آنها میخواهند مارادونا و باجو باشند؛ یورو ۲۰۲۰؛ بازگشت تعصب و رگهای بیرون زده؛ صورتهای برانگیخته و فریادهای بلند.خواندن سرود ملی توسط بازیکنان ایتالیا به این شیوه منحصربفرد، نشانهای از بازگشت فوتبال ملی همپای اتفاقات سیاسی دنیاست.
به گزارش ورزش، در حالی که همین چندی پیش تاسیس سوپرلیگ اروپا با همکاری باشگاههای بزرگ اروپایی چالش بزرگی را در بالاترین سطح فوتبال دنیا ایجاد کرد، حالا مسابقات یورو ۲۰۲۰ که به وضوح با شدت و حرارت بیشتری نسبت به قبل در حال برگزاری است میتواند پاسخی به آن ایدهی عجیب سرمایهداران فوتبالی باشد.
آنچه در این دوره از مسابقات مشاهده میشود بیشتر اهمیت یافتن مسابقات ملی هم در نزد بازیکنان و هم در بین هواداران تیمهای ملی است. در حالی که سرمایهداران فوتبالی هر از چندگاهی با ایدههایی نظیر برگزاری سوپرلیگ و جدا کردن تیمهای بزرگ از لیگهای محلی و یا برگزاری دو سالهی جام جهانی یا راهاندازی لیگ ملتهای اروپا به دنبال کسب بیشتر درآمد از فوتبال هستند و قصد فدا کردن جذابیت آن به پای درآمد بیشتر را دارند، این فریاد بازیکنان ایتالیا در هنگام خواندن سرود ملی است که نشان میدهد ایدههایی که بخواهند محلیت و ملیت را از فوتبال بگیرند جواب نمیدهد. همانطور که پس از یک دوره چرخیدن سیاست دنیا بر محور ایده جهانیسازی، افزایش اقبال به سیاستمداران ملیگرا در کشورهای پیشرفته در سالهای اخیر نشان از قوی بودن بنیان دولت-ملتها در باور عمومی جوامع دارد.
وقتی سران باشگاههای متمول اروپایی تصمیم خود را مبنی بر راهاندازی سوپرلیگ گرفتند انتظار این حجم از اعتراض آن هم از سوی هواداران خود را نداشتند. در تصور آنها این بود که فروش فوتبال جذابتر با حضور ستارههای نامدار و فوتبالی با سطح بالاتر، طرفداران زیادی پیدا خواهد کرد. اما هواداران همان تیمها با اعتراض خود به سران باشگاهی که قانونا مالک باشگاه هستند اما میدانند بدون رضایت هوادار درآمدشان کاهش خواهد یافت، نشان دادند که برای آنها یک جدال محلی در آخر هفتهها با تیمی ضعیف از کشور خود اهمیتی بالاتر از جدال با تیمهای بزرگ دارد. اعتراضی که نشاندهنده وابستگی پدیدهای به نام فوتبال به فرهنگ و تاریخ یک شهر، قوم و کشور است.
آن چیزی که باعث میشود هوادار منچستریونایتد ترجیح میدهد آخر هفتهها در اولدترافورد میزبان تیمی همچون وست برومویچ یا شفیلدونزدی باشد تا اینکه همیشه میزبان رئال مادرید و بارسلونا باشد، تاریخی است که پشت این آیین هفتگی لیگ داخلی وجود دارد. تاریخ و فرهنگی که باعث شده هویت هر باشگاه ابتدا در محل خود و در مرزهای تعریف شده سنتی همچون محله و شهر و ایالت و کشور تعریف شود و سپس در جایی فراتر از مرزها.
ایده «جهانیسازی» که زمانی باعث شد تا مرزهای اروپایی و سپس جهانی با قانون بوسمن در جذب بازیکنان غیربومی در فوتبال اروپا برداشته شود تمام تلاش خود را برای دوشیدن فوتبال و درآمدزایی از آن از طریق کمرنگ کردن مرزها کرده است. همچنان باشگاهها به عنوان بنگاههای اقتصادی، فوتبال ملی و بازی کردن ستارهها و کارگران فوتبالی خود را مخلی بر سر راه پیش تاختن خود میدانند. باشگاههایی که تمام تلاش خود را برای گرفتن ملیت از عنوان بازیکنان خود میکنند و اگر قوانین فیفا نباشد ابایی از تحویل ندادن بازیکن به تیمهای ملی ندارند.
این دیدگاه که گاه با طرحهایی همچون سوپرلیگ در پی تبدیل کردن فوتبال به یک نمایش پر طرفدار است چنانچه سدی در برابر خود نبینند ابایی از تبدیل کردن رقابتهای فوتبالی به نمایشی همچون کشتی کج آمریکایی ندارد! همه چیز در قالب یک سناریوی نوشته شده و با بازی ستارگانی که مردم آنها و بازیشان را دوست دارند. اما آنچه جدا از واکنش مردم و هواداران فوتبالی به این ایدهها اهمیت دارد، القای این حس ملیگرایی و محلیت و فرهنگ فوتبال به بازیکنان نیز بوده است. چه بسیار ستارههایی که در سالهای اخیر از سوی مردم کشور خود متهم به کمکاری در پیراهن تیمهای ملی شدهاند.
زمانی پله، کرایف، مارادونا و باجو و ... بیش از آنکه به واسطه بازی در تیمهای باشگاهی خود مطرح شوند با بازی در تیمهای ملی خود چهره میشدند و نامی به دست میآوردند. مگر میشود مارادونا را فارغ از آن پیراهن راهراه آبی و سفید آرژانتین به یاد آورد یا پله را با آن لباس زرد خوشرنگ برزیل؟ اما مسی بیشتر با لباس آبی و اناری بارسلونا هویت یافته تا لباس آرژانتین. نه اینکه عدم توفیق او در تیم ملی آرژانتین باعث این اتفاق شده اما همین عدم توفیق هم خود میتواند به دلیل اولویت فوتبال باشگاهی بر فوتبال ملی در سالهای اخیر باشد. رونالدو برزیلی هر چقدر هم در فوتبال باشگاهی اروپا درخشیده باشد باز هوادار برزیل یادش نمیرود که او چگونه در شب بازی با فرانسه در جام جهانی ۲۰۰۶ در زمین قدم میزد. چه بسا این ستارههای فوتبال در کشور خود محبوبیت کمتری نسبت به کشورهای دیگر داشته باشند و چه بسا همین موضوع باعث شده تا اکنون برای این ستارهها جلب رضایت هموطنشان مهم شود.
هر چقدر هم که فوتبال باشگاهی در سه دهه اخیر سلطه خود را بر فوتبال ملی اعمال کرده باشد باز در ذهن مردم و هواداران، فوتبال به دورههای بازیهای ملی و تورنمتهایی همچون جام جهانی و جام ملتهای هر قاره تقسیم بندی میشود. آنجایی که تاریخ فوتبال مرور میشود این رقابتهای ملی و تورنمنتهای مهم آن است که ابتدا به ذهن مردم میآید.
هر چقدر تلاشهایی پنهان از سوی رسانهها در نوع پوشش اخبار فوتبال ملی و باشگاهی صورت گرفته و سعی شده تا حساسیت فوتبال ملی را به تورنمتهایی که بازیکنان بیانگیزه و خسته از یک فصل رقابت باشگاهی را به اجبار به یک رقابت چند هفتهای میکشاند تقلیل دهند و اینگونه وانمود شود که انگار این ستارهها به دنبال هر چه زودتر تمام شدن این تورنمنت و رفتن به تعطیلات هستند باز مردم دور از چشم سیاستمداران غالب که خواستار از بین رفتن مرزهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بودهاند، به این رقابتها به چشم یک جدال حیثیتی و ملی نگاه کردهاند.
آنچه این روزها در یورو رخ داده نزدیک شدن دیدگاه ستاره های حرفه ای به این خواست و نگاه مردم کشورشان است. انگار که همپای پررنگ شدن خواستهای ملیگرایانه در عالم سیاست که در سیستم دموکراسی برخاسته از نظر مردم است، بازیکنان نیز تاثیرپذیرفته از این خواست و فرهنگ عمومی، اهمیت بازیهای ملی را بیش از پیش درک کردهاند. حالا برای آنها درخشش در پیراهن تیم ملی و کسب افتخار مهمتر از قبل شده چون میدانند اگرچه ممکن است پول کمتری نسبت به یک بازی باشگاهی برای بازی در یک جدال ملی دریافت کنند اما اعتباری که فوتبال ملی به آنها میدهد فراتر از اعتبارشان در فوتبال باشگاهی است.
حالا آنها پرشورتر برای تیم ملی خود میجنگند و دیگر کمتر نگران ساقهای خود هستند. انگار که نمیخواهند تنها سوپراستار فیلمهای پرفروش اما غیرماندگار باشند که میخواهند در فیلمهای هنری و ماندگار ایفای نقش کنند. نقشهایی که ماندگارتر از هر نقش آنها در فوتبال باشگاهی است. همانطور که مارادونا قبل از هر جادویش با توپ در ناپولی با جادویش در مکزیک و با اشکهایش در فینال جام جهانی ۹۰ شناخته میشود. همانطور که تصویر باجو حتی پس از هدر دادن پنالتی آخر ایتالیا در فینال جام جهانی از همه تصاویرش در پیراهن یوونتوس و میلان و ... ماندگارتر شده.
درخشش با یک پیراهن با یک تیم که یک ملت با همه تاریخ و فرهنگش پشت آن ایستاده به مراتب ارزشمندتر و ماندگارتر از درخشش در پیراهنهایی است که هر چند سال عوض میشود و هر چند سال با یک تبلیغ روی آن تغییر شکل میدهد. حال با مشاهده این شور و تعصب در بین بازیکنان حرفهای و ستارههای ملی پوش اروپایی در یورو ۲۰۲۰، میتوان علیرغم همه بدبینیهایی که به جام جهانی قطر وجود دارد به انتظار جامی نشست که اگرچه در کشوری فاقد هویت فوتبالی برگزار میشود اما میدانیم که با مشتاقترین و متعصبترین ستارههای فوتبالی بیست سال اخیر جذاب خواهد شد.
حجت شفیعی
پاسخ ها