پونه یاری

پونه یاری

اسیر فلسفه و تاریخ.. و متخصص در پیدا کردن جواب سوالات سخت
توسط ۲ نفر دنبال می شود

روایت عجیب ناصرالدین شاه از کنسرت خارجی

دربخشی از روزنامۀ خاطرات ناصرالدین شاه در روز چهارشنبه ۲۹ خرداد سال ۱۲۶۸ شمسی (شوال سال ۱۳۰۶ قمری) حضور شاه در یک کنسرت در شهر آمستردام هلند پرداخته شده است.

اعتمادآنلاین: دربخشی از روزنامۀ خاطرات ناصرالدین شاه در روز چهارشنبه ۲۹ خرداد سال ۱۲۶۸ شمسی (شوال سال ۱۳۰۶ قمری) حضور شاه در یک کنسرت در شهر آمستردام هلند پرداخته شده است.

روایت عجیب ناصرالدین‌شاه از یک کنسرت خارجی

ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمی‌کرد. خود او نام یادداشت‌هایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامه‌ها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما می‌گذارند. در اینجا گزیده‌ای از خاطرات یک روز از سفر سوم شاه به فرنگستان را می‌خوانید.

سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال ۱۲۶۸ شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند و انگلستان شد.

. . . رفتیم به کنسرط، حاکم و امین‌السلطان و بعضی از ملتزمین همراه بودند، وارد تالار شدیم، جمعیتی از زن و مرد در آنجا بودند، حاکم گفت هفت هزار نفر هستند . . . مردم برخاستند و کوچه دادند که ما گذشتیم، دو طرف آدم زن‌ها و دخترهای خوشگل زیاد بود . . . اینهمه آدم طوری نگاه می‌کردند و چشم دوخته بودند که آدم خجالت می‌کشید، رفتیم جلو صندلی بزرگی برای ما گذاشته بودند نشستیم . . .

موزیکان زدند، ارگ زدند، ارگ زیاد صدا می‌داد، می‌پیچید به این تالار بزرگ، بعد زن خواننده آمد آواز خواند، خوش لباس بود و چندان بدگِل نبود، اما آوازش مثل زوزۀ سگ به گوش ما می‌آمد، مردم تعریف می‌کردند و خوششان می‌آمد، ما نفهمیدیم چه می‌گوید . . .

از اینجا برخاستیم، آن طرف مقابل سن مردم پشت به کنسرط کردند و سن را تماشا می‌کردند، پردۀ بسیار خوبی بود، جنگل و درخت زیاد دیده می‌شد، دخترها در میان جنگل رقص می‌کردند، رقاص‌ها خیلی خوشگل و قشنگ بودند، لباس آن‌ها با جلوه بود، اقسام مختلف رقص کردند . . .

از آنجا برخاستیم رفتیم در عقب اطاقی بود شاه‌نشین، در آنجا چند عرب الژری [الجزایری] بودند، پنج نفر زن و یک جوان بی‌مو و قوی‌هیکل . . . نشستیم رقص و ساز آن‌ها را تماشا کنیم، طنبک می‌زدند . . . بنای رقص را گذاشتند . . . می‌رقصیدند و قر می‌دادند . . . طوری حرکت می‌دادند که کریم شیره و اسماعیل بزاز هم نمی‌کنند . . . حاکم شهر که سرخوش بود و جنرال مهماندار چشم‌ها را دوخته و واله شده بودند و با چشم می‌خواستند اینها را بخورند .

پونه یاری
پونه یاری اسیر فلسفه و تاریخ.. و متخصص در پیدا کردن جواب سوالات سخت

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋