✅ ماجرائی «آشنا و ملموس»!!!👇
عثمان برای آنکه دل ابوذر را به دست آورد، غلامی با دویست دینار پیش وی فرستاد و گفت:
به ابوذر بگو این دویست دینار را بگیر و به پیروان خودت بده!
ابوذر: آیا عثمان به همهٔ مسلمانان اینقدر داده؟
غلام: نه.
ابوذر: پس من هم یک نفر از مسلمانانم، هر چه به من برسد به آنها هم میرسد.
غلام: عثمان گفته این پولها مال خودم است و به خدا هیچ پول حرامی با آن مخلوط نشده، من غیر از پول حلال برای تو نمیفرستم.
ابوذر: احتیاجی ندارم، من امروز از ثروتمندترینِ مردمانم.
غلام: خدا خیرت دهد، ما که از کم و بیش چیزی در خانهٔ تو نمیبینیم!؟
ابوذر: زیر این سبد یک قرص نان جوین است که چند روزی مانده، پس من با این پولها میخواهم چه کار کنم؟ برگردان!
عثمان چندین دفعه این کار را کرد و فایدهای نبخشید؛ یک روز صد دینار به وسیلهٔ بردهای پیش او فرستاد و گفت: اگر ابوذر این پول را گرفت تو آزادی!
غلام پول را برای ابوذر آورد، او قبول نکرد.
غلام گفت: خدا تو را بیامرزد، این پول را بگیر که آزادی من [در گرو] دادن این پول است.
ابوذر: و بندگی من نیز در گرفتن آن!
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار ۳- ابوذر- صفحات ۱۶۸ و ۱۶۹)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1179
پاسخ ها