در دوران کودکی و نوجوانی به من برچسبهای دیرجوش، خجالتی و عصبی بودن زده میشد. فکر میکنم به این دلیل بود که برای مشاهدهی محیط اطرافم وقت میگذاشتم، اما همچنین به این دلیل که مردم خجالتی بودن و حساس بودن را به عنوان نقطه ضعف میدیدند. بنابراین یاد گرفتم که خیلی چیزها را پنهان کنم.
من همین را برای بچهها نمیخواهم. میخواهم با اعتماد به نفس بزرگ شوند و جنبهی حساس خودشان را بپذیرند.
به همین دلیل است که به عنوان یک مادر، سعی میکنم تمام تلاشم را بکنم تا به آنها کمک کنم ببینند که اگرچه مانند هر کس دیگری نقاط ضعفی دارند، اما چیزی فراتر از نقاط ضعفشان هستند.
هر کودکی در این دنیا، چه احساسات عمیقی داشته باشد چه نداشته باشد، چه خجالتی باشد چه جسور، چه ساکت باشد چه بیش فعال، باید بداند که به خوبی هر کس دیگری است.
در این مقاله:
به گفته کارشناسان، خجالتی بودن تا حد زیادی به ژنتیک ، نحوه تربیت والدین و رویدادهای زندگی بستگی دارد. بنابراین، اگر شما یا همسرتان در کودکی با خجالتی بودن دست و پنجه نرم میکردید، احتمال اینکه فرزندتان نیز خجالتی باشد، وجود دارد.
تغییرات قابل توجه در پویایی خانواده مانند طلاق، جدایی یا مرگ والدین نیز میتواند منجر به مشکلات رفتاری و عاطفی برای کودکان شود.
برای بچههای حساس، زندگی در یک محیط خانوادگی ناپایدار میتواند استرسزاتر از همسالان غیر حساس آنها باشد (برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اهمیت محیط اوایل کودکی، اینجا و در این مطالعه را ببینید ).
اگرچه ما نمیتوانیم ژنتیک و آنچه زندگی برایمان به ارمغان میآورد را کنترل کنیم، اما میتوانیم یاد بگیریم که از چه تاکتیکهای فرزندپروری باید اجتناب کنیم.
مطالعات نشان میدهد که بچههای خجالتی اغلب والدین بیش از حد مراقب دارند . متأسفانه، والدین بیش از حد مراقب ممکن است کودکان را به کاوش و اشتباه کردن تشویق نکنند. در عوض، آنها اغلب بر آنچه ممکن است اشتباه پیش برود تمرکز میکنند. اضطراب و تجربیات گذشته خودشان میتواند این واکنش را تحریک کند.
اینجا جای سرزنش نیست. ما تمام تلاشمان را میکنیم، اما مهم است بدانیم که چگونه بدون قصد، نگرانیهای فرزندانمان را تحریک میکنیم. به یاد داشته باشید که کودکان با احساسات عمیق، ذاتاً محتاط هستند و به راحتی میترسند. نیازی نیست خطرات را به وضوح تصور کنید، زیرا آنها از قبل این کار را در ذهن خود انجام میدهند.
علاوه بر این، کودکانی که احساسات عمیقی دارند، نسبت به انتقاد حساس و کمالگرا هستند. به همین دلیل است که مثلاً گفتن «عزیزم، این کار را نکن. تو هرگز این کار را نکردهای و ممکن است زمین بخوری و به خودت آسیب بزنی»، میتواند باعث شود احساس کنند دست و پا چلفتی هستند و به اندازه کافی خوب نیستند. بنابراین، ممکن است پاسخ دهند: «مامان، تو میتوانی این کار را بهتر از من انجام دهی.»
اتفاقی که میافتد این است که به جای اینکه فرزندتان اشتباهات و موقعیتهای جدید را به عنوان فرصتهای یادگیری ببیند، شروع به اجتناب از آنها میکند و از شما انتظار کمک دارد.
والدین مستبد همچنین میتوانند مانع ابراز احساسات عمیق کودکان شوند . آنها ممکن است از تحقیر و سرزنش برای وادار کردن آنها به گوش دادن استفاده کنند. متأسفانه، تحقیر میتواند کودکان خجالتی را خجالتیتر کند. باز هم، اینجا هیچ سرزنشی در کار نیست. والدین مستبد بودن شما را به فرد بدی تبدیل نمیکند. بسیاری از ما اینگونه بزرگ شدهایم و کنار گذاشتن عادات قدیمی و غیرقابل انکار دشوار است. چیزی که بیشترین اهمیت را دارد، انجام اصلاحات است.
رویکرد اقتدارگرایانه ممکن است باعث شود کودکان از فکر کردن خارج از چارچوب بترسند، زیرا میخواهند والدین و معلمان را راضی نگه دارند. اما این دقیقاً یکی از ابرقدرتهای حساس آنهاست! کودکانی که عمیقاً احساساتی هستند، مسائل را با یک لنز منحصر به فرد میبینند و این میتواند به آنها کمک کند تا رهبران فردا شوند.
پاسخ ها