✅ ورژن امروزی «داستان موسی و شبان»👇
«دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله»
تو کجائی تا ببینی وضع ما
هم گرانی هم نداری سهم ما
خشکسالی، زلزله، گرد و غبار
این هم از وضع دلار و روزگار
قطعی برق و کووید نوزده
آمده بحران بیآبی ز ره
من نمیدانم چرا با ما لجی؟
تا به کی آخر چنین با ما کجی؟
روی بنزت خط کشم با خنجرم
بر در کاخت بکوبم با خرم
گفت موسی های استغفار کن!
توبه از رفتار و این گفتار کن!
کفر هم اندازهای دارد خُلی؟!
کلهات پوک است قطعا مُنگُلی!
شد شبان ناراحت و فریاد زد
در بیابان هی دوید و داد زد
«حی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا»
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی
این شبان بینوا ایرانی است!
کشورش در معرض ویرانی است!
میرسد از هر طرف بحران و غم
من خودم هم توی کارش ماندهام
تا ببینم که چه پیش آید بُرو
در بیاور از دلش موسی بُدو
چون که موسی این خطاب از حق شنید
در بیابان از پی چوپان دوید
عاقبت دریافت او را و بدید
گفت مژده دِه که دستوری رسید
چون که در ایران به دنیا آمدی
بیمجازات است هر حرفی زدی
«هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هر چه میخواهد دل تنگت بگو»
چون شبان از خواب خوش بیدار شد
دید گلّه سهم گرگ هار شد!!!
(شاعر: ناشناس)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
پاسخ ها