ماهیت فیلترینگ در ایران اغلب سیاسی است و بههیچوجه نمیتوان آن را مبتنی بر اصول پالایشی دانست.
در جدیدترین مصوبه شورای عالی فضای مجازی، موضوعی که برجستهتر از همه بندها بهچشم میخورد، ممنوعیت استفاده از ابزارهای فیلترشکن است. تا پیشازاین تنها خریدوفروش فیلترشکنها جرمانگاری شده بود و حالا با چنین مصوبهای، چندین میلیون نفر قرار است یک اقدام «ممنوع» را انجام دهند؛ افرادی که تنها خواستهشان دسترسی آزاد به اینترنت است.
وقتی که کمی در این مصوبه دقیقتر میشویم، میبینیم که حکمرانان بهجای واژه «فیلترشکن» از واژه جدید «پالایششکن» استفاده کردهاند. این تغییر لفظ، بیش از یک تغییر ساده در انتخاب واژهها، میتواند نشاندهنده یک تلاش جدی برای تغییر مفهوم و نگرش باشد؛ تغییری که غلط است و نباید پذیرفته شود.
سالهای سال است که اینترنت در ایران درگیر مسئله فیلترینگ است؛ فیلترینگی که کاربران ایرانی را از دسترسی به بسیاری از سرویسهای بینالمللی محروم میکند، تجربه کاربری آنان را تحت تأثیر قرار میدهد و در بسیاری از مواقع به غیر از اتلاف وقت و اعصابخردی، آورده دیگری ندارد.
این مشکلات مسائلی نیستند که حکمرانان نسبت به آنها آگاهی نداشته باشند. کارشناسان فناوری بارها به آسیبهای فیلترینگ اشاره کردهاند، بارها موضوعات به وزیران ارتباطات – که در ظاهر مرتبطترین مسئول با این مسئله هستند – منتقل شده و هربار نهتنها تغییری بهوجود نیامده، بلکه کمربند فیلترینگ تنگتر و تنگتر شده است.
چندین سال است که زندگی همه ما در ایران با موضوع تحریمها گره خورده (از این جهت به این مفهوم اشاره میکنم که شاید زبان مشترک بهتری با مسئولان باشد)؛ در تمام این مدت شنیدهایم که استفاده بیشازحد کشوری همچون آمریکا از این ابزار فشار، عملاً باعث ازدسترفتن کارکرد آن شده است و کشورهای تحت تحریم دیگر در راستای خواستههای تحریمکننده عمل نمیکنند.
این وضعیت در مورد سیستم فیلترینگ ایران نیز صادق است. سال گذشته و پس از فیلترینگ اینستاگرام، بهعنوان پرمخاطبترین شبکه اجتماعی در ایران با چندین میلیون کاربر، از نقطهای عبور کردیم که دیگر به قبل از آن برنخواهیم گشت و آن فراگیرشدن استفاده از فیلترشکنهاست. امروز از نوجوان تازهوارد به اینترنت گرفته تا سالمندانی که محتوای اینستاگرام از معدود دلخوشیهایشان است، همگی به چنان درجهای از مهارت شبکه رسیدهاند که راهاندازی یک فیلترشکن، کمترین کاری است که از دستشان برمیآید.
واکنش جامعه به این سیاستگذاری بهوضوح حاکی از شکست آن است. جامعه نمیتواند قبول کند که برادر بزرگتری بهجایش تصمیم بگیرد و صلاحش را از خودش بهتر بداند؛ و حالا این جامعه با لفظ «پالایششکن» مواجه میشود. اما آخر کدام پالایش؟
شاید آن زمانی که سیستم فیلترینگ برای جلوگیری از دسترسی کودکان به محتوای غیراخلاقی در اینترنت مورد استفاده قرار میگرفت، میتوانستیم به استفاده از این لفظ فکر کنیم، اما حالا دیگر دیر است؛ خیلی دیر.
ماهیت فیلترینگ در ایران اغلب سیاسی است و بههیچوجه نمیتوان آن را مبتنی بر اصول پالایش دانست. بهنظر میرسد که این تغییر لفظ بیش از آنکه نشأتگرفته از نیاز به یک دقت زبانی باشد، تلاشی برای تطبیقدادن زبان با اهداف سیاسی است؛ تلاشی برای توجیه فرایند فیلترینگ و نشاندادن آن بهعنوان یک اقدام مثبت و محافظتی؛ موضوعی که خلاف واقعیت است و جامعه نیز آن را میداند.
تغییر واژهها بهگونهای که مفهوم واقعی پدیدهها را تحتالشعاع قرار دهد، بهنوعی فریبدادن عمومی تلقی میشود. پس بیایید با خودمان و مردم روراست باشیم؛ فیلترینگ وصلهای زشت و سیاه بر اینترنت ایران است و هیچ تغییر نامی نمیتواند هویت آن را تغییر دهد. شاید بهتر باشد بهجای بازی با واژگان در گفتار، روی شنیدار کار کنیم؛ چرا که جامعه خواستههایش را همواره واضح بیان کرده است.
پاسخ ها