متهم:؛ پدربزرگم را کشتم چون مرا دوست نداشت؛ متهم از زندگی دردناکش گفت و ادامه داد: از ۱۰ سالگی کارتنخواب شدم و گدایی میکردم. با این حال درس خواندم و دیپلم گرفتم، اما دیگر به درسم ادامه ندادم. وقتی دوساله بودم پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. یک برادر بزرگتر هم داشتم که هردوی ما پس از جدایی پدر و مادرم پیش پدربزرگم رفتیم. پدربزرگم (پدر پدرم) عاشق برادرم بود، اما اصلا مرا دوست نداشت.
پسر جوانی که بهدلیل طلاق پدر و مادرش، از کودکی کارتنخواب شده بود، به اتهام قتل پدربزرگش در زندان به سر میبرد و اولیایدم برای او درخواست قصاص کردهاند.
به گزارش شرق، متهم که ۲۲ ساله است درحالی در شعبه ۴ دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه میرود که پیش از این گفته بود بهدلیل اینکه ازسوی اطرافیانش تحقیر میشده و کسی او را دوست نداشته، دست به قتل پدربزرگش زده است.
براساس محتویات پرونده، دو سال قبل گزارش مرگ مشکوک مردی به بازپرس جنایی پایتخت اعلام شد. با دستور او مأموران راهی محل حادثه که ساختمانی در جنوب تهران بود، شدند.
بررسیها نشان داد مردی که فوت شده حدودا ۶۰ ساله است که با زنی جوان ازدواج کرده بود و با او زندگی میکرد. هرچند به نظر میرسید این مرد براثر بازگشت گاز بخاری به داخل خانه دچار گازگرفتگی شده و جانش را از دست داده است، اما جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت تا بررسیهای دقیق انجام شود.
در این فاصله فرزندان مرد متوفی به مأموران گفتند چهار سال قبل مادرشان فوت شد و پدرشان با زنی ازدواج کرد و آن دو با هم زندگی میکردند و بچهها نیز به پدرشان سر میزدند تا اینکه روز حادثه با جسد او مواجه شدند. وقتی نظریه پزشکی قانونی اعلام شد مأموران متوجه شدند مرگ بر اثر حادثه نبوده و مرد ۶۰ ساله به قتل رسیده است.
پزشکی قانونی اعلام کرد علت مرگ فشار بر عناصر حیاتی گردن بوده و مرد ۶۰ ساله کشته شده است. یافتههای کارآگاهان نشان میداد همسر مقتول شب قبل از حادثه برای دیدن خانوادهاش به شهرستان رفته و او در خانه تنها بود. نخستین کسی که با جسد روبهرو شده بود پسر او بود که میگفت هر چه به پدرش زنگ میزد پاسخ نمیداد؛ به همین دلیل به مقابل منزل او رفت، اما در از داخل قفل بود که مجبور شدند آن را بشکنند و وارد آپارتمان شوند.
به گفته پسر قربانی، پدرش درحالیکه کنار بخاری خواب بود جانش را از دست داده بود و باتوجه به اینکه لوله بخاری از جایش بیرون آمده بود، علت مرگ ابتدا گازگرفتگی به نظر رسید. چند روز بعد پسر مقتول راهی دادسرای جنایی تهران شد و گفت: فردای روز حادثه متوجه شدیم کارت عابربانک پدرمان سرقت شده و شش میلیون تومان از حسابش برداشت کردهاند. این گفتهها نشان میداد مقتول بهدست یک سارق به قتل رسیده و با توجه به اینکه همه وسایل خانه سالم بود، مشخص شد که سارق یک آشنا بوده است.
در همین حین به پلیس گزارش داده شد از حساب مقتول بار دیگر برداشت شده است. وقتی از بانک استعلام شد مشخص شد کسی که از حساب برداشت کرده پول را به حساب فردی به نام فرید که از دوستان نوه مقتول است، واریز کرده است. کامران نوه ۲۰ ساله قربانی بود که هرازگاهی به خانه پدربزرگش میرفت و پیش او میماند.
از سوی دیگر، پسر قربانی با شکایت از کامران گفت که به او مشکوک است و احتمال میدهد او دست به جنایت زده باشد. به این ترتیب دستور بازداشت کامران صادر شد. هرچند کامران در ابتدا سعی میکرد همهچیز را انکار کند، اما درنهایت به قتل پدربزرگش اعتراف کرد و گفت: پدربزرگم را کشتم، چون مدام من را تحقیر میکرد و میگفت هیچکس تو را دوست ندارد و تو آدم بهدردنخوری هستی.
متهم از زندگی دردناکش گفت و ادامه داد: از ۱۰ سالگی کارتنخواب شدم و گدایی میکردم. با این حال درس خواندم و دیپلم گرفتم، اما دیگر به درسم ادامه ندادم. وقتی دوساله بودم پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. یک برادر بزرگتر هم داشتم که هردوی ما پس از جدایی پدر و مادرم پیش پدربزرگم رفتیم.
پدربزرگم (پدر پدرم) عاشق برادرم بود، اما اصلا مرا دوست نداشت. پدر و مادرم هم هر دو جداگانه ازدواج کرده و صاحب فرزند شده بودند و اصلا اهمیتی به ما نمیدادند. زندگی در خانه پدربزرگی که مرا نمیخواست، خیلی سخت بود. همین شد که وقتی ۱۰ ساله بودم از آنجا فرار کردم. جایی نداشتم بروم و کارتنخواب شدم. مجبور بودم با تکدیگری و دستفروشی خرج خودم را تأمین کنم. در این میان هم گاهی به دیدن پدربزرگ مادریام میرفتم.
متهم ادامه داد: پدربزرگم گاهی به من پول توجیبی میداد و توانستم درسم را بخوانم. اما هیچوقت زندگی درستی نداشتم. از همان سن کم کنار کارتنخوابها و معتادان دیگر بودم و مجبور شدم شیره تریاک مصرف کنم. آنقدر که من هم در سن کم معتاد شدم، اما در نوجوانی ترک کردم.
متهم ادامه داد ۱۶ سالم بود که پدربزرگم به من پیشنهاد داد تا برای همیشه به خانه او بروم و با او زندگی کنم. من قبول نمیکردم، اما بعد بهزور مرا برد. بیشتر بهخاطر آبرویش بود. از وقتی که پا در خانه او گذاشتم سرزنشهایش شروع شد. مدام مرا تحقیر میکرد و میگفت تو نمیتوانی درست زندگی کنی. همیشه مرا با برادر دیگرم مقایسه میکرد و همینها مرا عذاب میداد. برادرم را همه دوست داشتند، اما مرا هیچکس دوست نداشت.
همیشه از بیمحبتی اطرافیانم رنج میبردم. این شد که تصمیم به کشتن او گرفتم. شب حادثه او کنار بخاری خواب بود. همسرش هم برای دیدن خانوادهاش به شهرستان رفته بود. همان شب با خودم گفتم او را بکشم تا هم انتقام بگیرم و هم کارت عابربانکش را بردارم. با پتو خفهاش کردم و بعد لوله بخاری را از جایش بیرون آوردم. بعد در را از داخل قفل کردم، چون معمولا پدربزرگم شبها در را قفل میکرد و از طریق بالکن به حیاط پریدم.
اصلا حواسم به پنجره نبود تا آن را ببندم. میخواستم صحنه را طوری نشان بدهم که انگار بهدلیل گازگرفتگی فوت شده است. قبل از همه اینها کارت عابربانک پدربزرگم را برداشتم و مقداری پول به حساب دوستم ریختم و پولش را نقدی گرفتم، چون خودم کارت نداشتم. تا هشت شب در خیابان پرسه میزدم. خیلی ترسیده بودم.
در این مدت هم بهشدت عذابوجدان داشتم تا اینکه بالاخره دستم رو شد و گیر افتادم. بعد از اعترافات متهم و بازسازی صحنه جرم، اولیایدم از او شکایت کردند و خواستار مجازات قصاص برای متهم شدند. با صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه ۴ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم بهزودی پای میز محاکمه میرود.
پاسخ ها