کلارک و ولز[۱] (۱۹۹۵) یک الگوی شناختی برای اجتماع هراسی ارائه نمودهاند. براساس تجارب اولیه، بیماران مبتلا به هراس اجتماعی یک رشته فرضها را درباره خودشان و موقعیت اجتماعی به وجود میآورند. برای مثال،" برخلاف اینکه آنها در ظاهر مرا دوست دارند، از من خوششان نمیآید، علیرغم آن که محبت دیگران شامل حال من است، من آدم بیارزشی هستم. اگر اضطرابم را بروز دهم، دیگران فکر میکنند من غیرعادی هستم، مرا طرد خواهند کرد". این فرضها سبب خواهد شد که آنها تعاملهای اجتماعی را به گونهای منفی تعبیر کنند و آنها را نشانه خطر ببینند. برای مثال، اگر یک فرد مبتلا به هراس اجتماعی با شخصی در یک مهمانی مشغول حرف زدن است و فرد مقابل نگاه گذرایی به بیرون پنجره بیندازد، فرد اجتماع هراس ممکن است فکر کند" من کسالت آور هستم". این تعبیر، برنامه اضطراب را فعال میسازد که شامل سه مؤلفه اساسی است که در ذیل آمده است (کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ به نقل از قرچه داغی، ۱۳۶۹).
مؤلفه نخست مجموعه علایم شناختی و جسمی است که به طور غیرارادی توسط ادراک خطر، برانگیخته میشوند. این مجموعه علایم شامل سرخ شدن، لرزش، نفس زدن، تپش قلب، اشکال در تمرکز و خالی شدن ذهن[۲] است. هر یک از علایم منبعی است برای ادراک دوباره خطر که به یک چرخه معیوب تداوم بخش اضطراب منجر خواهد شد. برای مثال، سرخ شدن ممکن است به عنوان نشانهای در جهت رسوا ساختن فرد، تلقی شود که به احساس خجالت و سرخ شدن بیشتر می انجامد، لرزش دستها ممکن است به عنوان نشانه از دست دادن قریبالوقوع کنترل قلمداد شود که به اضطراب و لرزش فزونتر میشود. مؤلفه دوم، رفتارهای ایمنی[۳] است که بیماران برای کاهش تهدیدهای اجتماعی و پیشگیری از وقوع پیامدهای ترسناک، به آنها متوسل میشوند. مثالهای رایج در این زمینه از این قرارند:" تلاش برای مورد توجه قرار نگرفتن، اجتناب از تماس چشمی، سانسور گفتههای خود، اجتناب از مکثهای کلام، تلاش برای خوب به نظر رسیدن"، غالباً پیوندهای نسبتاً دقیقی بین رفتارهای ایمنی و نتایج ترسآور خاص وجود دارد. برای مثال، بیماری که احتمال میداد دستش هنگام میگساری بلرزد، لیوانش را نیم پر میکرد و هنگام نوشیدن آن را محکم در میان انگشتانش میفشرد. بیماری که نگران بود که دیگران ممکن است فکر کنند حرفهای او احمقانه است در وسط کلام خود تلاش میکرد سخنی را که تازه گفته است به یاد آورد و با آن چه میخواهد بگوید، مقایسه کند. بیماری که دل نگران بود که مردم متوجه او شوند و اینکه اگر او در خلال صحبتش مکث کند، درباره اش قضاوت منفی میکنند، با جزئیات بیشتر حرفش را تشریح میکرد و با سرعت سخن میگفت. رفتارهای ایمنی در اختلال هراس نمیگذارد تا بیماران باورهای غیرواقعی خود را ابطال کنند و در بعضی موارد، به علایم ترس آنها میافزاید. مؤلفه سوم که بسیار مهم است تغییر در توجه است. هنگامی که اجتماع هراسها تصور میکنند که در معرض خطر قضاوت منفی دیگران هستند، توجه را معطوف به وارسی و مشاهده دقیق خودشان میکنند. این افراد سپس از اطلاعات درونی (که توسط تمرکز بر خود تولید شدهاند) استفاده میکنند تا برداشتی را شکل دهند، این تصور که دیگران درباره آنها چه فکر میکنند و به چه چیزی از رفتار آنها توجه دارند (کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ به نقل از قرچه داغی، ۱۳۶۹).
بدین صورت آنها خود را در یک سیستم بسته احساس میکنند که در آن سیستم اطلاعاتی درون ساخته، باور به وجود خطر قضاوت منفی را تقویت میکند و موجب غفلت و اجتناب از فرصتها برای باطل کردن این باور میشود. با وجود این، پریشانی"اجتماع هراسها"به زمانهایی که آنها در یک موقعیت اجتماعی قرار دارند، محدود نمیشود. بسیاری از افراد مبتلا به هراس اجتماعی هنگامیکه در انتظار یک تعامل اجتماعی هستند، اضطراب قابل توجهی را تجربه میکنند و همچنین بعد از واقعه، دامنهای از احساسهای منفی را گزراش میکنند (کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ به نقل از قرچه داغی، ۱۳۶۹).
کلارک و ولز (۱۹۹۵) یک سری از فرآیندهای شناختی را که تصور میشود قبل و بعد از تعامل اجتماع رخ میدهند و در تداوم هراس اجتماعی دخیل هستند، ارائه میدهند. افراد مبتلا به هراس اجتماعی، قبل از ورود به یک موقعیت ترسآور، جزئیات آن چه را فکر میکنند، ممکن است اتفاق بیفتد، مرور میکنند. هنگامیکه آنها شروع به فکر درباره موقعیت میکنند دچار اضطراب میشوند و افکارشان تحت سیطره و بازخوانی شکستهای گذشته، تصاویر ذهنی منفی از خودشان در آن موقعیتها، و پیشبینی عملکرد ضعیف و طردشدن قرار میگیرد. این نشخوارهای فکری[۴] گاهی اوقات به اجتناب کامل از موقعیت می انجامد. اما اگر چنین نشود و فرد مبتلا به موقعیت وارد شود، احتمالاً در یک روال پردازش تمرکز بر خود قرار میگیرد، منتظر شکست میماند و بعید به نظر میرسد که نشانههای مورد پذیرش دیگران قرار گرفتن توجه او را جلب کند (به نقل از توزندهجانی، ۱۳۷۴).
ترک کردن یک موقعیت اجتماعی و یا فرار از آن لزوماً به معنای پایان یافتن افکار منفی[۵] و پریشانی[۶] افراد مبتلا به هراس اجتماعی نیست. فروکشی سریع اضطراب ناشی از رفع خطر اجتماعی فوری است. با این وجود، ماهیت تعاملهای اجتماعی به گونهای است که فرد مبتلا به هراس اجتماعی بعید است نشانههای (بدون ابهام) پذیرش اجتماعی اطرافیان را دریافت کرده باشد و به این دلیل او احتمالاً پس از وقوع واقعه به کالبد شکافی[۷] و تجزیه و تحلیل آنها میپردازد، این تعامل فرد با محیط به تفضیل بازنگری میشود. در خلال این بازنگری، احساسها و برداشت منفی نسبت به خود، احتمالاً به صورت دایمی و خاص جلوه خواهد کرد، زیرا هنگامیکه بیمار در آن موقعیت قرار داشته است، این احساسها و برداشتها را جزء به جزء پردازش کرده و بنابراین به صورت کامل در حافظه بازنگری[۸] بیمار تحت تأثیر و سیطره و برداشت منفی نسبت به خود قرار دارد و این تعامل احتمالاً بسیار منفیتر از آنچه واقعاً بوده است، تلقی میشود: شاید این مطلب یقینی باشد برای اینکه چرا بعضی از افراد مبتلا به هراس اجتماعی پس از فروکشی اضطراب شان یک احساس شرم را که تا مدتی دوام مییابد، گزارش میکنند (کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ به نقل از قرچه داغی، ۱۳۶۹).
جنبه دیگر" کالبد شکافی واقعه پس از وقوع آن " بازخوانی موارد دیگر شکست اجتماعی از حافظه است. پس تعامل جدید به فهرست شکستهای گذشته افزوده میشود، با این پیامد که یک تعامل که ممکن است از نظر یک مشاهدهگر بیرونی کاملاً خنثی به نظر برسد، باور بیمار به بیکفایتی اجتماعیاش را تقویت خواهد کرد (به نقل از توزندهجانی، ۱۳۷۴).
پاسخ ها