پژوهشگران با مطالعهی اسکن مغز افراد حین مشاهدهی تصاویر انسانها و رباتها، فعالیت مغزی پشتصحنهی اثر دره وهمی را توصیف کردند.
ممکن است با اثر درهی وهمی (uncanny valley) آشنا باشید؛ در این حالت، یک ربات یا شخصیت کامپیوتری از هرنظر همچون یک انسان بهنظر میرسد؛ بااینحال، عدم همانندی بینقص آن با انسان واقعی، موجب ایجاد حس ناخوشایند میشود. اکنون نتایج پژوهشی جدید نشان میدهد که برخی نسبتبه دیگران دربرابر احساس درهی وهمی حساسیت بیشتری دارند. این نتایج با توجه به تلاش روزافزون دانشمندان در جهت ساخت رباتهای انساننما و واقعیتر شدن آواتارها ارزش زیادی دارد.
پژوهشگران براساس اسکن مغز ۲۱ فرد مشارکتکننده در آزمایشها مرتبط با مشاهدی تصاویری از انسانها و رباتها، ارتباطی بین درهی وهمی و دو بخش مجزا از قشر پیشپیشانی میانی (بخشی از مغز که درگیر قضاوت تمام انواع محرکها است) پیدا کردند. فابیان گرابن هورست از دانشگاه کمبریج میگوید:
وقتی دیدیم قشر شکمی میانی پیشپیشانی دربرابر عوامل مصنوعی بهشیوهای پیشبینیشده بهوسیلهی فرضیهی دره وهمی پاسخ داد، شگفتزده شدیم. پاسخهای قویتری دربرابر عواملی که شباهت بیشتری با انسانها داشتند، دیده میشد ولی در نزدیکی مرز انسان/غیرانسان کاهش در فعالیت این بخش از مغز مشاهده شد، یعنی همان خصوصیت درهی وهمی.
ایدهی درهی وهمی از دههی ۱۹۷۰ و نخستین بار بهوسیلهی دانشمند ژاپنی علم رباتیک یعنی ماساهیرو موری مطرح شد. طبق این ایده، پاسخ عاطفی ما دربرابر رباتها و تصاویر تولیدشده بهوسیلهی کامپیوتر (CGI) با نزدیکتر شدن آنها بهحالت واقعی مثبتتر میشود اما درست قبل از رسیدن به نقطهای که در آن تمایز بین شیء واقعی و مصنوعی دشوار میشود، کاهش پیدا میکند. بهعبارت دیگر، این حس عجیب بهوسیلهی رباتهایی که ساختگی بودن آنها کاملا آشکار است یا انسانهای حقیقی ایجاد نمیشود اما در مرز بین این دو مورد انسان دچار حس ترس عجیبی میشود. گرابن هورست میگوید:
این امر نشاندهندهی وجود یک مکانیسم عصبی است که نخست قضاوت میکند یک ورودی حسی خاص مانند تصویر یک ربات تا چه حد نزدیک مرز انسان و غیرانسان است. سپس از این اطلاعات با استفاده از سیستم ارزیابی جداگانهای برای تعیین خوشایند بودن یا خوشایند نبودن این ورودی استفاده میشود.
پژوهشگران در این مطالعه از شرکتکنندگان خواستند که به تصاویر انسانها، انسانهای مصنوعی، رباتهای اندرویدی، رباتهای انساننما و رباتهای مکانوئید نگاه کنند و آنها را براساس شباهت با انسانها و دوستداشتنی بودن رتبهبندی کنند. در ادامه از آنها خواسته شد مشخص کنند که آیا آنها بهعنوان یک هدیه دوستداشتنی هستند یا خیر.
شرکتکنندگان هماهنگ با پدیدهی درهی وهمی، یا انسان واقعی یا عوامل مصنوعی انسان مانند را انتخاب میکردند و اشیاء حد واسط را که در آنها تمایز بین انسان و غیرانسان دشوار میشد، انتخاب نمیکردند.
پژوهشگران براساس اسکنهای fMRI گمان میکنند که بخشی از قشر پیشپیشانی میانی تلاش میکند که تمایزی آشکار بین انسان و غیرانسان ایجاد کند و بخش دیگر دوستداشتنی بودن آن را ارزیابی میکند. این آزمایشها همچنین نشان داد که بخش دیگری از مغز یعنی آمیگدال که در تصمیمگیری، حافظه و پاسخهای عاطفی مشارکت دارد، هنگام عدم پذیرش مواردی که بسیار شبیه انسان بودند، بهشدت در حال فعالیت بود. میزان این عدم پذیرش در میان شرکتکنندگان متغیر بود و نشان میداد که برخی از افراد دارای درهی وهمی عمیقتری هستند.
دانشمندان پیشنهاد میکنند که سیگنالهای ارزشگذاری میتوانند طی زمان تغییر کرده و شاید اشیاء مصنوعی بتوانند بالاخره اعتماد ما را جلب کنند. اگر ما میخواهیم در جهانی که در آن هوش مصنوعی و رباتها هم حضور دارند بمانیم، حداقل کردن اثر درهی وهمی مهم خواهد بود. آسترید روزنتال وندر پوتن از دانشگاه فنی آخن در آلمان میگوید:
این نخستین مطالعهای است که نشاندهندهی تفاوت در شدت اثر درهی وهمی در میان افراد مختلف است، به این معنا که برخی از افراد حساسیت بیشتر و برخی حساسیت کمتری به اشیاء مصنوعی انساننما دارند. براین اساس، یک طرح منحصربهفرد از ربات وجود ندارد که همهی کاربران بهطور یکسان از آن بترسند یا از آن خوششان بیاید. از دیدگاه من رفتار ربات هوشمند اهمیت زیادی دارد زیرا کاربران رباتهایی که هوشمندی و سودمندی خود را ثابت نمیکنند، رها میکنند.
نتایج این پژوهش در مجلهی Journal of Neuroscience منتشر شده است.
پاسخ ها