کلارک و استوپا[۱] پرسشنامه رخدادهای مبهم را که توسط باتلر و متیوس[۲] (۱۹۹۳) را تهیه شده است را به کار بردند. مبتلایان به هراس اجتماعی و بیماران مبتلا به دیگر اختلالهای اضطرابی و آزمودنیهای غیر بیمار دو پرسشنامه را تکمیل نمودند. یکی از این پرسشنامهها حاوی موقعیتهای اجتماعی مبهم (مثلاً "شما برای صرف غذا مهمان دارید و آنها زودتر از انتظار شما را ترک میکنند") و نیز موقعیتهای غیر اجتماعی مبهم (مثلاً "نامهای که مهر فوری روی آن زده شده به دست شما میرسد"). مبتلایان به هراس اجتماعی به طور معناداری بیشتر از دو گروه آزمودنیهای غیر بیمار و بیماران اضطرابی، احتمال داشت که تعبیرهای منفی را برگزینند، اما تعبیرهای آنها با هیچ یک از دو گروه نامبرده متفاوت نبود. پرسشنامه دوم، حاوی رخدادهای اجتماعی منفی خفیف (مثلاً "شما برای مدتی با افرادی حرف میزنید و معلوم میشود که آنها واقعاً به گفتههای شما علاقهمند نیستند") بود و برای ارزیابی تعبیرهای فاجعه بار به کار برده شد.
مبتلایان به هراس اجتماعی بیشتر از دیگر بیماران اضطرابی یا آزمودنیهای غیربیمار تمایل داشتند تعبیرهای فاجعه بار از رخدادهای اجتماعی نقش خفیف را بر گزینند (مثلاً "من آدم خستهکنندهای هستم") که این یافته با الگوی شناختی همخوان است. موگ[۳]، متیوس و واینمن[۴] (۱۹۸۹) گزارش از یک آزمایش ارائه دادند که در آن مبتلایان به هراس اجتماعی، دیگر بیماران اضطرابی و آزمودنیهای غیر بیمار خواسته شد تا گفتگوی کوتاهی با خانمی جذاب (که عملاً نقش بازی میکرد) داشته باشند. به خانم گفته شده بود تا به صورت مرموز، اما دوستانه رفتار کند. بعد از گفتگو، آزمودنیها افکارش را طبقهبندی و دستهای از رفتارهای مثبت و منفی خود را درجهبندی میکردند. این رفتارها همچنین توسط ارزیابیهای مستقل درجهبندی کمیشد. تجزیه و تحلیل یافتههای مربوط به افکار آشکار ساخت که مبتلایان به هراس اجتماعی در افکار خود ارزشیاب منفیتری (در مقایسه با دو گروه دیگر) گزارش کردند.
فرض الگوی شناختی بر این است که ارزیابیهای منفی مبتلایان به هراس اجتماعی از عملکردشان حداقل تا حدودی تحریف شده است. برای بررسی این فرض، استوپا و کلارک (۱۹۹۷) ارزیابیهای کمّی (درجهبندیهای کمّی) آزمودنیها و ارزیابهای مستقل را در پی موقعیت گفتگو با خانم بازیگر مقایسه کردند. در مقایسه با ارزیابی، ارزیابیهای مستقل، مبتلایان به هراس اجتماعی، عملکرد خودشان را پایینتر برآورد کرده بودند، در حالی که بیماران مبتلا به سایر اختلالهای اضطرابی و آزمودنیهای غیر بیمار نسبتاً دقیق ارزیابی کرده بودند (به نقل از کاویانی، ۱۳۸۵). دیگر محققان نیز دریافتهاند که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی بالا، عملکرد خود را کم برآورد میکنند، اما برآورد بیشتری از میزان اضطراب خود در نظر دیگران دارند (به نقل از بک و همکاران، ۱۹۸۸).
ولز و همکاران (۱۹۹۵) به آزمون این فرضیه پرداختند که رفتارهای ایمنی در جهت تداوم بخشیدن به هراس اجتماعی، مؤثرند. آنها به مقایسه جلسه رویارویی، موقعیت ترسآور و یک جلسه رویارویی مشابه که با کنار گذاشتن اختیاری رفتارهای ایمنی، همراه بود، پرداختند. اگر چه این دو شیوه به لحاظ درجهبندی "قابل قبول بودن" توسط بیماران متفاوت نبودند، لیکن یک آزمون رفتاری که قبل و بعد از ملاحظه درمانی انجام شد، نشان داد که رویارویی و کنار گذاردن رفتارهای ایمنی به طور معناداری کاهش بیشتری در اضطراب و درجهبندی کمّی باور، برای نتایج ترسآور به وجود میآورد. توجه معطوف به خود[۵] و کاربرد اطلاعات درونی برای ترسیم خود به مثابه یک موضوع اجتماعی در مبتلایان به هراس اجتماعی دیده میشود. بخش کلیدی الگوی کلارک و ولز (۱۹۹۵) این انگاره است که مبتلایان به هراس اجتماعی از اطلاعات درونی برای ترسیم خود (که نشان میدهد دیگران هم آنها را به همین گونه مینگرند) استفاده میکنند. و این اطلاعات نسبتاً مهمتر از ملاحظه رفتار واقعی دیگران است.
شماری از تحقیقات، یافتههایی را گزارش کردهاند که با جنبههای مختلف این فرضیه مطابقت دارد دسته نخست تحقیقات مطرح ساختهاند که باور مبتلایان به هراس اجتماعی مبنی بر اینکه ارزیابی دیگران نسبت به آنها منفی است بر اطلاعات دقیقی درباره واکنشهای دیگران در مقابل آنها استوار نیست. استوپا و کلارک (۱۹۹۷) دریافتند که مبتلایان به هراس اجتماعی افکار خود ارزیاب منفیتری (مثلاً من خسته کنندهام) را در مقایسه با گروه گواه، در خلال گفتگو با یک بازیگر گزارش کردند، اما افکار منفیتری که حاکی از ارزیابی بازیگر باشد (مثلاً، او فکر میکند من خسته کنندهام) گزارش نکردند (به نقل از کاویانی، ۱۳۸۵).
وینستون[۶] و دیگران با نشان دادن مجموعهای از اسلایدها درباره بیانهای هیجانی گوناگون به آزمودنیها، به تحقیق در باب دقت در شناسایی هیجان منفی پرداختند. اسلایدهایی که نمایشگر بیانهای چهرهای بود، برای۶۰ هزارم ثانیه نشان داده شد، هر اسلاید با یک طرح پوششی ادامه مییافت. دانشجویانی که در"مقیاس ترس از ارزیابی منفی (FNE)" (واتسون و فرند، ۱۹۶۹) نمره بالایی آورده بودند، در مقایسه با گروهی که نمره کمی کسب کرده بودند، به درستی بیانهای چهرهای منفی زیادتری را شناسایی کردند، اما تحلیل چگونگی کاوش علامت[۷] آشکار ساخت که یک سوگیری پاسخ منفی در این گرایش دخیل بوده است. این بدان معنی است که دانشجویان دارای FNE بالا بیشتر گرایش دارند در غیاب اطلاعات عاطفی بدست آمده از چهره (که در مدت کوتاهی بر صفحه ظاهر شده است) آن را منفی ارزیابی کنند. دسته دوم تحقیقات نشان دادند که مبتلایان به هراس اجتماعی میزان آگاهی از جزئیات یک تعامل اجتماعی را کاهش دادهاند. کلارک و دیگران از یک الگوی تکمیل نقطه چین برای مقایسه توجه به محرکهای اجتماعی (چهرهها) با توجه به محرکهای غیراجتماعی (وسایل منزل و دیگر اشیاء روزمره) استفاده کردند.
در هر کوشش آزمایشگاهی به آزمودنیها دو تصویر همزمان از چهره و یک شیء نشان داده میشد، مدت زمان ارائه هر جفت تصویر ۵۰۰ هزارم ثانیه (نیم ثانیه) بود که در ادامه یک حرف در مکان تصویر چهره یا تصویر شیء بر صفحه ظاهر میشد. زمان تکمیل طبقهبندی حروف برای ارزیابی سوگیری توجهی مورد استفاده قرار گرفت. دانشجویان دارای FNE بالا در مقایسه با دانشجویانی که FNE پایین داشتند از خود یک سوگیری توجهی برای گریز از چهرهها نشان دادند. این یافته با تحقیقات براتل[۸] و دیگران (۲۰۰۸) و هویر[۹] و دیگران (۲۰۰۸) هماهنگ است. آنها دریافتند که آزمودنیهایی که اضطراب اجتماعی زیادی دارند (در مقایسه با آزمودنیهایی که اضطراب اجتماعی کمیدارند) حافظه ضعیفی درباره جزئیات تعامل اجتماعی اخیر دارند. با این وجود، کلارک و ولز (۱۹۹۵) با بهره گرفتن از یک روش نسبتاً مشابه نتوانستند به این نتیجه دست یابند (آلبانو، ۱۹۹۵).
دسته سوم تحقیقات شامل تحقیقات آلبانو و دیگران (۱۹۹۵) و ولز و کلارک (۱۹۹۳) حاکی از آن است که بخشی از برآوردهای مبتلایان به هراس اجتماعی درباره میزان خطرناک بودن موقعیتهای اجتماعی بر ادراک پاسخ هیجانی خودشان مبتنی است. آلبانو و دیگران (۱۹۹۵) سناریوهایی را در اختیار قرار دادند که شامل موقعیت اجتماعی فرضی بود و آزمودنیها در آن شرکت داشتند. این سناریوها در دو بعد تغییر مییافتند: وجود اطلاعات خطر واقعی یا ایمنی و اینکه آزمودنی احساس اضطراب میکند؟ بعد از آن که آزمودنیها در تخیل، خود را در موقعیت سناریو قرار دادند، از آنها خواست شد تا میزان خطرناک بودن موقعیت فرضی را درجهبندی کمیکنند. برآوردهای آزمودنیهای گروه کنترل در مورد خطر فقط تحت تأثیر اطلاعات خطر واقعی قرار گرفت. اما مبتلایان به هراس اجتماعی در برآوردهای خود، تحت تأثیر اطلاعات پاسخ اضطرابی نیز قرار داشتند. مانسل و کلارک از دانشجویان دارای FNE پایین و بالا درخواست کردند، سخنرانی کنند. بعد از سخنرانی آنها یک فهرست بررسی مربوط به احساسهای اضطرابی را پر کنند و میزان احساس اضطراب خود را درجهبندی کمیکردند. یک ارزیاب مستقل نیز با توجه به رفتار آزمودنی به درجهبندی کمّی میزان اضطراب آنها میپرداختند. همانند تحقیقات قبلی، آزمودنیهای دارای FNE بالا، میزان بیش برآورد به طور معناداری با شدت احساسهای اضطرابی همبستگی داشت (به نقل از فریدمن[۱۰]، ۱۹۸۶).
پاسخ ها