حافظ شیرازی
در این مقاله از ، غزل عمیق و عارفانه حافظ با مطلع سلامی چو بوی خوش آشنایی را کاوش میکنیم. این شاهکار ادبی، آمیزهای از عشق، حکمت و معنویت را به نمایش میگذارد. با ما همراه شوید تا لایههای پنهان این اثر جاودانه را کشف کنیم.
غزل ۴۹۲ حافظ
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوه بیوفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
گردآوری: بخش فرهنگ و هنر
پاسخ ها