نیکلاس کار در این کتاب پرسشی را مطرح کرده است «آیا اینترنت ما را احمق میکند؟» این پرسش تلنگری بود برای شروع یکی از مهمترین بحثهای دوران ما: وقتی که در حال لذت بردن از موهبت اینترنت هستیم آیا در واقع داریم تواناییمان را برای خواندن و فکرکردن عمیق فدا میکنیم؟
نیکلاس کار، درکتابش با تکیه بر دامنهٔ وسیعی از مطالعات تاریخی و علمی سعی دارد تاثیرات شناختی اینترنت را بر ذهن انسان کندوکاو کند و پیامدهای فکری و فرهنگی آن را روشن سازد.
او تشریح میکند که چگونه تفکر انسان در طول قرنها از راه «ابزارهای ذهن» شکل گرفته است: از الفبا گرفته تا نقشهها، نشریات، ساعت و کامپیوتر و چطور هر کدام از این ابزار بر شیوهٔ درک ما از جهان تاثیر گذاشتهاند. کار سپس با شرحی جالب توجه از کشفیات تازه در علم عصبشناسی روشن میکند که مغز ما در واکنش به تجربههایمان تغییر میکند. یعنی فناوریهایی که برای پیدا کردن ، ذخیره کردن و اشتراکگذاری اطلاعات استفاده میکنیم راههای عصبی مغز ما را تغییر میدهند.
نیکلاس کار به یاری بینشهای دانشمندان از افلاطون گرفته تا مک لوهان، این تفکر را مطرح میکند که هر نوع فناوری اطلاعات، اصول مخصوص خودش را دارد یعنی مجموعهای از پیشفرضها دربارهٔ چیستی دانش و هوشمندی. او توضیح میدهد که چگونه کتابهای چاپی به تمرکز و توجه بیشتر ما کمک کردند و باعث رشد تفکر عمیق و خلاق شدند. اما اینترنت، برعکس، ما را عادت به این داده است که لقمههای کوچک اطلاعات را سریع و بدون تمرکز و توجه از منابع گوناگون گردآوری کنیم.
دانلود کتاب صوتی اینترنت با مغز ما چه میکند؟
داستان مروارید برگرفته از داستانهای عامیانه رایج میان ماهیگیران بومی مکزیک است و روایتی از سختیها، آرزوها و تلاشهای آنان را بیان میکند.
در این داستان با خانواده فقیری آشنا میشویم که در مکزیک زندگی میکنند و کارشان صید مروارید است. زندگی خوبی دارند و هرچند آه در بساط ندارند اما خوشند. روزی پسر خانواده را عقربی میگزد. آنها درمانده و نالان به بیمارستان مراجعه میکنند. اما نمیتوانند هیچ پزشکی را پیدا کنند که پسرشان را برایشان درمان کند. دلیلش ساده است؛ پولی ندارند.
کینو و همسرش جوانا به ساحل میروند تا بلکه مرواریدی صید کنند که بتواند خرج زندگیشان را بدهد. اما درست در همین لحظه زندگیشان برای همیشه تغییر میکند. آنها بزرگترین مروارید عمر خود را به دست میاورند که به اندازه یک تخم مرغ است! حالا به نظر میرسد روزهای خوشی کینو و جوانا در راه است. اما آنها سخت در اشتباهند...
خزان خودکامه داستان حاکمی است که در ابتدای کارش، مردی شریف و محترم است و همه او را دوست دارند. اما هرچه میگذرد، از قدرتش سواستفاده میکند و کم کم تبدیل به دیکتاتوری میشود که حتی نزدیکانش هم از او در امان نیستند. این ژنرال پنج هزار فرزند نامشروع دارد و در کاخی کوچک و کثیف زندگی میکند و حاضر نیست رویهاش را که ظلم و ستم به مردم است، تغییر دهد...
در حقیقت مارکز با این داستان در تلاش بوده تا زندگی ژنرال فرانکو، حاکم دیکتاتور اسپانیایی را به تصویر بکشد.
جو در ۲۵ سالگی مدیر طراحی محصول فیسبوک شد. زمانی که درباره مدیریت چیزی جز برگزاری جلسات و دادن ترفیع نمی دانست. از دوران دبیرستان به طراحی سایت علاقهمند بود و با دوستانش در این زمینه کار میکرد و آرزو داشت در شرکت مایکروسافت یا گوگل شغلی داشته باشد. اودر زمانی که فیس بوک یک شرکت نوپای کوچک بود به تشویق یکی از دوستانش، که در شرکت فیسبوک کار میکرد برای مصاحبه به این شرکت رفت و پس از دو ماه کارآموزی، تما وقت شد. پس از مدتی طراح تیم شد و بعد از گذشت سه سال از حضورش در شرکت به سمت مدیریت طراحان محصول فیسبوک رسید. او پس از مدیر شدنش ترسها، تردیدها و چالشهای زیادی داشت که با اندیشه خود و کمک همکارانش توانست آنها را رفع کند. او سپس وبلاگی با نام سال نگاه به آینده راهاندازی کرد و تصمیم گرفت تجربیاتش را در حوزه مدیریت در این وبلاگ بنویسد. وقتی در این باره بازخوردهای خوبی از مخاطبانش گرفت و فهمید که راهکارهای او چقدر برای کسانی که نوشتههایش را خواندهاند سودمند بوده است، تصمیم گرفت کتابی در این باره بنویسد، بنابراین کتاب مدیران بزرگ به دنیا نمیآیند، ساخته میشوند را نوشت تا تجربیات خود را در زمینه مدیریت با مدیران جوان و تازهکار بیشتری به اشتراک بگذارد.
کتابهای مدیریت بسیاری وجود دارد که به قلم مدیران ارشد و متخصصان مدیریت نوشته شدهاند. منابع بیشماری برای مدیران اجرایی وجود دارد که میخواهند از طریق تازهترین ترِندهای کسبوکار و پژوهشهای سازمانی کارشان را مؤثرتر انجام دهند. ولی بیشتر مدیران، مدیران ارشد یا مدیران اجرایی رده بالا نیستند. اکثر آنها تیمهای کوچکتری را مدیریت میکنند و برخی اوقات حتی مستقیم هم این کار را نمیکنند. اغلبِ آنها مدیر برترین شرکتهای دنیا نیستند. ولی همه آنها یک هدف مشابه دارند: کمک به تعدادی از افراد برای رسیدن به هدفی مشترک. این مدیران میتوانند معلمین یا رؤسای مدارس، کاپیتانها یا مربیان، سرپرستان یا برنامهریزان باشند.
کتاب صوتی مدیران بزرگ به دنیا نمیایند ساخته می شوند
هفت عادت مردمان موثر را جز کتابهایی میدانند که همه مردم دنیا باید بخوانند. این کتاب زندگی آدمهای بسیاری را، از رئیس جمهورها و مدیران شرکتهای بزرگ گرفته تا معلمین و والدین تغییر داده است. کتابی ارزشمند که راه تغییر در زندگی را به سادگی پیش پای ما قرار میدهد. خوانندگان کتاب در سراسر دنیا دریافتند که زندگیشان در مسیری اشتباه قرار گرفته است و به همین دلیل از خواندن این کتاب خوشحال بودند چون برنامهای که این کتاب در اختیارشان قرار میداد، به راحتی کمکشان میکرد تا در مسیر صحیح قرار بگیرند.
برایان تریسی که خودش یکی از بزرگترین نویسندگان و مربیان دنیا است، استفان کاوی را سقراط آمریکایی میداند و معتقد است که او ذهن ما را با مفاهیم همیشگی از قبیل ارزشها، رابطهها و طرز برقراری ارتباط آشنا میکند. اما منظور او از این حرف چیست؟
کاوی در کتابش از عاداتی نام میبرد که میتوان ردپایش را در زندگی افراد بزرگ تاریخ مانند ارسطو، سیکرون، بندیکت، تیلسون و دیگر بزرگان مشاهده کرد. او بعد از معرفی این عادتها، اصولی ساده و قابل اجرا را د اختیارتان قررا میدهد که میتواند رشد افراد را رقم بزند؟ چگونه؟ با ایجاد تغییر در نگرشهای ما و کمک به ما برای مواجه شدن با چالشها، متفاوت از مواجههای که قبلا داشتیم. چرا که مشکلاتی که با آن مواجه هستیم مشکلاتی اساسی و جدید هستند و بنابراین به نوع تازهای از تفکر در برابر آنها نیازمندیم.
کتاب صوتی هفت عادت مردمان موثر
مارگارت اتوود که با کتاب سرگذشت ندیمه جایزه ارتور سیکلارک را گرفته است. این بار اثری دیگر خلق کرده است. سرگذشت ندیمه داستان زنانی بود که در حکومتی مردسالار و شبه کمونیستی مجبورند زیر فشار و استبداد، زورگوییهای حکومتی ترسناک و بیرحم را تحمل کنند و وظیفهشان تنها به دنیا آوردن فرزندان بیشتر برای حکومت است.
وصیتها مثل «سرگذشت ندیمه» در فضایی آخرالزمانی رخ میدهد. دنیایی که در آن زنها به شکل اغراقشدهای تحت ظلم مردها قرار دارند و شرایطی را تجربه میکنند که اگرچه واقعی نیست، اما غیرمستقیم به نقد جامعه مردسالار جهانی میپردازد. داستانی فوقالعاده جذاب و تاثیرگذار که ماجراهایش پانزده سال بعد از رمان اول رخ میدهد. اتوود با رمان وصیتها جایزه گودریدز و جایزهی بوکر ۲۰۱۹ را از آن خود کرد.
در کتاب وصیتها۱۵ سال از حوادث کتاب قبلی گذشته است داستان چهار راوی دارد عمه لیدیا، مربی و ناظم اخلاق زنان گلیاد، اگنس و نیکول دو دختر جوان که در دوره حکومت گیلیاد بزرگ شدهاند و به دنبال افشای اسناد مربوط به آن دوره هستند و زنی که در زمان گیلیاد خدمتکار بوده است. این کتاب سعی دارد به سوالاتی که در کتاب سرگذشت ندیمه پیش آمده پاسخ منطقی دهد.
نویسنده افغان «خالد حسینی» متولد کابل و درحال حاضر ساکن کالیفرنیا است. او از معروفترین نویسندگان جهان است که دو رمان اولش بیش از ۳۸ میلیون نسخه در جهان فروخت.
رمان اولش «بادبادکباز» در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و به عنوان سومین اثر پرفروش سال در اروپا و امریکا شناخته شد. بادبادکباز، به ۴۸ زبان دنیا ترجمه شد، فیلمی نیز با اقتباس از این اثر ساخته شدهاست و تئاتری در امریکا با اقتباس از این رمان به روی صحنه رفت.
«هزار خورشید تابان» دومین رمان «خالد حسینی» نیز با موفقیت چشمگیری روبهرو شد و به مدت سه هفته پرفروشترین کتاب ادبیات داستانی امریکا درسال ۲۰۰۷ شد. نام رمان «هزار خورشید تابان» برگرفته از قصیدهای از صائب تبریزی در مدح کابل است. رمانی که از عاشقانههای شرقی میگوید، از تاریخ اجتماعی پنجاه سال اخیر مردم افغانستان و از دردهای بیپایان زنان افغان. داستان در قالب زندگی دو زن متفاوت در افغانستان روایت میشود. داستان زندگی مریم و لیلا، لیلا از دختران روشنفکر و باهوش افغان است که سبک زندگیاش، مشکلات زیادی را در وطنش برایش ایجاد میکند. مریم زنی آسیب دیده از فرهنگ مردسالار افغانستان است که پدرش او را به ازدواج با مردی مسن مجبور کرده و زندگیاش را تباه میکند. زندگی این دو در طول داستان به هم گره میخورد و ...
«هزار خورشید تابان» اثری درخشان است که با صدای دلنشین رضا عمرانی بسیار شنیدنی است.
آیا تا به حال از خودتا پرسیدهاید چرا شاهان ما فاسد و بد بودند؟ چرا شاهان فرانسه یا انگلستان همه بد و فاسد نبودند؟ چرا رجال ما در عصر قاجار سرسپرده به سفارتخانههای خارجی بودند؟ چرا رجال انگلستان، روسیه یا فرانسه سرسپرده و وابسته نبودند؟ چرا در جامعه ما کسی با علوم جدید آشنا نبود و از مدرسه و دانشگاه خبری نبود اما در بسیاری از کشورهای دیگر اینگونه نبود؟ چرا کشورهای دیگر در فیزیک، شیمی، بیولوژی یا اقتصاد، محقق، عالم و دانشمند داشتند، در حالی که در ایران ما کسی حتی با نام این علوم هم آشنا نبود؟ چرا محصولات صنعتی کشورهای دیگر به دنیا صادر میشد، در حالی که در ایران ما یک کارخانه مدرن هم نبود؟ چرا کشورهای دیگر راهآهن، قطار و تراموا داشتند در حالی که در ایران درشکه و گاری هم نبود؟ چرا برخی از مردمان کشورهای دیگر میدانستند که در آن طرف دنیا چه میگذرد، در حالی که مردم در یک شهر ایران نمیدانستند که در شهر و روستای همجوارشان چه خبر است، چه رسد به اینکه بدانند در کشورهای دیگر و در آن سر دنیا چه میگذرد. چرا که اساسا ارتباطی با بیرون از شهر و روستایشان نداشتند؟
مرشد و مارگاریتا، رمان هیجانانگیزی است که در روسیه روایت میشود. کتاب سه بخش دارد. بخش اول که کتاب با آن شروع میشود درباره سفر شیطان به شهر مسکو است. در این بخش یک سردبیر و یک شاعر در یک پارک باهم صحبت میکنند که فردی به نام ولند به صحبتهای آنان اضافه میشود. آن دو از خدا و شیطان سخن میگویند و ولند که خود ابلیس است به میان صحبتشان میآید و داستان جالبی را میسازد.
بخش دوم کتاب درباره به صلیب کشیده شدن عیسی است. بخش دوم کتاب خودش بخشی از نوشتههای شخصیت مرشد در کتاب است. این قسمت به داستان زندگی پونتیوس پیلاطس، قیصر روم در زمان مصلوب شدن عیسی مسیح اشاره میکند.
بخش سوم کتاب، به جریان عشق مرشد و مارگاریتا میپردازد. مرشد همان کسی است که کتابی درباره عیسی نوشته است. مارگاریتا معشوقه مرشد است. عشق بین این دو نفر چنان شدت میگیرد که مارگاریتا همسرش را ترک میکند تا به مرشد بپیوندد. این خطوط داستانی در ابتدا چندان ربطی به هم ندارند اما داستان پیش میرود و تمام خطهای داستانی را به هم میرساند.
مرشد و مارگريتا را شايد بتوان از آثار شگفت انگيز ادبيات جهان به حساب آورد. در زمانى كه ادبيات فرمايشى تسمه از گرده ادبيات شوروى كشيده بود و عرصه را بر چهرههاى درخشان ادب روسيه شوروى تنگ كرده بود، ميخائيل بولگاكف دوازده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن رمانى كرد كه به نظربسيارى از منتقدين با «كلاسيكهاى» تاريخ رمان پهلو مىزند و بىترديد در زمره درخشانترين آثار ادب تاريخ روسيه بهشمار مىرود. واضح است كه در فضاى ادبى خفه دوره استالين، اثر بینظیری چون مرشد و مارگريتا حق انتشار نداشت و ۲۵ سال طول كشيد تا بالاخره در سال ۱۹۶۵، حاکمان شوروى، پس از حذف بيست و پنج صفحه از متن كتاب، آن را در تيراژ محدودى چاپ كردند. كتاب با استقبال كمنظير مردم شوروى روبهرو شد؛ به خاطر تيراژ كم، جلسات قرائت عمومى تشكيل مىشد كتاب فوراً به يكى از داغترين كالاهاى بازار سياه شوروى تبدیل شد.
مرشد و مارگريتا به بسيارى از زبانهاى زنده دنيا ترجمه شد و حيرت و تحسين منتقدين را برانگيخت؛ صدها رساله و كتاب و مقاله درباب جوانب گوناگون مرشد و مارگريتا چاپ شد . حتى منتقدين رسمى شوروى هم بالاخره به ارج و اهميت بولگاكف اعتراف كردند و مقالاتى در نقد و ستايش مرشد و مارگريتا و ديگر آثار او نوشتند.
کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی، روایت زندگی زندگی دختر هفده ساله نابینایی است که دنیا را با حس بویایی و لامسه درک میکند. او و مادرش کسب و کاری خانگی دارند، آنها گیاهان دارویی را خشک و ترکیب میکنند و میفروشند. برای راوی داستان دنیا در خانه و میان گیاهان خلاصه شده است. همه چیز با حس بویایی و لامسه برایش معنامیشود و از کودکی مادر او را از دنیای بیرون ترسانده است و او هیچ درکی از آدمهای دیگر جهان ندارد. اما همه چیز تغییر میکند زمانی که برای مراسم عزا با مادر از خانه خارج میشوند. دختر چیزی را تجربه میکند که هیچ درکی از آن نداشته.
عطیه عطارزاده در این کتاب وارد دنیای سوررئالیسم میشود. دختر همزمان در دنیای ذهنیاش زندگی میکند او دنیا را مرز خیال و واقعیت خودش میبیند و با شیخ بوعلیسینا هم حرف میزند. کتاب فضای عجیب و حتی و هولناکی دارد.
کتاب صوتی راهنمای مردن با گیاهان دارویی
ابله، داستان زندگی شاهزاده میشکین است. او که به بیماری صرع مبتلا شده و گاهگاه رفتارهای جنون آمیزی از خود نشان میداد برای درمان به آسایشگاهی در سوییس میرود و حالا درحال بازگشت به روسیه است. شاهزاده میشکین همیشه معصوم و بخشنده است و در هرحال تلاش میکند تا معصومیتش را حفظ کند. این داستان تا جایی ادامه پیدا میکند که همه به او به چشم یک ابله نگاه میکنند و تحقیرش میکند.
میشکین میخواهد نزد همسرش و ژنرال اپانچین برود. تنها حامیانی که دارد. در این میان، با راگوژین آشنا میشود. همسفر او که نشان میدهد در یک جامعه، برای کسی که همیشه معصوم و نیک باقی مانده است، واقعا چه پیش میآید.
رمان ابله، یکی از شناخته شده ترین و تأثیرگذارترین آثار داستایفسکی است و به عنوان شاهکاری فراموش نشدنی در میان برترین آثار ادبی جهان، جاودان شده است. این اثر را همسر دوم او، برای چاپ آماده کرد. زمانی که داستایفکسی درحال نوشتن این داستان بود، دختر کوچکش را از دست داد. غم این ماجرا سبب شد تا او به قمار روی بیاورد و تا سرحد مرگ قماربازی کند. شاید دلیل اینکه ابتدای داستان، نثر قوی و روایت پخته او را میبینیم و در ادامه با پریشانگوییها مواجهیم نیز، همین باشد. هرچند که همین هم به غنا و زیبایی داستان اضافه کرده است.
درباره مولانا و شمس و عشق میان این دو عارف بزرگ بسیار نوشتهاند، از پژوهش تا رمان... اما اثری که الیف شافاک، نویسنده صاحبنام و ترکتبار فرانسوی با نام ملت عشق خلق کرده، اثری عمیقتر، هنریتر و به مراتب ماندنیتر و خواندنیتر از آثار مشابه آن است. ملت عشق، در حقیقت بافته شدهٔ دو رمان امروزی و دیروزی در یکدیگر است. بهگونهای که از هم قابل تفکیک نیستند. در داستان اصلی کتاب گویای ملت عشق ما وارد دنیای مولانا و شمس تبریزی در قرن هفتم هجری میشویم و در داستان دیگر، زندگی نویسنده این کتاب (عزیز زاهارا) و ویراستار کتاب ملت عشق، اللا روبینشتاین را در روزگار خودمان میبینیم.
اللا زنی که در رشته زبان و ادبیات انگلیسی درس خوانده اما پس از سالها موفق به پیداکردن شغل مناسبی نشده است، سرانجام پیشنهاد کاری خوبی از یک انتشاراتی معتبر دریافت میکند. برای شروع کار، ناشر به او ویراستاری رمانی عرفانی-تاریخی را پیشنهاد میدهد که درباره زندگی شاعر مشهور، مولوی و دوست صوفیاش، شمس تبریزی است. اللا که این روزها درگیر مسایل خانوادگی مانند ازدواج دختر بزرگش و سردی رابطه با همسرش هم هست، مردد است که این کار را انجام دهد یا نه، اما با اکراه کار را شروع میکند و از این جا داستان اصلی آغاز میشود. اللا فراتر از حد تصور درگیر داستان میشود و تصورش از عشق دگرگون میشود.
پاسخ ها