اینان نمیفهمند که وظیفه اولیای الاهی، هدایت بشر به سوی حضرت معبود و دستگیری او تا رسیدن به سعادت دو گیتی از طریق التزام به تقوا و اخلاق و خدمت به خلق است، و البته در مواردی کراماتی و عنایاتی از جانب شان در حق برخی، آن هم به جهتی و مصلحتی خاص، روا میشود که اساسا قابل تعمیم کلی نیست، زیرا خداوند حکیم به آدمی عقل داده تا امور دنیوی و معیشتی خود را با کمک و راهنمایی آن به سامان کند
محمد حسین خوشوقت؛انسان، جاهل زاده میشود، اما احمق نه؛ این، گفتهها و آموزههای کلامی و رفتاری دیگران است که آدمیان را احمق میسازد. از دوست احمق، مربی احمق، نویسنده احمق، تریبون دار احمق و عمامه به سر احمق باید فرار کرد.
در حالی که رهبری و مراجع و علمای بزرگ، در گفته و عمل، بر لزوم تقید به دستورات و صلاح دیدهای متخصصین و مراجع رسمی مبارزه با کرونا تاکید دارند، گروهی کج فهم و متحجر و قشری، تصور کرده اند بستن مزار مبارک حضرت ثامن الأئمه (ع) و خواهر مکرمه شان توهین به آنها و دین و قرآن است.
آن یکی، در مخالفت با اعلام منع حضور در حرمهای مطهر، ضریح و در و دیوار حرم را ضد ویروس میپندارد و دیگری دارالشفایش میداند و بر این توهم است که خداوند متعال، حضرات معصومین (ع) و اولیای بزرگ خویش را مأمور طبابت خاص برای ارادتمندانشان قرار داده و یا دستورشان فرموده تا همه خبطها و تقصیرها و بی عقلیهای زندگی شان را جبران کنند!
اینان نمیفهمند که وظیفه اولیای الاهی، هدایت بشر به سوی حضرت معبود و دستگیری او تا رسیدن به سعادت دو گیتی از طریق التزام به تقوا و اخلاق و خدمت به خلق است، و البته در مواردی کراماتی و عنایاتی از جانب شان در حق برخی، آن هم به جهتی و مصلحتی خاص، روا میشود که اساسا قابل تعمیم کلی نیست، زیرا خداوند حکیم به آدمی عقل داده تا امور دنیوی و معیشتی خود را با کمک و راهنمایی آن به سامان کند؛ چنان که خود پیامبر و امان معصوم (ع) هنگام بیماری به طبیب مراجعه میکردند و مقید به انجام مقررات طبیعی بودند. البته انسان هوشیار میداند که در عین بهره گیری از عقل برای به سامان کردن معیشت فردی و اجتماعی اش، باید همواره به یاد داشته باشد که نیازمند دعا و توسل و توکل به ذات قادر متعال و عنایات اوست؛ و توسل به اولیای او نیز به اذن او، در همین مَمْشیٰ است.
مولانا در دفتر سوم مثنوی، حکایتی از فرار حضرت عیسی مسیح (ع) از دست احمق دارد که خواندنی است.
عیسی مریم به کوهی میگریخت
شیر، گویی خون او میخواست ریخت
آن یکی در پی دوید و گفت: خیر
در پی ات کس نیست چه گریزی چو طیر؟
با شتاب او آن چنان میتاخت جفت
کز شتاب خود جواب او نگفت
یک دو میدان در پی عیسی براند
پس به جِد، عیسی را بخواند
کز پی مرضات حق یک لحظه بیست
که مرا اندر گریزت مشکلی است
از کی این سو میگریزیای کریم؟
نه پی ات شیر و نه خصم و خوف و بیم
گفت: از احمق گریزانم برو!
میرهانم خویش را بندم مشو!
گفت: آخر آن مسیحا نه تویی؟
که شود کور و کر از تو مُستَوی؟
گفت: آری گفت: آن شه نیستی
که فسون غیب را مَأویستی؟
چون بخوانی آن فسون بر مردهای
بر جَهَد، چون شیرِ صید آوردهای
گفت: آری آن منم گفتا که تو
نه ز. گِل مرغان کنیای خوبرو؟
گفت: آری، گفت: پسای روح پاک
هرچه خواهی میکنی از کیست باک؟
با چنین بُرهان که باشد در جهان
که نباشد مر ترا از بندگان
گفت: عیسی که به ذات پاک حق
مُبدِعِ تن، خالق جان در سَبَق
حرمت ذات و صفات پاک او
که بود گردون گریبان چاک او
کان فسون و اسم اعظم را که من
بر کر و بر کور خواندم شد حَسَن
بر که سنگین بخواندم شد شکاف
خرقه را بدرید بر خود تا به ناف
برتن مرده بخواندم، گشت حَیّ
بر سر لاشَئ بخواندم گشت شَئ
خواندم آن را بر دل احمق بود
صد هزاران بار و درمانی نشد
سنگ خارا گشت و زان خو بر نگشت
ریگ شد کز وی نروید هیچ کَشت
گفت: حکمت چیست کان جا اسم حق
سود کرد این جا نبود آن را سَبَق
آن همان رنج است و این رنجی چرا
او نشد این را و آن را شد دوا؟
گفت: رنج احمقی قهرِ خداست
رنج و کوری نیست قهر، آن ابتلاست
ابتلا رنجی است کان رحم آورَد
احمقی رنجی است کان زخم آورد
آنچ داغ اوست مهر او کرده است
چارهای بر وی نیارد برد دست
مولا سپس پند میدتد که حماقت، خونها بریزد و دین از دست آدنی برباید:
ز. احمقان بگریز، چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
اندک اندک آب را دزدَد هوا
دین چنین دزدد هم احمق از شما
گرمی ات را دزدد و سردی دهد
همچو آن کو زیر کون سنگی نهد
آن گریز عیسی نه از بیم بود
آمِن است او، آن پی تعلیم بود
زمهریر ار پر کند آفاق را
چه غم آن خورشید با اشراق را؟!
پاسخ ها