یکی از رفقا به من نصیحت میکرد که، تو باید مواظب حرف زدنت باشی، فلانکس ۳۰ سال است حرف میزند و هیچکس تا حالا به او ایراد نگرفته، امّا تو هر حرفی میزنی از چند جا و حتّی جاهای متقابل و متضاد، به تو حمله میشود!
گفتم: آخر ترس من هم از همین است، از همین فاجعهٔ «در غارهای دموستنس سخن گفتن»! که آدم را به یک نوع خطیبی تبدیل میکند که بقول تو سی سال سخن بگوید بدون اینکه کسی بتواند از او انتقاد بکند و گروهی و قدرتی ناراضی شود!
کسی که سی سال سخن گفته و هیچکس به او ایراد نگرفته، به خاطر این است که ۳۰ سال سخن گفته و هیچکس از او نتیجهای نگرفته!
یکی از فرقهای «شیعهٔ علوی و شیعهٔ صفوی» همین است، یکی از فرقهای اساسیاش!
[...]گفتم: خواجهٔ ناصحِ عاقلِ باهوشِ جامعهشناسِ شیعهٔ با معرفت و عالمِ ائمه!
من دلم برای خودم نمیسوزد، برای حضرت علی میسوزد، که در زمان ما نبود که از نصایح شما برخوردار شود! چون جامعهشناس نبود و با احادیث و روایات شیعه و روح و سلوک ائمهاطهار تو تماس زیادی نداشت! آن همه ناراحتیها و رنجها و گرفتاریها را از دست زبانش میکشید!
سخن میگفت، صحابهٔ بزرگ و موجّه و خوشنام پیغمبر با او مخالف میشدند، مقدّسین خشک و «خنگِ خدا» که حافظ قرآن بودند و جهش عقلشان تا نوک بینیشان، از صف او خارج میشدند و در برابر دشمنان مشترکشان تنهایش میگذاشتند و حتّی از پشت بر او خنجر میزدند و دشمنش میشدند؛
دستگاه اشرافی بنیامیّه و معاویه هم با تمام سلاح در برابرش میایستاد،[...] آنچنانی که برادر بزرگترش از داغی آتشین او به فریاد میآید و نمیتواند او را تحمل کند و حتّی به دشمن رو میکند و به سراغ معاویه میرود!
اگر علی میبود و این راهنمائیهای مملو از درایت و هوش و جامعهشناسیِ علمی سرکار را میشنید، در زندگی و مبارزه، مسلّماً موفق میشد! و یکی از خلفا و خطبای مشهور و محترمی در تاریخ اسلام میگشت!
[...]شیعهٔ علوی یعنی، کسی که در راه علی، و به میزانی که قدرت و استعداد دارد، در پی علی قدم برمیدارد، او نمیتواند در جامعهای که از جامعهٔ علی بسیار بدتر است، سرنوشتی بهتر از سرنوشت رهبرش داشته باشد.
[...]علی که به هیچکدام از اینها توجه نمیکند و جز حقیقت، اهل هیچ صلاح و مصلحتی نیست، تنها میماند.
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار۹- تشیّع علوی تشیّع صفوی- گزیدهٔ صفحات ۲۳ تا ۲۹)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1109
پاسخ ها