شاعر: قربان ولیئی
ای ابر، ابر خفته در آغوش آسمان
بشكن سكوت و مثنوی تازه ای بخوان
شعری بخوان به وزن خروشان رودها
سرشار از تخیل سّیال بی امان
شعری كه در عروق هوا منتشر شود
شعری شهاب گونه، شكافنده، ناگهان
لبریز از شكوه تصاویر دلپذیر
جاری به ژرفنای زمین، سطر سطر آن
آغاز كن مكالمه ای وحشیانه را
بیزارم از طبیعت آرام واژگان
در جست و جوی كشف زبانی تپنده ام
هم ریشه با زبان تو، همذات آسمان
آن سان كه كودكان تخیل روان شوند
دنبال بادبادك شعرم دوان دوان
ای كاش این غزل، غزل آخرین شود
باران فرود آید و برخیزم ازمیان
پاسخ ها