان را دو به دو فرستاد و به ايشان قدرت داد تا ارواح پليد را از مردم بيرون كنند. 8در ضمن به ايشان فرمود: «جز چوبدستی چيزی همراه خود نبريد. نه خوراک، نه پوشاک، نه پول در كمربند خود، 9و نه حتی كفش و لباس اضافی. 10به هر دِهی كه رسيديد، فقط در يک خانه بمانيد و تا وقتی در آن دِه هستيد محل اقامت خود را عوض نكنيد. 11اگر در جايی شما را نپذيرفتند و حاضر نبودند به سخنانتان گوش دهند، از آنجا بيرون برويد و گرد و خاكی را كه از آن ده بر پايهايتان نشسته است پاک كنيد، تا نشان دهيد كه آنان چه فرصتی را از دست دادهاند.»
6
6-7عيسی در پاسخ ايشان فرمود: «ای آدمهای دورو! اشعيای پيامبر در وصف شما خوب گفته است كه: اين مردم با چه زبان شيرينی دربارهٔ خدا سخن میگويند اما در قلبشان محبتی برای او ندارند. عبادتشان ظاهرسازی است، چون مردم را وادار میكنند به جای احكام خدا، به مقررات پوچ ايشان گوش دهند. بلی، اشعيا درست گفته است. 8چون شما دستورات مهم خدا را كنار گذاشتهايد و آداب و رسوم خود را جانشين آن ساختهايد. 9حتی حاضريد احكام خدا را زير پا بگذاريد تا آداب و رسوم خودتان را حفظ كنيد.
7
20سپس افزود: «آنچه انسان را نجس میسازد، افكاری است كه از وجود او تراوش میكند. 21چون از وجود و قلب انسان است كه فكرهای نادرست بيرون میآيند، و منجر به اعمال نادرست میشوند، اعمالی نظير: دزدی، آدمکشی، زناكاری، 22طمع به مال ديگران، شرارت، فريب و تقلب، شهوت، حسادت، بدگويی و غيبت، خودپسندی و هرگونه حماقت ديگر. 23تمام اين چيزهای شرمآور از وجود و قلب انسان سرچشمه میگيرد و انسان را نجس ساخته، از خدا دور میكند.»
8
36«چه فايده كه انسان تمام دنيا را ببرد ولی در عوض جانش را از دست بدهد؟ 37مگر چيزی با ارزشتر از جان او پيدا میشود؟ 38و اگر كسی در اين روزگار پر از گناه و بیايمانی، از من و از سخنان من عار داشته باشد، من نيز هنگامی كه با فرشتگان مقدس در شكوه و جلال پدرم بازگردم، از او عار خواهم داشت.»
9
«هر كه میخواهد از همه بزرگتر باشد، بايد كوچكتر از همه و خدمتگزار همه باشد.»
10
36سپس كودكی را به ميان آورد و او را در آغوش گرفت و گفت: 37«هر كه به خاطر من خدمتی به اين كودک بكند، در واقع به من خدمت كرده است؛ و هر كه به من خدمت كند، به پدرم كه مرا فرستاده خدمت كرده است.»
11
40كسی كه به ضد ما نيست، با ما است.
12
49«هر کس بايد برای خدا همچون قربانی باشد كه با آتش رنجها و زحمات پاک میشود، همانطور كه يک قربانی با نمک پاک میشود.
13
50«نمک خوب است ولی اگر طعم خود را از دست بدهد، ديگر ارزشی ندارد و به هيچ غذايی طعم نمیدهد. پس شما نيز طعم خود را از دست ندهيد. با هم در صلح و صفا زندگی كنيد.»
14
1عيسی از كفرناحوم به طرف سرزمين يهوديه و قسمت شرقی رود اردن رفت. باز عدهٔ زيادی در آنجا نزد او گرد آمدند و او نيز طبق عادت خود، به تعليم ايشان پرداخت.
2در آن ميان، چند تن از فرقهٔ فريسیها آمدند و از او پرسيدند: «آيا شما اجازه میدهيد مرد، زن خود را طلاق دهد؟» البته منظور آنان اين بود كه عيسی را در بحث غافلگير كنند.
3عيسی نيز از ايشان پرسيد: «موسی در مورد طلاق چه دستوری داده است؟»
4جواب دادند: «موسی فرموده كه طلاق دادن زن اشكالی ندارد. فقط كافی است كه مرد طلاقنامهای بنويسد و به زن خود بدهد.»
5عيسی فرمود: «آيا میدانيد چرا موسی چنين دستوری داد؟ علتش فقط سنگدلی و بدذاتی شما بوده است. 6-7ولی قطعاً خواست خدا چنين نيست. چون خدا از همان ابتدا، مرد و زن را برای پيوند هميشگی آفريد. به همين دليل، مرد بايد از پدر و مادر خود جدا شود، و به همسرش بپيوندد، 8به طوری كه از آن پس دو تن نباشند بلكه يک تن باشند. 9و هیچکس حق ندارد اين اتحاد را بر هم زند و ايشان را از يكديگر جدا سازد. چون خدا آن دو را با هم يكی ساخته است.»
15
13روزی چند زن، فرزندان خود را نزد عيسی آوردند تا آنان را بركت دهد. ولی شاگردان عيسی ايشان را به عقب راندند و گفتند كه مزاحم نشوند. 14ولی وقتی عيسی رفتار شاگردان را ديد، ناراحت شد و به ايشان گفت: «بگذاريد بچهها نزد من بيايند؛ ايشان را بيرون نكنيد چون ملكوت خداوند به آنانی تعلق دارد كه مانند اين بچهها باشند. 15در حقيقت به شما میگويم هر كه نخواهد مانند يک كودک به سوی خدا بيايد، هرگز از بركات ملكوت خداوند برخوردار نخواهد شد.»
16آنگاه بچهها را در آغوش گرفت و دست بر سر ايشان گذاشت و آنان را بركت داد.
16
«میدانيد كه پادشاهان و بزرگان اين دنيا بر مردم آقايی میكنند؛ 43ولی در ميان شما نبايد چنين باشد. بلكه برعكس، هر كه میخواهد در ميان شما بزرگ باشد، بايد خدمتگزار همه باشد. 44و هر كه میخواهد از ديگران بزرگتر باشد، بايد غلام همه باشد. 45من نيز كه مسيح هستم، نيامدهام تا كسی به من خدمت كند، بلكه آمدهام تا به ديگران كمک كنم و جانم را در راه آزادی ديگران فدا سازم.»
17
28يكی از علمای مذهبی كه آنجا ايستاده بود و به گفت و گوی ايشان گوش میداد، وقتی ديد عيسی چه جواب دندانشكنی به آنان داد، پرسيد: «از تمام احكام خدا، كدام از همه مهمتر است؟»
29عيسی جواب داد: «آنكه میگويد: ای قوم اسرائيل گوش كن، تنها خدايی كه وجود دارد خداوند ماست. 30و بايد او را با تمام قلب و جان و فكر و نيروی خود دوست بداری.
31«دومين حكم مهم اين است: ديگران را به اندازهٔ خودت دوست داشته باش.
«هيچ دستوری مهمتر از اين دو نيست.»
18
38باز خطاب به مردم فرمود:
«از اين روحانیون متظاهر دوری كنيد! ايشان در قباهای بلند خود احساس بزرگی میكنند و وقتی در بازار قدم میزنند دوست دارند همه در مقابلشان سر تعظيم فرود آورند. 39دوست دارند در عبادتگاه در بهترين جایها بنشينند و در ضيافتها در صدر مجلس باشند. 40ولی در همان حال، اموال خانهٔ بيوهزنان را تصاحب میكنند و بعد برای اينكه كسی متوجه كارهای كثيفشان نشود، در برابر چشم مردم نمازشان را طول میدهند. به همين خاطر خدا ايشان را به شديدترين وضع مجازات خواهد كرد.»
**************************
گردآوری:ابوالقاسم کریمی
تهران - ورامین
1 / بهمن 1399
پاسخ ها