سختی جان کندن و حسرت از دست دادن دنیا، به دنیاپرستان هجوم آورد. بدنها در سختی جان کندن سست شده و رنگ باختند.
مرگ، آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز میدارد و او در میان خانوادهاش افتاده با چشم خود میبیند و با گوش خود میشنود و با عقل درست میاندیشد که عمرش را در پی چه کارهائی تباه کرده و روزگارش را چگونه سپری کرده است؟!
به یاد ثروتهائی که جمع کرده، میافتد. همان ثروتهائی که در جمع آوری آنها، چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبههناک گرد آورده و اکنون گناه جمعآوری آن همه بر دوش اوست!
هنگام جدائی از آنها فرا رسیده و برای وارثان باقی مانده تا از آن بهرهمند گردند و روزگار خود گذرانند. راحتی و خوشی آن برای دیگری و کیفر آن بر دوش اوست و او در گرو این اموال است!
به خاطر واقعیتهائی که هنگام مرگ مشاهده کرده، دست خود را از پشیمانی میگزد. در این حالت از آنچه که در زندگی دنیا به آن علاقمند بود، بیاعتنا شده، آرزو میکند: ای کاش آن کس که در گذشته بر ثروت او رشک میبرد، این اموال را جمع کرده بود!
ولی مرگ همچنان بر اعضای بدن او چیره شده، تا آنکه گوش او مانند زبانش از کار میافتد، پس در میان خانوادهاش افتاده، نمیتواند با زبان سخن بگوید و با گوش بشنود، پیوسته به صورت آنان نگاه میکند، حرکات زبانشان را مینگرد، ولی صدای کلمات آنان را نمیشنود!
سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا گرفته و چشم او نیز مانند گوشش از کار میافتد و روح از بدن او خارج میشود و چون مرداری در بین خانواده خویش (که از نشستن در کنار او وحشت دارند) بر زمین میماند و از او دور میشوند!
نه سوگواران را یاری میکند و نه خوانندهای را پاسخ میدهد.
سپس او را به سوی منزلگاهش در درون زمین میبرند و به دست عملش میسپارند و برای همیشه از دیدارش چشم میپوشند.
(حضرت علی(ع)- نهجالبلاغه- گزیدهای از خطبه ۱۰۹)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1592
پاسخ ها