پیشروی خوب بود تا اینکه به رود گوندس رسیدند که از کوههای متیانی به دجله سرازیر میشد. معروف بود که این رود حتی در تابستان هم خطرناک است و در این هنگام از و در این هنگام از سال قهوه ای رنگ و کف آلود و از آب بارانهای زمستانی متلاطم بود فرماندهان لشکر به او توصیه کردند درنگ کند، ولی کوروش نترسید و دستور داد بیدرنگ از گوندس عبور کنند. اما هنگامی که قایق ها آماده شدند اسب کوروش بدون این که دیگران بفهمند، سعی کرد با شنا از رود عبور کند جریان آب او را فراگرفت و سرنگون کرد و به پایین رودخانه برد و غرق کرد.
کوروش خشمگین بود. رودخانه جرئت کرده بود اسب سفید مقدسش را غرق کند. اسب ،فرد جنگجویی که کروئسوس را به خاک انداخته و یونانیان را ترسانیده بود. او فریاد زد و لعنت فرستاد و در اوج عصبانیتش تصمیم گرفت. گستاخی گوندس را تلافی کند کوروش قسم یاد کرد که رود را چنان مجازات کند که آن قدر ضعیف شود که در آینده زنی هم بتواند بدون خیس شدن زانوهایش از آن عبور کند.
اگر همه ی ناکامیها را میپذیرفتیم، دستاوردهای بزرگ انسانی بسیار معدود میبود. برای کاهش خشونت طغیان ما علیه رویدادهایی که ۱۸۰ درجه با نیتهای ما فاصله دارند، باید فکر کنیم که ما هم همواره قلاده ای دور گردن خود داریم. وقتی به حکیمی میگویند که چمدانش در فرودگاه گم شده، پس از چند لحظه این واقعیت را میپذیرد.
عقل ما را قادر میسازد تا به درستی دریابییم چه زمانی خواستههای ما تضادی تغییر ناپذیر با واقعیت دارند، و سپس به ما امر میکند با میل و رغبت، نه با ناراحتی و تلخی، خود را تسلیم ضرورتها کنیم. ممکن است ما فاقد توان لازم برای تغییر رویدادهای معینی باشیم، ولی آزادیم تا رویکرد خود را به این رویدادها انتخاب کنیم و در همین پذیرش خودجوش ضرورت از جانب ماست که آزادری متمایز خود را مییابیم.
در جهان بشری، ما طوری پرورش پیدا میکنیم که معتقد میشویم همیشه میتوانیم سرنوشت خود را تغییر دهیم، و بیم و امید ما مطابق این عقیده است. از صدای امواج دریا و اقیانوسها و وزیدن باد و رشد گیاهان، معلوم میشود که نیروهایی وجود دارند که نسبت به آرزوهای ما کاملا بیتفاوتند. این بیتفاوتی فقط متعلق به طبیعت نیست؛ انسانها نیز میتوانند نیروهایی به همان اندازه بی هدف علیه همنوعان خود اعمال کنند، ولی طبیعت است که شفافترین درس را دربارهی ضرورتهایی که مقهورشان هستیم به ما میآموزد:
ما نمیتوانیم نظام چیزها را تغییر دهیم... . ارواح ما باید خود را با همین قانون طبیعت سازگار کنند، از این قانون باید پیروی و اطاعات کرد، چیزی را که نمیتوانی اصلاح کنی بهتر است قبول کنی.
حیوانات اغلب در عشق هم ماهرتر از انسانها هستند. مونتنی با رشک و حسد داستان فیلی را تعریف میکند که در اسکندریه عاشق زنی گلفروش شده بود...
پاسخ ها