بهمن صباغ زاده :
به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست
کنـــــار سینی چــــای تـــــو اصلا قند لازم نیست
همیشـه دوستت دارم ـ بــــــــه جــــــان مــادرم ـ امــــا
تو از بس ساده ای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست
به لطف طعم لبهای تو شیرین می شود شعرم
غــــزل را با عسل می آورم ،هرچند لازم نیست
مرا دیوانــــه کردی و هنــــــــوز از من طلبکاری
بپوشان بافه های گیسویت را ،بند لازم نیست
"به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را "
عزیزم ، بس کن ، از این بیشتر ترفند لازم نیست
فدای آن کمانهای به هم پیوسته ات ، هر یک ـ
جـــدا دخل مـــــرا می آورد پیــوند لازم نیست
پاسخ ها