مارادونای جنوب در فصل تازه؛ مجاهد و قصه تازهای که باید بنویسد؛ قصهی مجاهد خذیراوی در فوتبال ایران یکی از پرغصهترین هایش است اما او اکنون در آستانهی باز کردن فصل جدیدی از قصهی فوتبالیاش است.
به گزارش ورزش بازگشت به فوتبال برای مجاهد خذیراوی آن هم در آبادان، آن هم با صنعتنفت این شهر، یعنی همان تیمی که مجاهد را همچون نگینی به فوتبال ایران معرفی کرد، میتواند مرهمی باشد بر زخمی بیست ساله که هنوز هم «مارادونای خوزستان» با آن کنار نیامده و همچنان آن را در گوشهی قلبش دارد.
سال ۷۷ بود که صنعت نفت با آن زرد طلایی خوشرنگش به ورزشگاه آزادی آمد و جلوی استقلال یک تساوی دو-دو گرفت. زوج خط حمله آبادانیها در آن بازی مجاهد خذیراوی و لطیف جنامی بودند. بازی چشمنواز آنها نگاهها را به دو مهاجم جوان و تکنیکی آبادانیها جلب کرد. چندی بعد در همین ورزشگاه مجاهد در حالی که تیمش چهار گل از پرسپولیس دریافت کرده بود از نزدیکی نقطه کرنر توپی را به سمت دروازه عابدزاده زد و با اشتباه عجیب عابدزاده توپ در دروازه پرسپولیس جا گرفت. جوان آبادانی به سمت عابدزاده ای که از اشتباه خودش خندهاش گرفته بود رفت و توپ را از او گرفت تا سریعتر به وسط زمین بیاورد. نمادی از شور و انگیزه جوانی که برعکس بسیاری که در آن زمان فرصت شادی کردن گلزنی به عابدزاده را از دست نمیدادند به فکر زدن گلهای بیشتر بود. بعدا هم که به ندای واقعی قلبش گوش داد و استقلال را به جای پرسپولیس انتخاب کرد تا شاگرد منصور پورحیدری در استقلال شود. تکنیک جوان آبادانی خیلی زود چشمهای میروسلاو بلاژویچ را هم گرفت و او زودتر از آنچه تصور میشد به پیراهن تیم ملی رسید و در بازی با عراق در بغداد در شهریور ۱۳۸۰ برای اولین بار در ترکیب اصلی تیم ملی قرار گرفت و بعدا مقابل بحرین و امارات و ایرلند هم بازی کرد.
رونمایی از مجاهد در آزادی. روزی که با پیراهن خوشرنگ طلایی نفت آبادان تا توانست مدافعان استقلال را آزار داد.
از اینجای قصه مجاهد را همه از حفظاند. خبر محرومیت ناگهانی آن هم محرومیت مادامالعمر همه را شوکه کرد. دو سال دور از فوتبال و بخششی که بعد از آن دیگر به کارش نیامد و بازی در فولاد و استقلال در اوایل دهه هشتاد هم نتوانست آن شور و انگیزه را در او بیدار کند.
آن محرومیت مادامالعمر در اوج جوانی و انگیزه، چنان زخمی بر قلب مجاهد گذاشت که دیگر رمقی برای احیای آن قلب زخم خورده باقی نماند. مجاهد یکی از هزاران استعداد هدر رفتهی فوتبال ایران بود که هنوز هم هدر میروند اما او در سال ۸۰ بزرگترین استعداد بارور شده و اثبات شدهای بود که فوتبال ایران به راحتی از دستش داد.
در کنار علیرضا نیکبخت در استقلال مدل ۷۹. چه کسی فکرش را میکرد نیکبخت با آن همه حاشیه تا سالها بازی کند و مجاهد ...
پس از آن محرومیت کذایی، سعی شد تا با بال و پر دادن اضافی به قصهی مجاهد، قصهی دراماتیکتری از آن ساخته شود و اتفاقا همین موضوع در ناکامی او پس از بازگشت به فوتبال تاثیر زیادی داشت. جوانی که به یکباره دلسوزی اهالی فوتبال را برانگیخته بود حالا تنها محرومیت را دلیل نرسیدن به پیراهن بارسلونا میدانست و همین موضوع بازگشت به زندگی و فوتبال را برای او سختتر میکرد. در حالی که قصه بارسلونا آن قدرها هم جدی نبود.
مرد مورد اعتماد منصور پورحیدری برای بازی در پست وینگر راست.
نکته غمانگیز قصه مجاهد همین جاست که چرا مرثیهسرایی برای داستان او آنقدر زیاد شد و شاخ و برگ به آن داده شد که پس از دو سال و بازگشت به فوتبال نتوانست آن مجاهد قبل از محرومیت شود. وگرنه در همین فوتبال ایران نمونههایی چون مجتبی محرمی یا احمدرضا عابدزاده را داشتیم که پس از محرومیتهای یک ساله و دو ساله، دوباره قبراق و سرحال به فوتبال بازگشتند. اما چه شد که مجاهد نتوانست همچون محرمی خود را احیا کند؟ زخم نشسته بر روح و روان او، و آن همه داستانسراییها کاری کرد که او دیگر خودش هم خودش را قبول نداشته باشد و برای دو سال پیش خود دلتنگی کند و رسیدن به آن جایگاه را نشدنی.
در نبرد پلیآف دوبلین مقابل ایرلند به عنوان یار تعویضی برای ایران به میدان رفت.
اما حالا او به یمن حضور علیرضا منصوریان در آبادان به فوتبال بازگشته و قرار هم نیست که با مرثیهسرایی برای آنچه ناجوانمردانه و غیرمنصفانه بر سرش رفت، خود را حیف کند. حالا او روی نیمکت تیمی است که اصالت دارد و در میان مردمی که او را مارادونای خوزستان میدانند. در کنار مردی که در این فوتبال حواسش به رفقایش است.
در ترکیب اصلی تیم ملی ایران مقابل امارات و در میان ستارههایی که به فوتبال اروپا رسیدند.
قصهی مجاهد وقتی دراماتیکتر و ماندگارتر میشود که او چند صباح دیگر با گرفتن مدارک مربیگری، هنرش را روی نیمکتهای مربیگری نشان دهد. آن وقت او میتواند همچون شخصیت لئوناردو دیکاپریو در فیلم «از گور برخاسته» ایناریتو، نشان دهد که زخم هر چقدر هم کاری باز نتوانسته آنچه او در آن عصر زمستانی سال ۷۷ در تقابل با عابدزادهی کبیر نشان داد و داشت را از او بگیرد.
حجت شفیعی
پاسخ ها