جامعهشناسان به افشای سطوح و لایههایی از هنر میپردازند که سبب میشود هنرمند در زمینه اجتماعیاش قرار گیرد و ساز و کارهای تولید هنر آشکار شود. از اینرو است که گفته میشود «جامعهشناسی» و «هنر» دوستان خوبی نیستند.
نعمتالله فاضلی انسان شناس و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعاتفرهنگی در مطلبی در روزنامه ایران نوشت:
۱- رویارویی «جامعهشناسی» و «هنر» بحث درخور تأملی است. کتاب «جامعهشناسی هنر» تألیف «جرمی تنر» با این جمله آغاز میشود: «جامعهشناسی و هنر دوستان خوبی نیستند.» در کتاب «جامعه شناسی هنر؛ شیوههای دیدن» اثر مشترک جان هاگسون و دیوید انگلیس؛ علت این جمله توضیح داده شده است.
دلیل نخست آنکه جامعهشناسان بنابر حرفه و اقتضای شغلی خود تلاش میکنند تا آن ابعاد نازیباییشناختی امر زیباشناسانه یعنی ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را توضیح دهند. در واقع نه تنها هنرمندان، بلکه عالمان دین و دانشمندان و دیگر گروههای اجتماعی هم دوست ندارند عملکردشان زیر ذرهبین جامعهشناسان تحلیل و تفسیر شود.
۲- فصل نخست کتاب «تولید اجتماعی هنر» نوشته «جانت ولف» شرح طولانی است با این محتوا که هنرمندان بهطور تاریخی دوست دارند که کارشان بهعنوان «نبوع» به حساب آید. «لوکاچ» رمان را برآمده از طبقه اجتماعی و اساساً روبنایی میدانست که از زیربنای اقتصادی بیرون آمده است.
«اروین گلدنر» در «نظریه ساختارگرایی تکوینی» خود در حوزه ادبیات و رمان شرح میدهد که ارزشهایی که یک رماننویس در رمان جلوهگر میکند، ساخته و پرداخته زندگی روزمره مردم عادی است که ادیب عضو آن جامعه است. او معتقد بود رماننویس و هنرمند کسی است که حداکثر آگاهی ممکن را دارد و در پرتو این حداکثر آگاهی میتواند جهان اجتماعی را به جهان آفرینش هنری و ادبی انتقال دهد و این کار کمارزشی نیست.
۳ «پییر بوردیو» با طرح مفهوم «میدان هنری» توضیح داد که هنر از رقابتها و حسادتها و کینهتوزیها و منفعتجوییها پاک و منزه نیست. در همین زمان «هوارد بکر» در امریکا با طرح مفهوم «جهانهای هنری» (آرت ورلد) توضیح داد که هنرمندها سهم زیادی در هنر ندارند و تنها یک حلقه از زنجیر مجموعه وسیع حلقههای دنیای هنر هستند و اینکه ما تمام آنچه به آن هنر میگویند در جیب هنرمند بگذاریم، نادرست و ستم به حلقههای دیگر است.
جامعهشناسان به افشای سطوح و لایههایی از هنر میپردازند که سبب میشود هنرمند در زمینه اجتماعیاش قرار گیرد و ساز و کارهای تولید هنر آشکار شود. از اینرو است که گفته میشود «جامعهشناسی» و «هنر» دوستان خوبی نیستند؛ اما یکی از دستاوردهای چنین رویکرد و عملکردی توسط جامعهشناسان آن است که هنرمند را از قداست و اسطوره و معصومیت و یکتایی تا حدودی دور میکند تا «هنر» به یک امر انسانی و همگانی بدل شود و همه انسانها حق ورود به زندگی هنری را پیدا کنند.
در واقع، اگر تصور ما از موسیقی، نبوغ موتزارت باشد، هرگز به سراغ هنر نمیرویم، چون فکر میکنیم او یک استثنا است؛ اما اگر هنر را شکلی از آگاهی و معرفت و در معنای خودش شبیه علم بدانیم، همه انسانها بهطور میانگین از آن برخوردارند و همه میتوانند در خلق هنر و خلق دانش، مشارکت داشته باشند. این، یکی از دستاوردهایی است که هنر را دموکراتیکتر میکند.
۴- دستاورد دیگر، آن است که اگر از دیدگاه جامعهشناسانه به هنر بنگریم، هنر در خدمت اهداف اجتماعی زندگی واقعی و روزمره قرار میگیرد و از «کالایی زینتی» برای سرگرمی و تفنن تبدیل به یک «ضرورت» میشود. در کتاب «دموکراسی و هنر» میبینیم که شکلگیری دموکراسی در امریکا که از خاستگاههای دموکراسی مدرن است، بر پایه توسعه هنری صورت گرفته و تا امروز هم بر شانههای هنر استوار است.
در واقع «جامعهشناسی هنر» کمک میکند که اگر ما واقعاً معتقد به اخلاق و عدالت و آزادی هستیم، توجه داشته باشیم که جریانهای هنری و آثار هنر و بازارهای هنر به کجا میروند و چه کارهایی انجام میدهند. این کافی نیست که ما فکر کنیم محتوای آثار هنری ما یا نیتهای ما عدالتخواهانه و برابری جویانه است و طرفدار آزادی هستیم. مهم این است که ببینیم پیامد کنش و عملکرد فردی هنری ما در جایگاه هنرمند، نهادهای هنری، خط مشیها و سیاستهای هنری ما در حیات اجتماعی در کجا قرار میگیرند و چه اتفاقی دارد برایشان میافتد.
۵- جامعهشناسی هنر کمک میکند تا ما چشماندازی انسانیتر، اخلاقیتر و عادلانهتر پیدا کنیم و از این حیث که هنر و علم و جامعهشناسی در نهایت هدفهای انسانیای دارند، اتفاقاً میتوانند دوست یکدیگر باشند. بخشی از جامعهشناسی هنر را نیز باید در آنتولوژی و هستیشناسی اجتماعی دید. هنر بخشی از فرآیند تغییر جامعه است و بسیاری از تغییرات اجتماعی به کمک هنر اتفاق میافتند.
در واقع، اگر ما سینما نداشتیم، وضع زنان ما قطعاً به مراتب از دوران قاجار بدتر بود. اگر نقاشی و موسیقی نداشتیم، وضعیت زندگی شهری و سواد ما این نبود. آگاهی انتقادیای که «طنز» از دهخدا تا امروز بهوجود آورد، آگاهی انتقادیای که داستان با جمالزاده بهوجود آورد و پیش از آن آگاهی انتقادیای که شکل خاصی از ترجمه با میرزا حبیب اصفهانی در «حاجی بابا» و رمان «سیاحتنامه ابراهیمبیک» بهوجود آورد؛ در واقع مجموع اینها بخشی از ساختیابی اجتماعی هنری ما بودند.
ترجمهها و پژوهشهای هنری و ادبی سطوح دیگر در خور توجه هستند؛ اما جریان جدیدتر در حوزه جامعهشناسی هنر، «جامعهشناسی دیجیتال» است که محققان و هنرمندان در فضای مجازی نوعی آگاهی جامعهشناسی را به صورت همگانی رواج میدهند. این جریان جدید یعنی «جامعهشناسی هنر دیجیتال» اتفاقی بزرگ و نوعی جهش سازنده در جامعهشناسی هنر است. این جریان، نیرومندتر از جریانهای رسمی دانشگاهی و پژوهشی است؛ چرا که زمینه اجتماعی و فرهنگی برای گسترش و رونق بینش جامعهشناسی در حوزه هنرها در حال همگانی شدن است.
پاسخ ها