بعد، روزی، روزگاری، از جائی که هیچ گمانی نداشتم، خبری شنیدم، خبر عجیبی! عجیبتر از هر عجیبی!
تو نمیدانی من چه استادها داشتهام، چه موفقیتها داشتهام در برخورداری از بزرگان، دانشمندان، فلاسفه، روانشناسان، رهبرانِ سیاستها، پیشوایانِ مبارزاتِ بزرگ داخل و خارج، اروپا و آسیا و آفریقا، استادان بزرگی که دنیای امروز نامشان را با اعجاب و احترام میبرد، هیچکس در ایران از این نظر به قدر من برخوردار نبوده است.
هر کسی در ایران یا آخوند شده یا دکتر و مهندس؛ هر کسی به اروپا رفته یا دکتر و مهندس شده یا قرطی و رقاص و یا هر دو یا هیچکدام و فقط همین دو سه صورت!
امّا من خیلی چیزها شدهام، حتّی قبل از رفتن به خارج خیلی چیزها بودم، بعد خیلیتر چیزها شدم، هر جور استادی، هر جور شخصیتی، هر جور رشتهای و حرفی، هر جور دنیائی را میدیدم و میخواندم و میشناختم و میفهمیدم.
[...] خیلی تجربهها! چه تجربههائی که بسیاری با دو برابر سن من فرصت آن را نداشتهاند!
[...] نمیدانی که در زندان چهها میآموزند؟! چه دانشکدهای است؟!
[...] چقدر اندیشه و خیال آنجا آزاد است، فقط لشِ آدم زندان است، امّا روح، آزاد آزاد است، به آزادی روح پس از مرگِ لش!
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار ۳۳- گفتگوهای تنهائی- بخش یک- گزیدهٔ صفحات ۲۷۰ و ۲۷۱)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1224
پاسخ ها