به عنوان بخشی از این برنامه درمانی، بیماران یک تمرین خاص را در موقعیتهای توجهی متفاوت، انجام می دهند. این برنامه ها نه تنها در درک تأثیر کانون توجه بر احساس اضطراب موثر است، بلکه تمرینی است برای تغییر فعالانه کانون توجه در موقعیتهای اجتماعی. تغییرات بوجود آمده در اضطراب در این تمرین به بیماران کمک می کند تا دریابند اضطراب اجتماعی در موقعیتهای اجتماعی غیر قابل تغییر نیست، بلکه تابعی است از عوامل عینی. مدلهای شناختی تأکید ویژهای بر خودکارآمدی یا ادراک خویشتن به عنوان عامل مهم نگهدارنده اختلال اضطراب اجتماعی دارند (بک و امری[۱۲]، ۱۹۸۵؛ کلارک[۱۳]، ۲۰۰۱؛ کلارک و ولز[۱۴]، ۱۹۹۵؛ لیری[۱۵]، ۲۰۰۱؛ راپی و هیمبرگ[۱۶]، ۱۹۹۷). اضطراب اجتماعی حاصل این تفکر است که فرد قادر نیست آن طور که میخواهد بر دیگران تأثیر بگذارد (لیری[۱۷]، ۲۰۰۱؛ اشلنکر و لیری[۱۸]، ۱۹۸۲این نظریه بین خود واقعی (صفاتی که فرد احساس می کند دارد)، خودآرمانی (صفاتی که دوست دارد داشته باشد) و خود بایدیشان (صفاتی که مردم اعتقاد دارند، باید داشته باشند) تمایز قائل می شود. مطالعات بطور پیوسته دریافتهاند که افراد دارای هراس اجتماعی، ناهمخوانی زیادی را بین خود واقعی و خود بایدی از جانب دیگران، احساس می کنند. به این معنی که حس می کنند عملکرد آنها کمتر از آنی است که دیگران از آنها انتظار دارند (استراومن[۱۹]، ۱۹۸۹؛ ویلاج و هوپ[۲۰]، ۱۹۹۹).
افراد مضطرب یا مبتلا به هراس اجتماعی هنگام مواجهه با یک تهدید اجتماعی، ناهمخوانی فردی را تجربه می کنند که مشخصه آن، کمبرآورد کردن توانایی خود در رابطه با استانداردهای مشخص شده توسط دیگران است (آلدن[۲۱]، بیلینگ و والاس[۲۲]، ۱۹۹۴؛ والاس و آلدن[۲۳]، ۱۹۹۱). جالب آنکه برآورد بیماران از استانداردهای دیگران، بیش از برآورد گروه کنترل غیر مضطرب نیست (آلدن[۲۴]، بیلینگ و والاس[۲۵]، ۱۹۹۴؛ والاس و آلدن[۲۶]۱۹۹۱). تحقیق نشان میدهد که افراد دارای هراس اجتماعی نگران این موضوع هستند که دیگران ممکن است استانداردهای بالایی را برای عملکرد آنان در موقعیتهای اجتماعی در نظر داشته باشند و این نگرانی ممکن است به طور معنیداری هیجانات و رفتار آنان را تحتتأثیر قرار دهد. برای مثال، بیمارانی که این بازخورد را دریافت می کنند که در طول مواجهه اجتماعی به خوبی عمل کرده اند، در مواجهه بعدی اضطراب بیشتری خواهند داشت زیرا فکر می کنند ممکن است موفقیت اولیهشان باعث افزایش انتظارات دیگران شده باشد (والاس و آلدن[۲۷]، ۱۹۹۵، ۱۹۹۷). همچنین، هنگامیکه افراد دارای اضطراب اجتماعی، احساس می کنند استانداردهای مورد انتظارشان غیر قابل دسترس هستند، ممکن است از راهکار شکست هدفمند[۲۸] استفاده کنند به منظور اینکه انتظارات را تا سطحی که در آن احساس راحتی بیشتری می کنند، پایین بیاورند (باوم گاردنر و برونلی[۲۹]، ۱۹۸۷). به علاوه مطالعات نشان داده اند، تصویر منفی ذهنی که بیماران دارای هراس اجتماعی از خود میسازند بر اساس نحوه تصور خودشان نیست، بلکه بر اساس این باور است که دیگران آنها را چگونه مشاهده می کنند (هاکمن[۳۰] و همکاران، ۱۹۹۸؛ ولز، کلارک[۳۱]، ۱۹۹۸؛ ولز و پاپاگورگیو[۳۲]، ۱۹۹۸، راپی و هیمبرگ[۳۳]، ۱۹۹۷).
ادراک منفی خویشتن، نقشی اساسی در رشد و تداوم هراس اجتماعی دارد (هوک و والانتیز[۳۴]، ۲۰۰۲) نظریه های شناختی (بک و امری[۳۵]، ۱۹۸۵؛ کلارک و ولز[۳۶]، ۱۹۹۵؛ راپی و هیمبرگ[۳۷]، ۱۹۹۷) ادعا می کنند که افراد دارای هراس اجتماعی بر اساس تجارب یادگیری اولیه، شماری از فرضهای معیوب منفی را در مورد خودشان ایجاد می کنند ( برای مثال من کودن هستم، من جذاب نیستم؛ کلارک و ولز[۳۸]، ۱۹۹۵) که در طول زمان با خطای پردازش انتخابی اطلاعات در رویدادهای اجتماعی یا در فواصل بین آنها تقویت میگردد (بوگلس و منسل[۳۹]، ۲۰۰۸؛ کلارک و مک مانوس[۴۰]، ۲۰۰۲؛ هینریچز و هافمن[۴۱]، ۲۰۰۱؛ هیرش و کلارک[۴۲]، ۲۰۰۴) افراد دارای هراس اجتماعی هنگام مواجهه با یک تهدید اجتماعی، کانون توجهشان را معطوف به درون کرده، شروع به خودارزیابی دقیق و بررسی خودشان می کنند (اسپور و استوپا[۴۳]، ۲۰۱۱) و همزمان تصاویر بسیار منفی تکراری و بیمقدمه از خود تصور کرده و احساس می کنند که این تصاویر صحیح هستند (هاکمن[۴۴] و همکاران،۲۰۰۰).
این موضوع مطرح شده است که خودارزیابیهای سوگیرانه منفی[۴۵]، یک مشخصه همگانی در افراد مبتلا به هراس اجتماعی است و زمینه اجتماعی تأثیری بر ایجاد آن ندارد (آلدن و والاس[۴۶]، ۱۹۹۵). در حمایت از این دیدگاه، مشخص شده است که افراد دارای اضطراب اجتماعی، قطع نظر از میزان مهارت و یا برخورد گرم و دوستانهای که در تعاملات اجتماعی دریافت می کنند (آلدن و والاس، ۱۹۹۵)، رفتار خودشان را نامطلوب ارزیابی می کنند (نورتون و هوپ[۴۷]، ۲۰۰۱؛ راپی و لیم[۴۸]، ۱۹۹۲؛ استوپا و کلارک[۴۹]، ۱۹۹۳). در مقابل سایر شواهد نشان میدهد که در افراد بسیار کمرو، خودارزیابیهای منفی مربوط به زمینه خاص هستند و تنها توسط نشانه های اجتماعی خاصی فعال میشوند که خاطرات و تجارب طرد اجتماعی و شکست را یادآوری می کنند (بالدوین و ماین[۵۰]، ۲۰۰۱).
مطالعات اخیر همچنین، نشان می دهند که تغییر در ادراک خویشتن، میانجی تغییر درمانی است (هافمن، ۲۰۰۰؛ هافمن مسکوویچ، کیم و تایلور[۵۱]، ۲۰۰۴). ثابت شده است که بازخورد ویدئویی ابزار موثری برای تصحیح ادراک خویشتن منفی و معیوب است (راپی و هایمن[۵۲]، ۱۹۹۶)، خصوصا زمانی که با یک دوره آماده سازی شناختی، پیش از دیدن نوار ویدئویی همراه شود (هاروی، کلارک، اهلرز و راپی[۵۳]، ۲۰۰۰؛ هیرش، کلارک، ماتیوس و ویلیامز، ۲۰۰۳، کیم، لوند و هاروی[۵۴]،۲۰۰۲). پس از معرفی مدل درمانی، بیماران در مورد تأثیر تجارب منفی بر سطوح اضطراب، آموزش میبینند. مداخله های بازسازی شناختی ماهیت سوگیریهای شناختی رایج در اضطراب اجتماعی را مشخص می کنند. سپس مواجهسازی با بازخورد نوار ویدئویی مورد استفاده قرار میگیرد، تا این تغییرات را تحکیم کند. در این مواجهه ها، برای بیماران فرصتی فراهم می شود تا عملکرد اجتماعی خودشان را در برابر استانداردهای منطقی اجتماعی، بدون تعصب ارزیابی کنند (باربر و دی رابیس[۵۵]، ۱۹۸۹).
یکی از رایجترین استدلالها درباره تغییر حاصل از درمان شناختی، این است که تغییر در طرحواره شناختی[۵۶] باعث ایجاد منافع درمانی می شود. این عقیده ابتدا در افسردگی اساسی مورد بررسی قرار گرفت (ایوانز و هولون[۵۷]، ۱۹۸۸؛ هولون، ایوانز و دی رابیس[۵۸]، ۱۹۹۰؛ ویسمن[۵۹]، ۱۹۹۳).
کلارک و ولز (۱۹۹۵) اعلام کردند افراد دارای اضطراب اجتماعی باور دارند، ۱) در خطر رفتار کردن به شیوهای نامناسب و غیر قابل قبول هستند و ۲) این رفتارها پیامدهای فاجعهباری مثل از دست دادن پایگاه اجتماعی، بیارزش شدن و طرد شدن[۶۰] را به همراه خواهند داشت. نتایج مطالعات نشان می دهند افراد دارای دارای اضطراب اجتماعی باور دارند احتمال وقوع رویدادهای منفی نسبت به رویدادهای مثبت اجتماعی بیشتر است (لوکاک و سالکوفسکی[۶۱]، ۱۹۸۸) و این که بیشتر مردم ذاتا منتقد دیگران بوده و احتمال زیادی دارد که آنها را منفی ارزیابی کنند (لیری، کووالسکی و کمپبل[۶۲]، ۲۰۰۱)، علاوه بر این به نظر میرسد سیستم باورهای افراد دارای اضطراب اجتماعی، جنبه های رقابتی روابط بین فردی را بزرگنمایی کرده، ولی جنبه های تعاملی و حمایتی آنها را کوچک میشمارند (تاور و گیلبرت[۶۳]، ۱۹۸۹).
مطالعات فوا و همکاران (۱۹۹۶) شواهد مستدلی فراهم می آورد که نشاندهنده نقش هزینه اجتماعی برآورد شده، به عنوان یک میانجی درمانی است. مولفان دریافتند که بیماران قبل از درمان، در قضاوت اجتماعی سوگیری نشان دادند و این سوگیری پس از درمان کمتر شد. نتایج مشابه توسط مکمانوس، کلارک و هاکمن (۲۰۰۰) و هافمن (۲۰۰۴) گزارش شده است. مطالعه دیگری نشان داد که مداخله شناختی مستقیم، منجر به تداوم بهتر دستاوردهای درمان می شود و به نظر میرسد این اثر به واسطه تغییر در برآورد هزینه اجتماعی در طی درمان است. هزینه اجتماعی برآورد شده نمود ویژه ای از باورهای ناکارآمد درباره پیامدهای مواجه اجتماعی است. بنابراین، این تفکر غیر انطباقی باید همانند سایر باورهای ناکارآمد اجتماعی، در مداخله شناختی مورد توجه قرار گیرد. درمان شناختی تصویر ذهنی بیمار از خودش را مثبتتر کرده (راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷) و همچنین، این باور را که عملکرد نامناسب و غیر قابل قبول در موقعیت اجتماعی نتایج فاجعهباری مانند از دست دادن پایگاه، از دست دادن ارزش و طرد شدن به همراه خواهد داشت، تغییر میدهد (کلارک و ولز، ۱۹۹۵).
تغییر درمانی باعث کم شدن اغراق در احتمال و هزینه پیامدهای هراس آور میگردد. مواجه سازی در غیاب پیامدهای منفی، برآوردهای اغراق آمیز احتمال آسیب را در بیماران اضطرابی تغییر میدهد. چنانچه فرد به اضطراب در موقعیت اجتماعی عادت کرده و کاهش اضطرابش را به خصوصیات موقعیت اجتماعی نسبت دهد، هزینه اجتماعی بیش برآورد شده کاهش خواهد یافت (برای مثال اگر مضطرب نباشم، موقعیت خیلی بد نخواهد بود). اگر در ایفای نقشهای مکرر، انتقادهای ملایمی از فرد صورت گیرد، از این پس مورد انتقاد واقع شدن توسط بیمار فاجعهآمیز ادراک نخواهد شد. شناخت درمانی همراه با مواجه سازی، برتر از مواجهسازی صرف است، زیرا مداخله های شناختی مستقیما و به طور منظم به تغییر شناختهای ناکارآمد کمک می کنند(باتلر[۶۴]، ۱۹۸۵؛ باتلر، کولینگتون، مانبی، آمیس و گلدر[۶۵]، ۱۹۸۴؛ کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ هیمبرگ و یاستر[۶۶]، ۱۹۹۵؛ استوپا[۶۷] و کلارک، ۱۹۹۳).
کلارک و ولز (۱۹۹۵) به شکلهای تخصصی شناخت درمانی در افراد مضطرب بر پایه الگوی شناختی دست یافته اند. در این شیوه درمانی آمیزهای از فنون شناختی طراحی شده است که افراد مضطرب اجتماعی را در راستای شناسایی و اصلاح افکار و باورهای تحریفی و اضطرابزا یاری میرساند. این روش درمانی می تواند کاهش احتمال و پیامد برآورد رخدادهای منفی اجتماعی را به دنبال داشته باشد.
پاسخ ها