دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آن را غنیمت میشمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار
مار کُشت آن دزدِ خود را زارِ زار
مارگیرش دید پس بشناختش
گفت از جان مار من پرداختش
در دعا میخواستی جانم از او
کش بیابم مار بستانم از او
شکر ایزد کان دعا مردود شد
ما زیان پنداشتیم آن سود شد
بس دعاها که خلاف است و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
مُصلح است و مصلحت را داند او
و آن دعا را باز میگرداند او
(مولانا جلالالدین محمّد بلخی)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1711
پاسخ ها