نمونه هایی از متن روضه شهادت امام حسن (ع)
در این مقاله از ، نمونه هایی از اشعار و متن روضه شهادت امام حسن (ع) را آورده ایم. امام حسن (ع) یکی از ائمه شیعه و نخستین فرزند امام علی (ع) است. متن روضه شهادت امام حسن (ع) شامل سخنان و مرثیهها درباره شهادت و فضائل امام حسن (ع) است. در این روضه، مصائب و مظلومیتهای امام حسن (ع) بیان شده است.
رباب همسر امام حسین (ع) بعد از جریان کربلا می رفت زیر آفتاب می نشست و گریه میکرد. می گفتند: خانم حداقل بیایید زیر سایه بنشینید. می فرمود : چطور من زیر سایه بنشینم؛ در حالی که آقا و مولایم سه روز بدون کفن زیر آفتاب سوزان به سر برد. این است وفای همسر امام حسین اما همسر امام حسن (ع)چی؟ همسر امام حسن (ع) قاتل اوست.
هر مردی وقتی از کار بیرون خسته می شود دلش خوش است که شب به خانه برمیگردد و همسرش مایه ارامش اوست؛ اما جان ها به قربان مظلومیت امام حسن (ع). مسجد می رفت، می دید بالای منبر رسول خدا پدر او را لعن می کنند بیرون می آمد حتی دوستان به او می گفتند: "یا مذل المومنین" کار به جایی رسید که وقتی حضرت بیرون می رفتند زیر لباسشان زره به تن می کردند. وقتی هم به خانه برمی گشتند تازه باید با قاتل خود سر بر یک بالش بگذارند.
سینه می سوزد زآه سرد من
درد گوید ماجرای درد من
آتش دل از رخم پیدا نبود
غصه های من یکی دوتا نبود
آن یکی میگفت با من این چنین
السلام یا مذل المومنین
آن که دائم سنگ دین بر سینه زد
نیزه بر پایم زفرط کینه زد
روی منبر دور دور خصم بود
ناسزا گفتن به حیدر رسم بود
قصه ام سوزانتر از این حرفهاست
غصه ی اصلی زبعد مصطفی است
خانه ی ما خالی از جانانه بود
در عزای مصطفی غم خانه بود
ناگهان باب عداوت باز شد
کینه توزی با علی آغاز شد
وه چه این بی حرمتی ها زود بود
مادرم در هاله ای از دود بود
باغبان بود و خزان ،باغ شد
میخ کم کم از آتش داغ شد
گفت مهدی مادرت را مرگ بود
محسنم بین درو دیوار مرد بود
قاتل من کی شرار زهر بود ؟
مقتل من کوچه های شهر بود
حبل بر حبل المتین انداختند
مادرم را برزمین انداختند
خواستم تا یاورمادر شوم
با برادر حامی حیدرشوم
گر نبود این صحنه عاشورانبود
زیر دست و پاکسی پیدانبود
مست مست از باده ی رحمت شدم
زهر کین نوشیدم و راحت شدم
منبع: كتاب گریزهای مداحی
نویسنده: محمد هادی میهن دوست
*******
بی حُبِّ حسن مشکلِ دل، حل شدنی نیست
جز عشقِ حسن، عشق مُسجّل شدنی نیست
گر چه نمکِ سفره ی هر فیض حسین است
بی نام حسن، فیض که اَکمل شدنی نیست
بی مِهرِ حسن هر که حسینی است، حرامش
هیهات، حسین از حسن اَفضل شدنی نیست
روزیکه همه فکر حسابند و کتابند
مهمان حسن، هیچ معطل شدنی نیست
هر سَیّئه را او حسنه کرد، واِلّا
بی نورِ حسن، نار مبدل شدنی نیست
یک پرچمِ سبز است جنان، سر درِ قصرش
گم کردنِ این کاخِ مجلّل، شدنی نیست
یارَش ز جوانی بخدا پیر غلام است
عمرِ حسنی، هیچ مُطوّل شدنی نیست
با درد بسازید که آیاتِ غریبی است
هر آیه، به هر سینه که مُنزَل شدنی نیست
غم های دلِ فاطمه اَسرارِ حسن بود
شرحِ غمِ اَسرار مفصل، شدنی نیست
یک کوچه و یک سیلی و یک مادر و یک طفل
تفسیر بر این روضه ی مُجمل شدنی نیست
از سوده ی الماس جگر لکّه بگیرد
زِنهار که بهبودیِ تاوَل شدنی نیست
محشر هم از این داغ برای تو بگِرییم
این غصه برای دلِ ما حل شدنی نیست
شاعر: محمود ژولیده
روضه شهادت امام حسن مجتبی (ع)
اومد به خواب عبدالزهرای کعبی. میخوام روضه امام حسن بخونم اما روضه امام حسن زهر نیست، جگر پاره نیست.
گفت عبدالزهرا! چرا روضه منو نمیخونی؟! عرض کرد آقا جان. من کارم روضه خونده. مکرر روضه شما رو خوندم. حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی…
عرض کرد آقاجان. مگه زهر ندادن!؟ مگه جگر پاره نشد؟! مگه زینب تشت نیاورد؟! مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست می کشید؟! مگه زینب نبود هی به صورتش می زد به حسین می گفت داداشم داره از دستم میره؟! مگه اینا نیست روضه های شما؟!فرمود نه! روضه من اینا نیست! *
غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک
غروب بود و من بودم و مادر من
*مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر… دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم. حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه. نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم. مادرم به جای مرد می خواست منو ببره. گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش… *
مگه میره از یاد، که اون پست نامرد
چه جوری گرفت، توی کوچه راهمونو
*یه جوری زد اونجا… شنیدی میگه… من از بعضی باباها شنیدم. بچه وقتی کار خطایی میکنه، میگه ببین بچه! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار… شنیدی یا نه؟!… امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد… بی حیا بی هوا… با امام حسن بگید… وای مادرم مادرم مادرم… وای مادرم مادرم مادرم*
ببین بغض دیرین، چه کرده به مادر
باید روضه مقداد، بخونه براتون
بگه دست سنگین، چه کرده به مادر …
یه چیزی می شنوی طاقت نمیاری. نعره ات بلند می شه. داد می زنی. هی می گی نگو نخون.
قربون دلت برم امام حسن. بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی که گذشت. زینب دید حسن یه گوشه کز می کنه. بغض داره گریه نمیکنه… یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن. گفت داداش گریه کن یه خرده. گریه کن دق می کنی….
همیشه این خوبه. رفقا یادتون باشه. آدمی که غم داره غصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه. اگه رفیقت غصه دار بود و تو هم محرم بودی و سرّ نگهدارش بودی، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه. یادت نره.
علی علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد. چون کسی رو پیدا نمی کرد سرشو توی چاه می کرد… یه رفیق نداشت… یه رفیق… نمیدونم به چاه چی می گفت. صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن، خون بالا میومد… حرفاشو میزد. علی هم که علی هست حرفاشو میزد…
تو هم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن… نذار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن. اینجا توی سینه من می مونه. بذار آروم بشه.
زینب گفت حسن جان… با من حرف بزن. درد دلاتو با من بگو داداش. منم مادرمو از دست دادم… منم پهلوشو دیدم. منم سینشو دیدم… چرا اینجور کِز می کنی؟!
به حرف اومد. شروع کرد گریه کردن. گفت زینب… تو که نبودی. اینقدر مادرم خوشحال بود… اینقدر ذوق می کرد. گفت حسن فدک رو گرفتم… حالا فدک رو میدم به علی، خرج این مردم نامرد دنیا کنه، دست از سر علی بر دارن. زینب… یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد. نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم، یه لندهور از روبرو داره میاد… جلو مادرمو گرفت… مادرم رفت به راست. اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ… زینب… رفتم جلو گفتم چیه؟! اما حیف!! قدم کوتاه بود… اونم بی حیا قدش درازه… دستشو بلند کرد…
*******
تو عاشقی چه حالیه، تو عاشقی رازیِ
حسینیا بگید حسن، شب غریب نوازیِ
رویِ سرِ من سایه ی دستِ کریمه
این عرضِ ارادت همه ی زندگیمه
بطلب، منو بگو بیا
تویی عشقِ کربلاییا
آخرش مدینه تو بقیع
میخونن امام رضاییا ..
قربونِ کبوترایِ حرمت امام حسن ..
قربونِ این همه لطفُ کرمت امام حسن ..
« یا امام حسن .. آقا .. »
تویی که ماهِ هر شبی، تویی که ذکر هر لبی
شده فقط یه جلوه از، صبر توصبرِ زینبی
ای شیر جمل جنگِ تو کرده چه غوغا
استادِ اباالفضلِ علمداری آقا
چه دلاوری و چه یلی
ولیعهدِ حضرت علی
به فدایِ قاسمت آقا
تو خودت اَحلی مِن عَسلی
شنیدم سَجیَتُکم الکرم امام حسن
تو منو رها کنی کجا برم امام حسن ..
« یا امام حسن .. آقا .. »
ضریحِ تو بنا میشه، با چه شکوه و عزتی
دیدنیه تو اون حرم، صف غذایِ حضرتی
هر زائر مشهد میخونه یادِ حسن
رویایی میشه پنجره فولادِ حسن
عاشقِ تو و مدینه مُ ، سر سفره تون میشینمُ
مثه هر سال امسالم میدی خرجِ اربعینمُ
تو که آخر گره رو وا می کنی امام حسن
پس چرا امروز و فردا می کنی امام حسن
تو منو رها کنی کجا برم امام حسن
نمیتونم دیگه کربلا برم امام حسن
« یا امام حسن .. آقا .. »
*******
ای امیدم تو بیا در برمن خواهر مـن
سوزد از سم جفا پیكر من خواهر مـن
ناله دارم از دلم
غصه و غم حاصلم
عاقبت در زندگی
همسرم شد قاتلم
ببر این طشت جگرگون تو دمی از بر من
آید امشب به برم مادر غم پرور من
باغ عمرم شد خزان
اشک چشمانم روان
بهر تسكین دلم
زینبم قرآن بخوان
ای کریم اهل بیت
ناله کمتر بزن ای گریه کن دائم من
ای حسین جان تو و جان همین قاسم من
درمیان بسترم
مرغ بی بال و پرم
آمده بریاریم
قد خمیده مادرم
گردآوری : بخش مذهبی
پاسخ ها